هوالعزیز💐
🔆شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد
بنده طلعت آن باش که آنی دارد
🔆شیوه حور و پری گر چه لطیف است ولی
خوبی آن است و لطافت که فلانی دارد
🔆چشمه چشم مرا ای گل خندان دریاب
که به امید تو خوش آب روانی دارد
🔆گوی خوبی که برد از تو که خورشید آن جا
نه سواریست که در دست عنانی دارد
🔆دل نشان شد سخنم تا تو قبولش کردی
آری آری سخن عشق نشانی دارد
🔆خم ابروی تو در صنعت تیراندازی
برده از دست هر آن کس که کمانی دارد
🔆در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز
هر کسی بر حسب فکر گمانی دارد
🔆با خرابات نشینان ز کرامات ملاف
هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد
🔆مرغ زیرک نزند در چمنش پرده سرای
هر بهاری که به دنباله خزانی دارد
🔆مدعی گو لغز و نکته به حافظ مفروش
کلک ما نیز زبانی و بیانی دارد
@TAMASHAGAH
الهی ؛ اگر بهشت شیرین است ، بهشتآفرین شیرینتر است .
کجا بازیابیم آن روز را که تو بودی و ما نبودیم ؟!
الهی ؛ دل چگونه کالایی است که شکستۀ آن را خریداری و ...
فرموده ای که من ،پیش ِ دل شکسته ام!
#خواجه عبدالله انصاری
@TAMASHAGAH
ما از امیدها همه یکجا گذشتهایم
از آخرت بریده ز دنیا گذشتهایم
از ما مجو تردّدِ خاطر که عمرهاست
کز آرزوی وسوسهفرما گذشتهایم
گشتهست در میانهروی عمر ما تمام
ما از پلِ صراط همین جا گذشتهایم
عزمِ درستْ کارِ پر و بال میکند
با کشتیِ شکسته ز دریا گذشتهایم
آزادگان گر از سر دنیا گذشتهاند
ما از سرِ گذشتن دنیا گذشتهایم
از نقشِ پای ما سخنی چند چون قلم
ماندهست یادگار به هر جا گذشتهایم
ما چون حبابْ منّتِ رهبر نمیکشیم
صدبار چشمْبسته ز دریا گذشتهایم
صائب ز رازِ سینۀ بحریم با خبر
چون موج اگر چه تند ز دریا گذشتهایم
#صائب_تبريزى
@TAMASHAGAH
.
بهانه کردهام نان را و لیکن مست خبازم
نه بر دینار می گردم که بر دیدار می گردم
هر آن نقشی که پیش آید در او نقاش می بینم
برای عشق لیلی دان که مجنون وار می گردم
نیم پروانه آتش که پرّ و بال خود سوزم
منم پروانهٔ سلطان که بر انوار می گردم
#مولانای جان
@TAMASHAGAH
هوالعزیز💐
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
سلطان جهانم به چنین روز غلام است
گو شمع میارید در این جمع که امشب
در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است
در مذهب ما باده حلال است ولیکن
بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است
گوشم همه بر قول نی و نغمه چنگ است
چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است
در مجلس ما عطر میامیز که ما را
هر لحظه ز گیسوی تو خوش بوی مشام است
از چاشنی قند مگو هیچ و ز شکر
زان رو که مرا از لب شیرین تو کام است
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است
از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است
میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز
وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است
با محتسبم عیب مگویید که او نیز
پیوسته چو ما در طلب عیش مدام است
حافظ منشین بی می و معشوق زمانی
کایام گل و یاسمن و عید صیام است
@TAMASHAGAH
وقت نماز اوّل بیرون شدی و پس از نماز خفتن بازآمدی و به هر محلّتی که فروشدی کودکان وی را سنگ زدندی.
گفتی : ساقهای من باریک است
خُردتر بردارید تا پای من شکسته و خون آلوده نشود تا از نماز بازنمانم که مرا غم نماز است، نه غم پای.
#تذکره الاولیاءعطار
#ذکر اویس قرنی
@TAMASHAGAH
من این حروف نوشتم چنان که غیر ندانست
تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی
#حافظ
@TAMASHAGAH
هر چه تو در دل پنهان داری از #نیک و #بد ، حق تعالی آن را بر #ظاهر تو پیدا گرداند.
هر چه بیخ (ریشه) درخت پنهان می خورد ، اثر آن در شاخ و برگ ظاهر می شود سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ و قوله تعالی: سَنَسِمُهُ عَلَى الْخُرْطُومِ
[ما بزودی بر بینی او علامت و داغ ننگ مینهیم. القلم/۱۶]
اگر کسی بر #ضمیر تو مطلع نشود ، رنگ روی خود را چه خواهی کردن؟!
#مولانای جان
#فیه_ما_فیه
@TAMASHAGAH