خدای من !❤️
اگر توشه ام در سفر بسوی تو اندک است اما به اعتمادم برتو خوشبینم .
واگر گناهم ؛ مرا از عذاب می ترساند
ولی امید و (مهرم )به تو...
به من احساس امنیت می بخشد .
اگر انبوهی گناهان و سرکشی زیاد؛ بین و تو فاصله انداخته؛...
آمرزش و خشنودی تو دل مرا آرام کرده است.
تشنه ی بارانِ سرشار ِرحمت توام و
از ابر فضل تو تمنای باریدن دارم .
خدای من !❤️
در برابر بزرگی و شکوه تو خوار و بینوایم به احسان تو روی اورده ام
پس همانگونه که شایسته ی آمرزش و رحمت تو است بامن رفتار کن
به حق رحمتت ای مهربان ترین مهربانان
آمین🙏
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
عطر نرگس، رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک میرسد اینک بهار
خوش به حال روزگار
خوش به حال چشمهها و دشتها
خوش به حال دانهها و سبزهها
خوش به حال غنچه های نیمه باز
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
#فریدون_مشیری
سلام نیکان ِبیدار دل؛ یاران جان
روزتون سرشار برکت ؛
روزگارتان بخیر و عافیت قرین باد🙏🍃🕊💐🍃🕊💐
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
ای
با من و پنهان چو دل
از دل سلامت می کنم
تو
کعبهای هر جا روم
قصد مقامت می کنم
هر جا
که هستی حاضری
از دور در ما ناظری
شب
خانه روشن می شود
چون یاد نامت می کنم ...
مولانای جان
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
گوید نی تازه شوی بیحد و اندازه شوی
تازهتر از نرگس و گل پیش صبای دل من
گویم ای داده دوا لایق هر رنج و عنا
نیست مرا جز تو دوا ای تو دوای دل من
#مولانای جان
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
چو گل گر خردهای داری خدا را صرف عشرت کن
که قارون را غلطها داد سودای زراندوزی
ز جام گل دگر بلبل چنان مست می لعل است
که زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزی
به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی
به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی
چو امکان خلود ای دل در این فیروزه ایوان نیست
مجال عیش فرصت دان به فیروزی و بهروزی
طریق کام بخشی چیست ترک کام خود کردن
کلاه سروری آن است کز این ترک بردوزی
سخن در پرده میگویم چو گل از غنچه بیرون آی
که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی
#حافظ
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
و چه زیباست؛ بیابی کسی را که عاشقت باشد ، بی آنکه چیزی از تو بخواهد ...
مگر حال خوبت را....
#جبران_خلیل_جبران
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
بهوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم ، نه عقل ماند و نه هوشم
حکایتی ز دهانت به گوش جان آمد دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
که من قرار ندارم ، که روی از تو بپوشم
#سعدی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH