گم شدم در خود نمیدانم کجا پیدا شدم؟
شبنمی بودم ز دریا غرقه در دریا شدم
سایهای بودم از اول بر زمین افتاده خوار
راست کان خورشید پیدا گشت ناپیدا شدم
#عطار
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
«ماورای باورهای ما،
ماورای بودن و نبودن های ما،
آنجا دشتی است فراتر از همه تصورات راست و چپ،
تو را آنجا خواهم دید...»
از کفر و ز اسلام برون صحرائیست
ما را به میان آن فضا سودائیست
عارف چو بدان رسید سر را بنهد
نه کفر و نه اسلام و نه آنجا جائیست
#مولانای جان
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
یا رب مباد کز پا جانان من بیفتد
درد و بلای او کاش بر جان من بیفتد
من چون ز پا بیفتم درمان درد من اوست
درد آن بود که از پا درمان من بیفتد
یک عمر گریه کردم ای آسمان روا نیست
دردانه ام ز چشم گریان من بیفتد...
#شهریار
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
☀️ادب به معنی عیب بر خود نهادن
🔆دکتر محمدعلی موحد
یکی از معانی ادب، عیب بر خود نهادن
و خودداری از انداختن تقصیر به گردن دیگران است.
شمس تبریزی مخصوصا به ادب در این معنی تأکید دارد:
مرد آن است که عیب بر خود نهد و از سلیمان بیاموزد
مالی لا ادري الهدهد؟ بر حیوانی عیب ننهاد، عیب بر خود نهاد.
(مقالات شمس ص ۲۱۱)
اشاره شمس به قصه سلیمان است در قرآن که چون هدهد از مجلس غایب بود، پرسید: چرا هدهد را نمی بینم؟ و نگفت که هدهد چرا نیامده است؟ باز شمس تأکید دارد که شرط ادب آن است که مرد هرچه نیک است به خدا نسبت دهد و بدیها را خود به گردن گیرد
«تا عیب نهادن بر خود خو کند»
یعنی عادت کند و در روابط با همنوعان خود نیز همین روش را به کار بندد
مولانا با اشاره به قصۂ آدم و شیطان می گوید آدم گناه را خود به گردن گرفت و نجات یافت، اما شیطان گناه خود را به گردن خدا انداخت و به لعنت ابدی گرفتار آمد:
گفت شیطان که بما أغويتني
کرد فعل خود نهان دیوِ دنی
گفت آدم که ظلمنا نفسنا
او ز فعل حق نبد غافل چو ما
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
بیا که دوش به مستی
سروش عالم غیب
نوید داد که عام است
فیض رحمت او...
#حضرت_حافظ
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
✨
بار خدای را عزَّ و جل بر روی زمین
بندگانیاند که آشامنده شراب معرفتاند،
و مست از جام محبت.
هر چند که از حقیقت آن شراب در دنیا جز بویی نه،
و از حقیقت آن مستی جز نمایشی نه،
زانک دنیا زندان است، زندان چند برتابد؟
امید وصال تو مرا عمر بیفزود
خود وصل چه چیزست چو امید چنین است
شوریده ای به کلبه خمار شد، درمی داشت به وی داد.
گفت: به این یک درم مرا شراب ده! خمار گفت:
مرا شراب نماند. آن شوریده گفت: من خود مردی شوریدهام،
طاقت حقیقت شراب ندارم!
قطره بنمای تا از آن بویی بمن رسد،
بینی که از آن چند مستی کنم! و چه شور انگیزم!
سبحان اللَّه!
این چه برقیست که از ازل تابید، دو گیتی بسوخت
و هیچ نپایید؟
یکی را شراب حیرت از کاس هیبت داد، مست حیرت شد...
#کشف_الاسرار
https://eitaa.com/TAMASHAGAH