هدایت شده از ولایت ، توتیای چشم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃💙🇮🇷💙🍃
🍃💚پنجشنبه های زیارتی💚🍃
🍃❤️برایشادیِروحِهمهدرگذشتگانمون
شهدا ؛ صلحا ؛بستگان ؛ دوستان و آشنایانمون بعد از ذکر صلوات و خوندنِ حمد و سوره ؛ این دعای زیارت رو هم بخونیم.👇👇
🍃💚اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ
🍃💚وَالمُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ
🍃💚اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ،
🍃💚تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ.
🍃💚 اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ
🍃💚 اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ
🍃💚وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ
🍃💚 بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَات
🍃💙خدایا ؛ عاقبت همه مارو هم ختمِ بخیر بفرما
🍃💚🇮🇷💚🍃
.💚
💕💕💕💕💕
سلام_امام_زمانم♥️
به تـو ســلام می دهم
و به معنی سـلام فکر میکنم
سـلام یعنی آرزوۍ ســـلامتی…
جانت ســـلامت عزیز️ دل ما…
روزی دیگری آغاز شد
باز هم تشنه ی دیــدار تــوام
🌸🍃السلام علیک یاصاحبالزمان
حاضرم نذر نگاهت بدهم دنیا را
تا که شاید بدهی راه تو آقا ما را
برگه ی نوکری را نکنی تا ...آقا
دارم امید که رویش بزنی امضا را
الّلهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَ_الْفَرَج🌹♥️🌹
🌺🌺🌺
💠 #زندان_الرشید(خاطرات سردار گرجی زاده)
✍به قلم: دکتر مهدی بهداروند
🍁قسمت: 72
روز سوم، چند اتوبوس وارد محوطه زندان شد. یک سرباز در اصلی زندان ما را باز کرد و با فریاد گفت: «معسكر.» این واژه را عراقی ها وقتی به کار می بردند که می خواستند اسیران زندانی را به اردوگاه های عمومی انتقال بدهند.
آماده رفتن شدیم. جنب و جوشی در زندان راه افتاد؛ جلوی اتوبوس ها صفی از نیروهای عراقی با باتوم تشکیل شده بود که انتهای آن به در اتوبوس ختم میشد. معلوم بود باز تونل مرگ شروع به کار کرده و باید با هر دردسری شده از آن عبور کنیم. اولین گروه راهی شد. یکی یکی وارد تونل شدند و کتک خوردند. صدای آه و ناله شان بلند شد. سربازها می خندیدند و انگار داشتند تفریح می کردند. خواستم به طرف تونل حرکت کنم که یک افسر عراقی با خنده گفت: «شما کجا؟ شما اینجا میهمان ما هستید. لازم نیست بروید.» به هشت نفر دیگر هم همین حرف را زد. داشتیم از تعجب شاخ در می آوردیم. ناراحت شدم و به فکر فرو رفتم.
دو اتوبوس به آرامی از محوطه زندان بیرون رفتند و چند لحظه بعد از چشم ما ناپدید شدند. به غیر از نگاه کردن به یکدیگر و سربازان عراقی نمیشد کار دیگری کرد.
با رفتن بچه ها ما ماندیم و زندان خالی. هوشنگ را هم با همان اسرا به اردوگاه بردند. بچه ها از ناراحتی نمی دانستند چه کار کنند. برای همه سؤال شده بود که این کارها یعنی چه؟
بچه ها معمولا حرف مرا گوش می دادند. به آنها گفتم: «ناراحتی به خودمان راه ندهیم. هر چه هست امر خداست و نگرانی ندارد.» و برگشتم داخل زندان.
ظهر نمازمان را خواندیم؛ مثل قبل، نمازی با لباس های خونی و کثیف و بدون طهارت قابل قبول. تا آمدن ناهار قدری دراز کشیدیم. هیچ خبری از ایران نداشتیم. رادیو و تلویزیون عراق را هم نداشتیم که خبری بشنویم. این زندان یعنی بی خبری محض.
همه فکر و ذکرم جزیره بود که چه بلایی سرش آمده است. تا به فکر جزیره می افتادم چهره حاج علی در ذهنم ظاهر می شد. بیرون رفتن از فکر على برایم محال بود. دوست هم نداشتم یاد و نام علی در ذهنم کم رنگ یا محو شود. به همین دلیل به هر بهانه ای علی را یاد می کردم تا او را فراموش نکنم. وقتی یقین کردم قرار است حالاحالاها آنجا ماندگار باشیم، تصمیم گرفتم برای خودم برنامه ریزی کنم. سعی میکردم با قدم زدن، نرمش کردن، قرآن خواندن، در حدی که حفظ بودم، وقت بگذرد. ولی باز کم می آوردم و کندی زمان آزارم میداد. در اسارت چیزی کشنده تر از سردرگمی و تحير و انتظار نیست. نمی دانستم تا کی آنجا هستیم. روز بعد ما را می برند یا هفته بعد؟ سردرگم و متحیر بودم.
چهل و هشت ساعت وضع به همین شکل گذشت. سربازهای عراقی غذا را می آوردند و زود هم میرفتند. اینکه فرصتی باشد با آنها حرف بزنیم و اطلاعاتی به دست بیاوریم نبود. تصمیم گرفتم برای از بین بردن بوی بد توالتهای خراب فکری بکنم. به بچه ها گفتم: «معلوم نیست تا کی اینجا باشیم. پس چرا خودمان را ناراحت کنیم؟ اولین کاری که باید انجام دهیم حفظ سلامتی مان است. بیایید با هم توالت های خراب شده را درست کنیم تا هم مشکل دستشویی رفتنمان حل بشود و هم این بوی بد ما را مریض نکند.» بچه ها رضایت خود را اعلام کردند. گفتم: «پس بسم الله. آماده باشید.» نگهبان را صدا زدم. با قلدری گفت: «چه شده؟ چه میخواهی؟» با مظلوم نمایی گفتم: «برادر من، ما مسلمانیم. یک دمپایی بده با آن به توالت برویم و این قدر نجس نشویم. آخر ما نماز می خوانیم. با بدن نجس که نمی شود!» دلش به رحم آمد و یک دمپایی قهوه ای رنگ آورد.
👈ادامه دارد...
✔️منبع: کانال حماسه جنوب
🌺🌺🌺
•﷽•
در مکتب شهادت
در محضر شهدا
پیـــــام_شـــــهید📝
جزء سرمایههاے یک ملت این است
که یک عده شهیـد داشته باشد.
همین شهـیـــــــدان هستند
که بازگو کردنِ کار و فکر و گذشتِ اینها
روحیهے دیگران را براے همیـشه
شاداب و زنده نگه میدارد.
🌷 #استـاد_شهیـد_مرتضـی_مطهری
شهید مطهری را یاد کنیم با ذکر صلوات
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهیدمرتضی مطهری 🌹🍃
🌺🌺🌺
هدایت شده از ولایت ، توتیای چشم
🌙🌙اذان به افق تهران☀️☀️
🌙الله اکبر ☀️
🌙الله اکبر☀️
🌙 الله اکبر☀️
🌙 الله اکبر☀️
🌙اشهد ان لا اله الا الله☀️
🌙اشهد ان لا اله الا الله☀️
🌙اشهد ان محمدا رسول الله☀️
🌙اشهد ان محمدا رسول الله☀️
🌙اشهد ان علیا ولی الله☀️
🌙اشهد ان علیا ولی الله☀️
🌙حی علی الصلاه☀️
🌙حی علی الصلاه☀️
🌙حی علی الفلاح☀️
🌙حی علی الفلاح☀️
🌙حی علی خیر العمل☀️
🌙حی علی خیر العمل☀️
🌙الله اکبر ☀️
🌙الله اکبر☀️
🌙لا اله الا الله ☀️
🌙لا اله الا الله☀️
☀️🌙☀️🌙☀️🌙☀️🌙☀️
عَجِلوُابا لصلاة
👋التمــــــــــاس دعــــا
هدایت شده از ولایت ، توتیای چشم
💛دعا برای شروع روز 💛
💙بسم الله الرحمن الرحیم💙
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار
🌷اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن
🌷اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن
🌷اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة
💚دعای ایمان💚
💞بسم اللّه الرحمن الرحیـم💞
🌹لااِلهَ اِلَّا اللهُ الموُجُودُ فی کُلِّ زَمانٍ
🌹 لا اِلهَ الا اللهُ المَعبوُدُ فی کُلِّ مَکانٍ
🌹لا اله الا اللهُ المَعروُفُ بِکُلِّ اِحسانٍ
🌹لااِلهَ الااللهُ کُل یَومٍ فی شَأنٍ
🌹لااله الااللهُ اَلاَمانُ اَلاَمانُ اَلاَمانُ مِن زوالِ الایمانِ و مِن شَرِّ الشَّیطانِ یاقَدیمَ الاِحسانِ
یاغَفُورُ یارَحمنُ یارَحیمُ بِرَحمَتِکَ یااَرحَمَ الرّاحِمینَ .🌹
💚دعای چهارحمد💚
💞بسم الله الرحمن الرحیم 💞
🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی عَرَّفَنی نَفسَهُ وَ لَم یَترُکنی عُمیانَ القَلب
🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَنی مِن اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّی الله ُ عَلَیهِ وَ آلِه
🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَ رِزقی فی یَدِهِ وَ لَم یَجعَلهُ فی اَیدِی النّاس
🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی سَتَرَ عُیُوبی عَورَتی وَ لَم یَفضَحنی بَینَ النّاسِ.
🌹دعای برکت روز:
(الحَمدُللّه فالِقِ الإِصباحِ،سُبحانَ رَبِّ المَساءِ وَالصَّباحِ،
اللّهُمَّ صَبِّح آلَ مُحَمَّدٍ بِبَرَکَةٍ وعافِیَةٍ، وسُرورٍ وقُرَّةِ عَینٍ.
اللّهُمَّ إنَّکَ تُنَزِّلُ بِاللَّیل وَالنَّهارِ ما تَشاءُ، فَأَنزِل عَلَیِّ و عَلی أهلِ بَیتی مِن بَرَکَة السَّماواتِ وَالأَرضِ،
رِزقا حَلالاً طَیِّبا واسِعا تُغنینی بِهِ عَن جَمیع
ِ خَلقِک)َ
🌹🌹🌹
هدایت شده از ولایت ، توتیای چشم
1_33708805.mp3
37.22M
💚💙💖❤️💜💛
🍃💜دعای پرفیض ندبه
🍃❤️استاد فرهمند
🍃💚التماس دعای فرج💚🍃
💚💙💖❤️💜💛
❣ سلام_امام_زمانم❣
🌻از قعر زمین به اوج افلاک سلام
از من به حضورحضرت یارسلام
🌻صب⛅️ح است دلم 💕هواییت شد مولا
از جانب قلب ❣من بر آن یار سلام
سلام حضرت صاحب الزمان 🌱
دنیا از نفس افتاده است.
تن تب دار بشریت در مبارزه ای سنگین با بیماری و مرگ، دست و پنجه نرم می کند. 🥀
زندگی، در هاله ای خاکستری از رنج و اضطراب پیچیده شده و زمین، آبستن رنج است ...🍂
این عالم فقط با نفس های توست که آرام می شود.
با گام های توست که جان می گیرد.
با لبخند توست که مصفا می شود.
با طنین صدای توست که شفا می یابد ...
بیا ای فریادرس جهان....
اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌹♥️🌹
🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚امام مهدی عج به دو نفر از عالِمان نجف فرمودند:
به سید حلاوی بگویید:
✍اینقدر دلم را نسوزان و سینهام را کباب نکن،
اینقدر ناراحتی شیعه را به گوشم نرسان،
من از شنیدنش ناراحت میشوم،
سید کار بدست من نیست،
دست خداست
💚دعاکنید خدا فرج مرا برساند که شیعیان را از این شکنجه ها نجات دهم...
🙏🏻اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری سلام الله علیها...
🌹🌹🌹
💠 #زندان_الرشید(خاطرات سردار گرجی زاده)
✍به قلم: دکتر مهدی بهداروند
🍁قسمت: 73
با کمک بچه ها شروع به تمیز کردن توالت کردم. چند نفر بین کار گفتند: «ما نیستیم.» گفتم: «این حرفها نیست. باید کمک کنید تا کار را تمام کنیم.» یک روز کامل سرگرم این کار بودیم. حسابی عرقمان را در آورد. با هر بدبختی بود از شر بوی گند توالت ها راحت شدیم و به آن سروسامانی دادیم. اگرچه بارها دچار حالت تهوع شدیم، هر طور بود، با همکاری هم، کار را تمام کردیم؛ طوری که دیگر می شد به آن توالت درست و درمان گفت. دیگر می توانستیم با خیال راحت، بدون اینکه نجس شویم، به توالت برویم و برگردیم و برای نماز هم مشکلی نداشته باشیم. با این کار خیالمان از نظر پاکی و نجسی برطرف شد.
سروصدای نگهبان ها، که ظرف غذا را آوردند، ما را متوجه ظهر کرد. دست و پایمان را شستیم و با خوشحالی از توالت بیرون آمدیم. آن قدر ضعف داشتیم که خواستیم ناهار را اول بخوریم. گفتم: «ما که تا الان گرسنه بودیم. حالا هم به اندازه نماز ظهر و عصر تحمل کنیم.» نماز را زود خواندیم. موقع خوردن ناهار یکی گفت: «از بزرگترین مشکل اسارت (توالت ها) راحت شدیم.» دیگری گفت: «واقعا توالت یکی از ملزومات اصلی زندگی است و ما نمی دانستیم!» وسط حرفشان پریدم و گفتم: «این قدر توالت توالت نکنید. کارتان دارم. هم ناهار بخورید هم به حرف های من گوش کنید. هر کس، مثل من، ادعا می کند پاسدار نیست باید تا آخر اسارت روی حرفش بماند. هر کس کوتاه بیاید در حقیقت با جان خودش بازی کرده است. چون اینجا ما تحت نظریم. اگر حرف هایی که میزنیم با هم جور درنیاید، دمار از روزگار ما در می آورند. باور کنید اگر عراقی ها در بازجویی ها حرفهای قبل و بعد ما را کنار هم بگذارند و دوگانگی در آنها ببینند، پدرمان را در می آورند.»
هشت نفری که همراهم بودند قبول نداشتند من بسیجی ام. می گفتند: نوع حرف زدن و تحلیل ها و رفتارت می گوید تو پاسداری.» در برابر این حرف آنها می ایستادم و میگفتم: «با هیچ کس تعارف ندارم. اگر پاسدار بودم، میگفتم. از هیچ چیز و هیچ کس هم ترس ندارم.» عباس، یکی از بچه های تیپ ۸۵ موسی بن جعفر، که بهنام شهبازی فرمانده آن بود و تحت نظر قرارگاه خودمان بودند، به من گفت: «حاجی جان، واقعا تو پاسدار نیستی؟»
- نه، من یک بسیجی بی ترمزم.
۔ جان من تقیه نمی کنی؟
- تقیه چیست؟ پیش، شما که تقیه معنی ندارد. این چه حرفی است که میزنی؟
چقدر سخت بود قاطعانه دروغ بگویم! اوضاع خطرناک بود. به هیچکس نمی شد اطمینان کرد. احتمال میدادم اگر به یکی از آن هشت برادر، که همه گل و آدم های خیلی خوبی بودند، بگویم که پاسدارم، شاید، خدای ناکرده یکی از آنها زیر مشت و لگد تاب نیاورد و مرا لو بدهد و بدبخت شوم. عراقی ها روی پاسدارها خیلی حساس بودند و هر پاسدار عادی در حکم یک افسر ورزیده برای آنها ارزش داشت. شب ها تا دیروقت می نشستیم و از هر دری حرف می زدیم. البته من سعی می کردم کمتر صحبت کنم تا حرفی از دهانم بیرون نیاید که مشکل ساز شود.
روز سوم، نگهبان عراقی در را باز کرد و در حالی که قدری ناراحت به نظر می رسید مؤدبانه گفت: «بچه ها، آماده رفتن باشید.»
- به کجا؟
- نمیدانم. من فقط دستور را انجام میدهم!
در دستش چشم بند و طناب بود. همراه سربازان دیگر، که پشت در اتاق بودند، چشم بندها را زدند و دست هایمان را از پشت محکم بستند، هیچ یک از سربازان عراقی کمترین توهین یا فحاشی به ما نکردند. آنها فقط گفتند: «سریع حرکت کنید.» ما را به یک صف پشت سر هم قرار دادند. من نفر چهارم صف بودم. فکر می کنم حدود پانصد متری رفتیم. بعضی جاها نگهمان می داشتند و دوباره دستور حرکت می دادند. شاید ده دقیقه ای بیشتر نرفته بودیم که صدای باز شدن یک در خبردارمان کرد که آنجا باید مقصد باشد. در اصلی که باز شد و چشم بندهایمان را برداشتند دیدیم وارد ساختمانی متفاوت با زندان قبلی شده ایم. سربازان دست های ما را باز کردند. قدری احساس درد در انگشتهایم میکردم. دست هایم را به هم مالیدم و خوب اطرافم را نگاه کردم که ببینم آن مکان جدید کجاست. بچه های دیگر هم مثل من هاج و واج به در و دیوار نگاه می کردند. از نگهبان پرسیدم: اینجا کجاست؟» او راحت گفت: «به تو مربوط نیست!» حرف درستی می زد. من اسیر بودم و حق سؤال نداشتم. او در را بست و رفت.
👈ادامه دارد...
✔️منبع: کانال حماسه جنوب
🌺🌺🌺
هدایت شده از ولایت ، توتیای چشم
🌙🌙اذان به افق تهران☀️☀️
🌙الله اکبر ☀️
🌙الله اکبر☀️
🌙 الله اکبر☀️
🌙 الله اکبر☀️
🌙اشهد ان لا اله الا الله☀️
🌙اشهد ان لا اله الا الله☀️
🌙اشهد ان محمدا رسول الله☀️
🌙اشهد ان محمدا رسول الله☀️
🌙اشهد ان علیا ولی الله☀️
🌙اشهد ان علیا ولی الله☀️
🌙حی علی الصلاه☀️
🌙حی علی الصلاه☀️
🌙حی علی الفلاح☀️
🌙حی علی الفلاح☀️
🌙حی علی خیر العمل☀️
🌙حی علی خیر العمل☀️
🌙الله اکبر ☀️
🌙الله اکبر☀️
🌙لا اله الا الله ☀️
🌙لا اله الا الله☀️
☀️🌙☀️🌙☀️🌙☀️🌙☀️
عَجِلوُابا لصلاة
👋التمــــــــــاس دعــــا
هدایت شده از ولایت ، توتیای چشم
💛دعا برای شروع روز 💛
💙بسم الله الرحمن الرحیم💙
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار
🌷اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن
🌷اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن
🌷اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة
💚دعای ایمان💚
💞بسم اللّه الرحمن الرحیـم💞
🌹لااِلهَ اِلَّا اللهُ الموُجُودُ فی کُلِّ زَمانٍ
🌹 لا اِلهَ الا اللهُ المَعبوُدُ فی کُلِّ مَکانٍ
🌹لا اله الا اللهُ المَعروُفُ بِکُلِّ اِحسانٍ
🌹لااِلهَ الااللهُ کُل یَومٍ فی شَأنٍ
🌹لااله الااللهُ اَلاَمانُ اَلاَمانُ اَلاَمانُ مِن زوالِ الایمانِ و مِن شَرِّ الشَّیطانِ یاقَدیمَ الاِحسانِ
یاغَفُورُ یارَحمنُ یارَحیمُ بِرَحمَتِکَ یااَرحَمَ الرّاحِمینَ .🌹
💚دعای چهارحمد💚
💞بسم الله الرحمن الرحیم 💞
🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی عَرَّفَنی نَفسَهُ وَ لَم یَترُکنی عُمیانَ القَلب
🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَنی مِن اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّی الله ُ عَلَیهِ وَ آلِه
🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَ رِزقی فی یَدِهِ وَ لَم یَجعَلهُ فی اَیدِی النّاس
🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی سَتَرَ عُیُوبی عَورَتی وَ لَم یَفضَحنی بَینَ النّاسِ.
🌹دعای برکت روز:
(الحَمدُللّه فالِقِ الإِصباحِ،سُبحانَ رَبِّ المَساءِ وَالصَّباحِ،
اللّهُمَّ صَبِّح آلَ مُحَمَّدٍ بِبَرَکَةٍ وعافِیَةٍ، وسُرورٍ وقُرَّةِ عَینٍ.
اللّهُمَّ إنَّکَ تُنَزِّلُ بِاللَّیل وَالنَّهارِ ما تَشاءُ، فَأَنزِل عَلَیِّ و عَلی أهلِ بَیتی مِن بَرَکَة السَّماواتِ وَالأَرضِ،
رِزقا حَلالاً طَیِّبا واسِعا تُغنینی بِهِ عَن جَمیع
ِ خَلقِک)َ
🌹🌹🌹
سلام امام زمانم...
صدایـت می کنـم آقـا...
همین جایـم خـودم تـنها
از ایـن پاییـن به آن بالا
صدایـم می رسـد آقـا؟
نگاهـم در زمـین گیر اسـت
خـودم هـم خـوب می دانـم
بسـی دیر است
بسی دیر است برای پر زدن امـا
امیدم را نگیر آقـا
از این سقـف گناهانـم دعا بالا نمی آید..
دعا آنـجا نمی آید
دعایم را بـبر بالا
شـفاعـت کن مرا آقـا
شـما را می دهم سوگنـد...
به حق مادرت زهرا(س)
نگاهت را نگیــر آقـا
🔹اللّٰھـُــم عجِّل لِوَلیڪَ الفَرَج
🌺🌺🌺
امام على عليه السلام:
گوش خود را به شنيدن خوبى ها عادت بده و به آنچه كه به صلاح و درستى تو نمى افزايد گوش مسپار، زيرا اين كار، دل ها را زنگار مى زند و موجب سرزنش مى شود
عَوِّدْ اُذُنـَكَ حُسْنَ الاِْسْتِماعِ وَ لا تُصغِ اِلى ما لا يَزيدُ فى صَلاحِكَاستِماعُهُ فَاِنَّ ذلِكَ يُصدِئُ الْقُلوبَ وَ يوجِبُ الْمَذامَّ
🌹🌹🌹