دانی که به دیدار تو چونم تشنه
هر لحظه که بینمت فزونم تشنه
من تشنه ی آن دو چشم مخمور توام
عالم همه زین سبب به خونم تشنه
#مولانای جان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"تکبیت های ویران کننده"
برشی از برنامه #کتاب_باز
با حضور #اسماعیل_باستانی
🍃🍃🍃🍃🌼
سرمست ز کاشانه به گلزار برآمد
غلغل ز گل و لاله به یک بار برآمد
مرغان چمن نعره زنان دیدم و گویان
زین غنچه که از طرف چمنزار برآمد
آب از گل رخساره او عکس پذیرفت
و آتش به سر غنچه گلنار برآمد
سجاده نشینی که مرید غم او شد
آوازه اش از خانه خمار برآمد
زاهد چو کرامات بت عارض او دید
از چله میان بسته به زنار برآمد
بر خاک چو من بیدل و دیوانه نشاندش
اندر نظر هر که پری وار برآمد
من مفلس از آن روز شدم کز حرم غیب
دیبای جمال تو به بازار برآمد
کام دلم آن بود که جان بر تو فشانم
آن کام میسر شد وین کار برآمد
سعدی چمن آن روز به تاراج خزان داد
کز باغ دلش بوی گل یار برآمد
🍃🍃🍃🍃🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر سیه چشمی چو آهو کی کند ما را شکار؟!
چشمِ لیلی دیدهی ما را غرور دیگرست
#صائب تبریزی
هر سیه چشمی چو آهو کی کند ما را شکار؟!
چشمِ لیلی دیدهی ما را غرور دیگرست
#صائب تبریزی🍃
یاد داری که ز من خنده کنان پرسیدی
چه ره آورد سفر دارم
از این راه دراز ؟
چهره ام را بنگر تا به تو پاسخ گوید
اشک شوقی که
فرو خفته به چشمان نیاز...
💐
#فروغ_فرخزاد
💚☘️
نامم ز كارخانه ي عشاق محو باد
گر جز محبت تو بود شغل ديگرم
#حضرت_حافظ
💚*☘️⊰•:*
زلــفت هزار دل به یکی تار مو ببسـت
راه هزار چاره، گـر از چـار سو ببسـت
تا عاشقـان به بوی نسیمش دهند جـان
بـگشــود نـافــهای و در آرزو ببســت
#حضرت_حافظ
سلاااام یاران ِجان ، همدلان ِمهربان
عصرتون بخیر.. لبریز عشق باشید و معرفت💐✋
اندر معنی عدل و ظلم و ثمرهٔ آن
از بابِ «در عدل و تدبیر و رای»
... به قومی که نیکی پسندد، خدای
دهد خسروی عادل و نیکرای
چو خواهد که ویران شود عالمی
کند ملک در پنجهٔ ظالمی
سگالند از او نیکمردان حذر
که خشم خداییست بیدادگر
بزرگی از او دان و منت شناس
که زایل شود نعمت ناسپاس
اگر شکر کردی بر این ملک و مال
به مالی و ملکی رسی بیزوال
وگر جور در پادشایی کنی
پس از پادشاهی گدایی کنی
حرام است بر پادشه خواب خوش
چو باشد ضعیف از قوی بارکَش
میازار عامی به یک خردَله
که سلطان شبان است و عامی گله
چو پرخاش بینند و بیداد از او
شبان نیست، گرگ است، فریاد از او
بدانجام رفت و بد اندیشه کرد
که با زیردستان جفا، پیشه کرد
به سستی و سختی بر این بگذرد
بماند بر او سالها نام بد
نخواهی که نفرین کنند از پسَت
نکو باش تا بد نگوید کسَت
#سعدی/بوستان
بر باغِ ما ببار!
بر باغ ما که خندهٔ خاکستر است و خون
باغِ درختْمردان،
این باغِ باژگون.
ما در میانِ زخم و شب و شعله زیستیم
در تورِ تشنگی و تباهی
با نظمِ واژههای پریشان گریستیم.
در عصرِ زمهریری ظلمت،
عصری که شاخِ نسترن آنجا،
گر بیاجازه برشکفد، طرحِ توطئهست
عصر دروغهایِ مقدّس
عصری که مرغِ صاعقه را نیز
داروغه و دروغْدرایان
میخواهند
در قاب و در قفس.
بر باغِ ما ببار!
بر داغِ ما ببار!
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی