"حکایت شبلی"
زمانی که شور عرفانی بر شبلی غلبه کرد او را در بند کردند، گروهی به دیدنش آمدند پرسید :چه قومید؟
همه گفتند: خیل دوستانیم
که ره جز دوستی تو ندانیم
چو بشنید این سخن شبلی ز یاران
بر ایشان کرد حالی سنگ باران
همه از او گریختند و شبلی زبان گشود که ای گمراهان دروغگو، چگونه از زخم دوست که عین مرهم است، فرار می کنید؟!
چو زخم دوست دید ابلیس نگریخت
ولی از زخم او صد مرهم آمیخت
به جان بپذیر هر زخمی که او زد
که گر او زخم بر جان زد نکو زد
اگر یک ذره عشق آمد پدیدار
به صد جان زخم را گردی خریدار
تو پنداری که زخمش رایگانست
هزاران ساله طاعت نرخ آن است
عزیزا قصه ابلیس بشنو
زمانی ترک کن تلبیس بشنو
اگر این مردی تو را بودی زمانی
ز تو زنده شدی هر دم جهانی
اگر چه رانده و ملعون راهست
همیشه در حضور پادشاهست
چه لعنت می کنی او را شب و روز
ازو باری مسلمانی درآموز
نکات:
-افزون بر تسلیم، عشق ابلیس سبب پذیرش زخم لعنت الهی شده
- این تسلیم همیشه در حضور حق بودن است و می توان با آن جهانی را زنده کرد.
(الهی نامه، عطار نیشابوری، فریدالدین تصحیح هلموت ریتر، توس، ۱۳۵۹)
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
مستیم و ساز بی خبری ساز کردهایم
غم را به حیله از سر خود باز کردهایم
ای گلبن مراد، مکن سرکشی، مکن
کز آشیان به بوی تو پرواز کردهایم
بر کندهایم خانهٔ هستی، به موج اشک
ما، کار سیل خانه بر انداز کردهایم
از داغ آتشین لب او همچو نای و نی
دل را به ناله، زمزمه پرداز کردهایم
چون شبنمی که بر ورق گل چکد، رهی
اشکی نثارِ خواجه شیراز کردهایم
#رهى معيرى
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
محبوبم!
دور تا دور یاد تو را پاییز گرفته. بحران نبودن تو آشکار شده.
کاش میتوانستم تنهاییام را بیاورم کنارِ تنهایی شما.
پاییز به پهلویِ یاد شما نشسته و خیره شده به دور دستها، به روزگاری کبود. من همه چیز را باور میکنم جز اینکه پاییز رد شود و روزگار بیتو بهار شود.
یکی میگفت تو را دیدهاند تودهای ابر شدهای و میخواهی بباری.
یکی میگفت تو را دیدهاند که ماه شدهای و دور از ما در آنجای آسمانی.
ای بادهای شرقی بر روزهای من بوزید که پاییز بهاری محرمانه است، بهاری خصوصی، حصهٔ عادلانهای از عشق. فعلاً نمیخواهم کسی بداند پاییز شده، که هنوز خرمالوی تنهایی بر شاخهای آویزان است. پاییز شده و هنوز در دستهای من، عطر تو باقی است.
✍🏽 #محمد_صالح_علاء
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
دل خیمه غم بر آتش تاب زده ست
خونابه ز دیدگان ره خواب زده ست
این تعبیه بین که دل برون آورده ست
وین رنگ نگر که دیده بر آب زده ست
🌹ظهیر الدین فاریابی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
یک لحظه ز کوی یار دوری
در مذهب عاشقان حرامست
اندر همه ده اگر کسی هست
والله که اشارتی تمامست
آواره دلا میا بدین سو
آن جا بنشین که خوش مقامست
آن نقل گزین که جان فزایست
وان باده طلب که باقوامست
باقی همه بو و نقش و رنگست
باقی همه جنگ و ننگ و نامست
خاموش کن و ز پای بنشین
چون مستی و این کنار بامست
#غزلیات_شمس
https://eitaa.com/TAMASHAGAH