eitaa logo
تماشاگه راز
275 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
هوالسبوح✨🍃
جان جانان من! گذر عمر مرا آموخت که تنها کسی که قلبم را نخواهد شکست... همان کسی است که آن را ساخته است، پس تویی آن حمایت گر ِمقتدر ! تویی آن چتر بی انتها! در همه حال سپاسگزارم ای عشق سپاسگزارم 🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"کریم" کریم کسی است که چون دست یافت، گذشت کند . چون وعده داد وفا کند . چون ببخشد افزون از نهایت چشمداشت بدهد و باک ندارد که چقدر و به چه کس بخشیده ... و اگر حاجت به غیر او برده شود خشنود نگردد و چون به او جفا شود گله و سرزنش را به نهایت نرساند و کسی را که به او پناه آورده تباه نسازد و او را از آوردن اسباب و میانجی گران بی نیاز سازد. پس هر که این صفات بدون تکلف برای او فراهم گردد کریم مطلق می باشد و او تنها خداست . گاهی بنده اندک اندک به کسب آن نائل میشود ولی تنها در برخی امور و با نوعی تکلف ؛ از همین رو گاهی به کرم متصف میشود .
حال با پای خودت سر به بیابان بگذار پیش از آنی که تو را عشق به صحرا بکشد.
آن آفتاب کز دل در سینه‌ها بتافت بر عرش و فرش و گنبد خضرا مبارکست جان
زان خوشدلم که هرچه ملال است بگذرد... زخمی را که نچشیده ای ، تمسخر نکن!
فرمود که هر که محبوب است خوب است و لایَنْعَکِس [به عکس نمی شود] ، لازم نیست که هر که خوب باشد محبوب باشد . خوبی جزوِ محبوبی است و محبوبی اَصل است . چون محبوبی باشد ، البتّه خوبی باشد جزوِ چیزی از کُلّ‌اش ، جُدا نباشد و مُلازمِ کُلّ باشد . نه در زمان مجنون ، خوبان بودند از لَیلی خوب‌تر؟ امّا محبوبِ مجنون نبودند. ما فیه شرح استاد کریم زمانی : هر کس که زیبا باشد ، الزاماً نمی‌تواند معشوق و محبوب دیگری گردد . افلاطون بر این باور بود که عشق ؛ نیازمند زیبایی است . یعنی تا زیبایی نباشد عشقی هم در کار نیست . (به مجموعۀ آثار افلاطون ، رسالۀ ضیافت ، ص ۴۵۱ رجوع شود) ... امّا مولانا قطعیت این نظریه را رد کرده است و می‌گوید این عشق است که همه چیز را زیبا می‌کند .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوش باش که خوشْ نهاد باشدصوفی از باطن خویشْ شاد باشد صوفی صوفی صاف است غم بَرو نَنشیند کیخُسرو و کیقُباد باشد صوفی جان
او نگفت دوستت دارم. اما نامه اش را اینگونه تمام کرد... بال تو را میبوسم پرنده ی کوچک قلبم!
وقتی همه جا از غزل من سخنی هست یعنی همه جا تو ، همه جا تو ، همه جا تو!
من ز وصلت چون به هجران می روم در بیابان مغیلان می روم من به خود کی رفتمی او می کشد تا نپنداری که خواهان می روم چشم نرگس خیره در من مانده‌ست کز میان باغ و بستان می روم عقل هم انگشت خود را می گزد زانک جان این جاست و بی‌جان می روم دست ناپیدا گریبان می کشد من پی دست و گریبان می روم این چنین پیدا و پنهان دست کیست تا که من پیدا و پنهان می روم این همان دست است کاول او مرا جمع کرد و من پریشان می روم در تماشای چنین دست عجب من شدم از دست و حیران می روم من چو از دریای عمان قطره‌ام قطره قطره سوی عمان می روم من چو از کان معانی یک جوم همچنین جو جو بدان کان می روم من چو از خورشید کیوان ذره‌ام ذره ذره سوی کیوان می روم جان