الهی!✨
عظیم شأنی و همیشه مهربانی،
قدیم احسان و روشن برهانی،
هم نهانی هم عیانی
از دیده ها نهانی و جانها را عیانی،
نه به چیزی مانی تا گویم که چنانی،
آنی که خود گفتی و چنانکه خود گفتی آنی.
#خواجه_عبدالله_انصاری
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
یکی روز شاه جهان سوی کوه
گذر کرد با چند کس همگروه
پدید آمد از دور چیزی دراز
سیه رنگ و تیرهتن و تیزتاز
دوچشم از بر سر چو دو چشمه خون
ز دود دهانش جهان تیرهگون
نگه کرد هوشنگ باهوش و سنگ
گرفتش یکی سنگ و شد تیزچنگ
به زور کیانی رهانید دست
جهانسوز مار از جهانجوی جست
برآمد به سنگ گران سنگ خرد
همان و همین سنگ بشکست گرد
فروغی پدید آمد از هر دو سنگ
دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ
نشد مار کشته ولیکن ز راز
ازین طبع سنگ آتش آمد فراز
جهاندار پیش جهان آفرین
نیایش همی کرد و خواند آفرین
که او را فروغی چنین هدیه داد
همین آتش آنگاه قبله نهاد
بگفتا فروغیست این ایزدی
پرستید باید اگر بخردی
شب آمد برافروخت آتش چو کوه
همان شاه در گرد او با گروه
یکی جشن کرد آن شب و باده خورد
#سده نام آن جشن فرخنده کرد
ز هوشنگ ماند این #سده یادگار
بسی باد چون او دگر شهریار
کز آباد کردن جهان شاد کرد
جهانی به نیکی ازو یاد کرد
#شاهنامه
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
مُصطفی را _صَلَّی الله عَلَیْهِ وَسَلَّمَ_
اوّل به کلّی مشغولِ خود کرد،
بعد از آن امر کرد که خَلق را دَعوت کن
و نَصیحت دِه و اصلاح کن.
مُصطفی صَلَّی الله عَلَیْهِ وَسَلَّمَ
در فغان و زاری درآمد که:
آه چه گناه کردم،
مرا از حضرت چرا میرانی؟
من خَلق را نخواهم. حق تعالی گفت:
ای محمّد...
هیچ غَم مَخور که تو را نگذارم
که به خلق مشغول شوی،
در عینِ آن مشغولی، با من باشی
و یک سَرِ موی از آنچه این ساعت با منی،
چون به خلق مشغول شوی؛
هیچ از آن، از تو کم نگردد.
در هر کاری که ورزی در عینِ وَصل باشی.
فیه ما فیه🍃
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
خدا بود و با او هیچکس نبود
در خود نظر کرد
و با یک نظر، یک دل نه
صد دل عاشق خود شد
هم ناظر بود و هم منظور
و محصول این عشق
هجده هزار عالم شد
#دکتر_علی_حاجی_بلند
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🌺🕯کانِ عود🕯🌺
کانِ عودی؛ در تو گر آتش زنند
این جهان از عطر و ریحان آگنند
تو نه آن عودی کز آتش کم شود
تو نه آن روحی کَاسیر غم شود
عود سوزد، کانِ عود از سوز دور
باد کَی حمله بَرَد بر اصلِ نور؟
ای ز تو مر آسمانها را صفا
ای جفای تو نکوتر از وفا
زآنکه از عاقل جفایی گر رود
از وفای جاهلان آن بِه بُوَد
گفت پیغامبر: عداوت از خِرد
بهتر از مِهری که از جاهل رسد
(دفتر دوم مثنوی: ابیات ۱۸۷۵ به بعد)
🦋برخی باشند که سخن گویند و از سخن ایشان، بویِ دود آید؛ برخی هم باشند که سخن گویند و از سخن ایشان، بویِ عود آید. خوشا جانهایی که به تعبیر مولانا، کانِ (معدن) عوداند. جانهایی که وارثانِ آب و آیینه و ناشرانِ نور و روشنیاند.
آنها، جانِ جان و مایهی رونق و صفای زمین و آسماناند. جهان از وجودِ عطرآگینِ چنین ماهرویانِ نیکوخصالی خالی مباد!
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
4_5796681011655870830.mp3
4.59M
🎙 دنگ شو
🎼 جای خالی را پر کنید
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
«در افکارم، تصویری قدیمی هست
در این تصویر، اشتیاقی حاکم
و در این اشتیاق، عطشی که از آن توست.
در رویایم، سایهای بیخاطره هست
در این سایه، شرابی
و در این شراب،
قطرهای از مروارید که از آن توست.
بر لبم نغمهای حزنانگیز جاریست
در این نغمه، تکجملهای بیتا
و در این جمله،
نُتی عارفانه که از آن توست.
در قلبم، خلوتگاهی پنهان است
در این خلوتگاه، چراغی نیمهجان
و در این چراغ،
شعله کوچکی که منتظر توست.»
#داریوش_شایگان
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🦋✨🦋
اویس قرنی قدّس سرّه چون شب درآمدی گفتی:
هذه لیلة الرکوع، هذه لیلة السجود،
یا به رکوعی یا به سجودی شب بآخر آوردی،
گفتند: ای اویس چون طاقت میداری
شبی بدین درازی بر یک حال؟
گفت کجاست شب دراز؟
کاشکی ازل و ابد یک شب بودی،
تا ما سجودی به آخر آوردمی
نه سه بار در سجودی
سبحان ربّی الاعلی سنّت است،
ما هنوز یک بار نگفته باشیم که روز آید.
شبهای فراق تو کمانکش باشد
صبح از بر او چو تیر آرش باشد
و آن شب که مرا با تو بتا خوش باشد
گویی شب را قدم در آتش باشد
ای جوانمرد در میانه شب سحرگاهی باز نشین
وضویی برآر، روی فرا قبله کن و
دو رکعت به راز و نیاز بگزار،
تا هر چه اویس قرنی را در حوصله نوش آمد
زلّهای از آن به جان تو فرستند.
و جهد آن کن که در خواب نروی
مگر که خوابت بیوکند در میان ذکر.
در خبر است که هر که در خواب رود
در میان عبادت ربّ العزّة بمکان او وا
فریشتگان مباهات کند، که این گدا را میبینید
به تن در خدمت و به دل در حضرت؟
چه وقت خفتن است ای دوست برخیز
ترا زین پس که خواهد داشت معذور
بوقت صبح خوش خفتن نه شرط است
مرا بگذاشتن سرمست و مخمور
کشف الاسرار
🦋✨🦋
https://eitaa.com/TAMASHAGAH