eitaa logo
تماشاگه راز
287 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
ای پـــــروردگاری .. که سرشار از مهر و محبت و لطف و کرم و عنایتی ، در این روز زیباترین سرنوشت را برای دوستان و عزیرانم مقدر کن ... مــهـربــانــا ❤️ بهترین روزگاران را برایشان رقم بزن و آنها را در تمامی لحظات دریاب ... مبادا خسته، بیمار،افتاده و یا غمگین شوند ... دلشان را سرشار از شادی و آرامش گردان و انچه را که به بهترین بندگانت عطا میکنی به آنها نیز عطا فرما آمیـن یا رب العالمین 🙏🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با خودت تکرار کن؛ ‏«امروز به استقبال زیبایی ها می روم. و می دانم همه چیز بر وفق مراد من می گردد وقتی زیبا بیاندیشم و آرام و مهربان باشم. خداوندا سپاسگزارم»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰جناب عبدالصمد همدانی: عارف در چمنزار قدس می‌گردد و در دریاهای شوق شنا می‌کند و نشانه‌ی آن این است که همه سرگرمی‌اش در خداست و آرامش‌اش با خداست و شادی‌اش از خداست و انسش با خداست و گریزش به سوی خداست و دوستی‌اش برای خداست و شوقش به سوی خداست...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃💐 موذنا به امید که میزنی فریاد تو هم بخواب که ما خویش را به خواب زدیم..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃💐 همه می پرسند؛ چیست در زمزمه ی مبهمِ آب.؟ چیست در همهمه ی دلکشِ برگ.؟ چیست در بازیِ آن ابرِ سپید... رویِ این آبیِ آرامِ بلند... که تو را می بَرد اینگونه به ژرفایِ خیال.؟ چیست در خلوتِ خاموشِ کبوترها.؟ چیست در کوششِ بی حاصلِ موج.؟ چیست در خنده ی جام.؟ که تو چندین ساعت... مات و مبهوت به آن می نگری.؟   نه به ابر... نه به آب... نه به برگ... نه به این آبیِ آرامِ بلند... نه به این خلوتِ خاموشِ کبوترها... نه به این آتشِ سوزنده که لغزیده به جام... من به این جمله نمی اندیشم من مناجاتِ درختان را هنگامِ سحر... رقصِ عطرِ گُلِ یخ را با باد نفسِ پاکِ شقایق را در سینه ی کوه... صحبتِ چلچله ها را با صبح... نبضِ پاینده ی هستی را در گندمزار... گردشِ رنگ و طراوت را در گونه ی گُل همه را میشنوم، می بینم من به این جمله نمی اندیشم من به تو می اندیشم ای سرا پا همه خوبی... تک و تنها به تو می اندیشم. همه وقت همه جا... من به هر حال که باشم به تو می اندیشم... تو بدان این را تنها تو بدان تو بیا... تو بمان با من تنها تو بمان جایِ مهتاب به تاریکیِ شبها تو بتاب من فدایِ تو به جایِ همه گُلها تو بخند... اینک این من که به پایِ تو در افتادم باز... ریسمانی کن از آن مویِ دراز... تو بگیر تو ببند  تو بخواه. پاسخِ‌ چلچله ها را تو بگو... قصه ی ابر و هوا را تو بخوان تو بمان با من تنها تو بمان در دلِ ساغرِ هستی تو بجوش... من همین یک نفس از جُرعه ی جانم باقیست... آخرین جُرعه ی این جامِ تُهی را تو بنوش. #"فریدونِ مُشیری"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا