فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
كدام نشانه دویده است از تو در تن من؟
كه ذرههای وجودم تو را كه میبینند
به رقص میآیند
سرود میخوانند...
فریدون مشیری
ای محمّد...
هیچ غَم مَخور؛
که تو را نگذارم
که به خلق مشغول شوی،
در عینِ آن مشغولی، با من باشی
و یک سَرِ موی از آنچه این ساعت با منی،
چون به خلق مشغول شوی؛
هیچ از آن، از تو کم نگردد...
در هر کاری که ورزی در عینِ وَصل باشی.
فیه ما فیه
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
"اگر مراد توای دوست بی مرادی ِ ماست،
مراد ِخویش دگرباره من نخواهم خواست"
اگر قبول کنی وَر برانی از بر ِخویش،
خلاف ِرای ِ تو کردن، خلاف ِمذهب ِ ما ست
میان ِ عیب و هنر، پیش ِ دوستان ِ کریم
تفاوتی نکند؛ چون نظر به عین ِ رضاست
"عنایتی که تو را بود اگر مُبَدَّل شد،
خللپذیر نباشد ارادتی که مرا ست"
مرا به هر چه کنی، دل نخواهی آزردن
که هر چه دوست پسندد به جایِ دوست، رواست
اگر عداوت و جنگ است در میان ِ عرب،
میان ِ لیلی و مجنون محبّت است و صفا ست
هزار دشمنی افتد به قول ِ بدگویان
میان ِ عاشق و معشوق دوستی بر جا ست
غلام ِ قامت ِ آن لُعبت ِ قباپوش ام
که در محبّت ِ رویاش هزار جامه قبا ست
"نمیتوانم بی او نشست یک ساعت
چرا که از سر ِ جان بر نمیتوانم خاست"
جمال در نظر و شوق همچنان باقی
گدا اگر همه عالم بدو دهند، گداست
مرا به عشق ِ تو اندیشه از ملامت نیست
وگر کنند ملامت، نه بر من ِ تنها ست
هر آدمی که چنین شخص ِدلستان بیند
ضرورت است که گوید: به سرو ماند راست!
به رویِ خوبان گفتی نظر خطا باشد
خطا نباشد! دیگر مگو چنین! که خطا ست!
خوش است با غم ِهجران ِدوست #سعدی را
که گر چه رنج به جان میرسد، امید ِ دوا ست
"بلا و زحمت ِ امروز بر دل ِ درویش
از آن خوش است که امّید ِ رحمت ِ فردا ست"
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
سزد کز خاتم لعلش
زنم لاف سلیمانی
چو اسم اعظمم باشد
چه باک از اهرمن دارم
#حافظ
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
#تیکه_کتاب 📚
گاهی فراموش میکنیم که برای چه از عدم تا به اقلیم وجود، این همه راه آمدهایم.
ما به ضیافت هستی دعوت نشدهایم تا با خود جمع کنیم و ببریم،
بلکه آمدهایم تا ببخشیم و خود را پیدا کنیم.
آمده ایم تا عشق را،
امید را،
دوستی را و نان را با دیگران
تقسیم کنیم.
آمدهایم تا خلائی را پر کنیم که فقط و فقط با وجود ما پر میشود و بس!...
📕عشق_پرندهای_آزاد_و_رها
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
گفتم: این باغ ار گل سرخ بهاران بایدش؟
گفت: صبری تا کران روزگاران بایدش
تازیانهی رعد و نیزهی آذرخشان نیز هست
گر نسیم و بوسههای نرم باران بایدش
گفتم: آن قربانیان پار
آن گلهای سرخ ؟
گفت: آری
ناگهانش گریه آرامش ربود
وز پی خاموشی طوفانیاش
گفت: اگر در سوکشان
ابر میخواهد گریست
هفت دریای جهان
یک قطره باران بایدش
گفتمش
خالیست شهر از عاشقان
وینجا نماند، مرد راهی
تا هوای کوی یاران بایدش
گفت: چون روح بهاران
آید از اقصای شهر
مردها جوشد ز خاک
آن سان که از باران،گیاه
و آنچه میباید کنون
صبر مردان و
دل امیدواران بایدش
شفیعی کدکنی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH