eitaa logo
تماشاگه راز
275 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
به دست من افتد فراق را بکُشم... فریاد که جگر مشتاقان در آتش اشتیاق تو بریان شد، و درون جان عاشقان از درد افتراق تو پر خون شد. آه ! که از برگ‌ریزان خزان به نوبهاران رَزان رسیدیم، و گل‌های وصال یار ما در جویبار ما شکفته نشد. @TAMASHAGAH
4_6050957631223239411.mp3
6.44M
شمع روشن شد و پروانه در آتش گُل کرد می توان سوخت اگر... امر بفرماید عشق ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🕊❤️‍🔥 @TAMASHAGAH
🕊❤️‍🔥 بود عمری به دلم با تو که تنها بِنِشینم کامم اکنون که برآمد بنشین تا بنشینم پاک و رسوا همه را عشق به یک‌شعله بسوزد تو که پاکی بِنِشین تا منِ رسوا بنشینم بی‌ادب نیستم اما پی یک عمر صبوری با تو امشب نتوانم که شکیبا بنشینم شمع را شاهد احوال من و خویش مگردان خلوتی خواسته‌ام با تو که تنها بنشینم من و دامان دگر از پی دامان تو؟ حاشا! نه گیاهم که به هر دامن صحرا بنشینم آن غبارم که گرَم از سر دامن نفشانی برنخیزم همه‌ی عمر و همین‌جا بنشینم ساغرم! دُورزنان پیش لبت آمدم امشب دستگیری کن و مگذار که از پا بنشینم @TAMASHAGAH
جان جانان من! تمام راه هایی که رفتم و به مقصد رسیدم ،کار تو بود. به شب سلاااام✋ @TAMASHAGAH
هوالباری🍃✨
"وَ لَيْسَ لِي أَنْ أَحْمِلَكُمْ عَلَى مَا تَكْرَهُونَ" و من نمى‌توانم شما را به راهى كه دوست نداريد اجبار كنم. خطبه/۲۰۸ @TAMASHAGAH
و گفت : محبت آن بوَد که خویش را جمله به محبوب خویش بخشی و تو را هیچ باز نماند از تو! الاولیاءعطار شیخ علی رودباری @TAMASHAGAH
جان‌ جانان من! بهترین و زیباترین نعمتی که به من داده ای خودت هستی! به اندازه ی گستردگی و عظمت ات دوستت دارم . سپاسگزارم ای عشق سپاسگزارم🙏 @TAMASHAGAH
🍃🌼 تمامِ عشق تقدیم کسانی که از شدتِ خوب بودنشان احساس کردیم خداوند دوستمان دارد . سلااااام به آنانی که تمام نمی شوند💐✋ @TAMASHAGAH
به حسن و خُلق و وفا کس به یارِ ما نرسد تو را در این سخن انکارِ کارِ ما نرسد اگر چه حُسن فروشان به جلوه آمده‌اند کسی به حُسن و ملاحت به یارِ ما نرسد به حق صحبت دیرین که هیچ محرمِ راز به یارِ یک جهتِ حق گزارِ ما نرسد هزار نقش برآید ز کِلکِ صُنع و یکی به دلپذیری نقشِ نگارِ ما نرسد هزار نقد به بازارِ کائنات آرند یکی به سکهٔ صاحب عیارِ ما نرسد دریغ قافله عمر کان چنان رفتند که گَردشان به هوایِ دیارِ ما نرسد دلا ز رنجِ حسودان مرنج و واثق باش که بد به خاطرِ امیدوارِ ما نرسد چنان بِزی که اگر خاکِ ره شوی کس را غبارِ خاطری از رهگذارِ ما نرسد بسوخت و ترسم که شرحِ قصه او به سمعِ پادشهِ کامگارِ ما نرسد  @TAMASHAGAH