روضه خلد برین خلوت درویشان است
مایه محتشمی خدمت درویشان است
گنج عزلت که طلسمات عجایب دارد
فتح آن در نظر رحمت درویشان است
قصر فردوس که رضوانش به دربانی رفت
منظری از چمن نزهت درویشان است
خسروان قبله حاجات جهانند ولی
سببش بندگی حضرت درویشان است
روی مقصود که شاهان به دعا میطلبند
مظهرش آینه طلعت درویشان است
از کران تا به کران لشکر ظلم است ولی
از ازل تا به ابد فرصت درویشان است
ای توانگر مفروش این همه نخوت که تو را
سر و زر در کنف همت درویشان است
#حافظ ار آب حیات ازلی میخواهی
منبعش خاک در خلوت درویشان است
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
الهی ؛
فرمایی که بجوی و
میترسانی که بگریز
مینمایی که بخواه و
میگویی ؛ پرهیز ...
الهی ؛
زبانم در سر ذکر شد و ذکر
سر مذکور .
دل در سر مهر شد و مهر
در سر نور ...
جان در سر عیان شد
از بیان دور
الهی ؛
نه نیستم نه هستم ، نه بریدم نه پیوستم ...
نه به خود بیان بستم
لطیفهای بودم از آن مستم
اکنون زیر سنگ است دستم
#خواجه عبدالله انصاری
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
ز دير هستى من گرد برخاست
هنوز آن نامسلمان مىپرستم
دميد از تربتم صبح قيامت
همان چاك گريبان
مىپرستم...
🍎🍃
حزین لاهیجی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
ز دير هستى من گرد برخاست
هنوز آن نامسلمان مىپرستم
دميد از تربتم صبح قيامت
همان چاك گريبان مىپرستم
زمينگير فنا شد دانۀ من
هنوز آن برق جولان مىپرستم
جنون كرد استخوانم سرمۀ ناز
همان چشم غزالان مىپرستم
برهمن سرد شد ز آتشپرستى
همان رخسار خوبان مىپرستم
عبث زاهد ميارا بزم تقوا
كه طرز مىپرستان مىپرستم
چنانم واله آن شعلۀ طور
كه آتشگاه گبران مىپرستم
برآمد گرچه از پروانهام دود
هنوز آتشعذاران مىپرستم
چنانم بيخود از شهد شهادت
كه زهرآلوده پيكان مىپرستم
سرم سوداى جمعيّت ندارد
من آن كاكل پريشان مىپرستم
به گلبانگ پريشان دادهام دل
خروش عندليبان مىپرستم
محبّت را من آن ديوانه پيرم
كه بازيگاه طفلان مىپرستم
كجا پروانه با گلبن كند خو؟
من اين آتشعذاران مىپرستم
مرا انديشۀ تعمير دل نيست
كه جغدم،ملك ويران مىپرستم
نگردد ديدهام آلودۀ خواب
كه صبح پاكدامان مىپرستم
درون جان ندارم غير جانان
من آن جانم كه جانان مىپرستم
به راه انتظارش ديده شد خون
هنوز آن سستپيمان مىپرستم
به چشمم درنمىآيد صف حور
من آن صفهاى مژگان مىپرستم
خلد خارم به دل از مخمل گل
قماش گلعذاران مىپرستم
ز خويش و آشنا بيگانهاى را
به رغم خودپرستان مىپرستم
سخن از خاطرم يك عقده نگشود اشارات خموشان مىپرستم
«حزين»از كورى خفّاشطبعان
من آن خورشيد تابان مىپرستم
حزین لاهیجی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🔆✨🔆✨🔆
روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست
منت خاک درت بر بصری نیست که نیست
ناظر روى تو صاحب نظرانند آری
سر گیسوى تو در هیچ سری نیست که نیست
حضرت حافظ
🌼🍃🌼🍃🌼
درود و سلام
دوستان نيك انديش
بعدظهرتون
به عطر عشق
و صداقت
خوشبو و جانفزا💐✋
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
دل من دير زمانی است كه میپندارد:
«دوستی» نيز گلیست
مثل نيلوفر و ناز،...
زنده یاد فریدون مشیری
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
دل من دير زمانی است كه میپندارد:
«دوستی» نيز گلیست؛
مثل نيلوفر و ناز،
ساقهی ترد ظريفی دارد.
بی گمان سنگدل است آنكه روا میدارد
جانِ اين ساقهی نازك را - دانسته- بيازارد!
در زمينی كه ضمير من و توست،
از نخستين ديدار،
هر سخن، هر رفتار،
دانه هايیست كه می افشانيم.
برگ و باری است كه می رويانيم
آب و خورشيد و نسيمش «مهر» است
گر بدانگونه كه بايست به بار آيد،
زندگی را به دلانگيزترين چهره بيارايد.
آنچنان با تو در آميزد اين روح لطيف،
كه تمنای وجودت همه او باشد و بس.
بینيازت سازد، از همه چيز و همه كس.
زندگی، گرمی دلهای به هم پيوستهست
تا در آن دوست نباشد همه درها بستهست.
در ضميرت اگر اين گل ندميدهست هنوز،
عطر جانپرور عشق
گر به صحرای نهادت نوزيده است هنوز
دانه ها را بايد از نو كاشت.
آب و خورشيد و نسيمش را از مايه جان
خرج میبايد كرد.
رنج میبايد برد.
دوست میبايد داشت!
با نگاهی كه در آن شوق برآرد فرياد
با سلامی كه در آن نور ببارد لبخند
دست يكديگر را
بفشاريم به مهر
جام دل هامان را مالامال از ياری، غمخواری
بسپاريم به هم
بسراييم به آواز بلند:
- شادی روی تو! ای ديده به ديدار تو شاد
باغ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست
تازه، عطر افشان گلباران باد!
زنده یاد فریدون_مشیری
از دفتر: از_دیار_آشتی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH