eitaa logo
ولایت ، توتیای چشم
239 دنبال‌کننده
16.8هزار عکس
4.8هزار ویدیو
92 فایل
فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی ، مذهبی ، اخلاق و خانواده . (در یک کلام ، بصیرت افزایی) @TOOTIYAYCHASHM http://eitaa.com/joinchat/2540306432Cdd24344a89
مشاهده در ایتا
دانلود
🔅 خدا (صلّی الله علیه و آله): ✍️ یا فاطِمَةُ! مَنْ صَلَّى عَلَیْکِ غَفَرَ اللهُ لَهُ وألْحَقَهُ بِی حَیْثُ کُنْتُ مِنَ الْجَنَّةِ 🔴 ای فاطمه! هر که بر تو درود فرستد، خداوند او را بیامرزد و هر جای بهشت باشم او را به من ملحق کند. 📚 بحار الأنوار، جلد ۴۳، صفحه ۵۵ 💙💙💙💙
میلاد دختر نبوت✨همسر ولایت✨مادر امامت حضرت زهرا(سلام الله علیها)🌷 🌷و روز زن بر همگان،به ویژه همسران و مادران گرامی تبریک و تهنیت باد🌷 🌷💐🌷
*🍃🌸زیارت نامه حضرت فاطمه زهرا (س) 🌸🍃*
🌹ارزش زن در اسلام... 🌹🌹🌹
🌹🍃میلاد بهترین زن جهان، حضرت فاطمه سلام الله علیها، روز زن و روز مادر بر تمامی زنان و مادران علوی و فاطمی تبریک و تهنیت باد. ┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄ 🌺🌺🌺
🔰 هشدار برای نیروهای عزیز انقلابی در پی رای نیاوردن 🌀 به یاد بیاوریم موضوع آقای تاجگردون را، در آنجا هم ابتدا کمیسیون اعتبارنامه او را تصویب کرد، یادم نمی رود برخی انقلابی ها چه حملات تندی را علیه مجلس کردند و آنها را فلان و فلان نامیدند 👈 همان زمان گفتیم که قرار است مستندات بیشتر ارائه شود، زود قضاوت نکنید 👈 در نهایت هم دیدید و شاهد بودید که اعتبارنامه او توسط مجلس انقلابی رد شد ، اما آن تندروها حتی یک عذرخواهی ساده هم نکردند برای قضاوت عجولانه 🌀 درباره هم قضیه از همین قرار است، اولا باید دو سوم رای می آورد، نه نصف باضافه یک ! ثانیا فقط سه رای کمتر آورد و 65 درصد مجلس به آن رای مثبت دادند ، پس کل مجلس را نباید زیر سوال برد ثالثا بنده نظرات مخالفین را گوش دادم، آنها با اصل طرح مشکل نداشتند و موافق آن بودند، اما مشکل آنها با برخی بندهای این طرح بود 👈 توئیت دکتر را بخوانید ، این طرح به دور انداخته نشده، بلکه می رود کمیسیون و دوباره بعد از رفع ایرادات ، به رای گذاشته می شود. 👌 حواسمان باشد با قضاوت های غلط و عجولانه، مجلسی را که تمام تلاش جریان اصلاحات تخریب آن است، تخریب نکنیم و هم صدا با آنان نباشیم. 👈 انتقاد دلسوزانه و محترمانه آری و همیشه، اما تخریب و هم صدا شدن با رقیب خیر و هرگز ✍️احسان عبادی @ma_va_o
رسول شکری نیا در توئیتر نوشت: استاد شیخ 79 ساله کرونا گرفت و بهبود یافت، اما برادرزاده عزیزش که فقط 43 سال داشت کرونا گرفت اما به رحمت ایزدی پیوست. این درسی برای همه ماست که بدانیم کرونا غیرقابل پیش بینی است و پیر و جوان، خرد و کلان برایش تفاوتی ندارد... خداحافظ علی عزیز و محبوب 🔴 بیداری ملت
🔴رهبر انقلاب: به نگاه اسلام به زن افتخار می‌کنیم 🔹نگاه اسلام و جمهوری اسلامی به زن، نگاه تکریم و احترام است درحالی‌که نگاه رایج غرب، نگاه کالایی و ابزاری است. 🔹در اسلام، زن و مرد از لحاظ ارزش‌های الهی و انسانی تفاوتی ندارند. البته در کنار وظایف مشترک، هریک از زن و مرد وظایف ویژه‌ای هم دارند و به همین علت است که خداوند متعال ترکیب ساختمان جسمی آنها را متناسب با این وظایف ویژه آفریده است. 🔹ما به نگاه اسلام افتخار می‌کنیم و در مقابل نگاه غرب به زن و سبک زندگی، سراپا اعتراض هستیم. 🌹🌹🌹
💠 (خاطرات سردار گرجی زاده) ✍به قلم: دکتر مهدی بهداروند 🍁قسمت: 85 پشت سر آنها یک عکس بزرگ از صدام، که لباس عربی به تن داشت، نصب شده بود. سرم را بالا آوردم. خواستم نشان بدهم از لو رفتن ترسی ندارم. دوباره همان حرفها را تکرار کرد. در حالی که چایش را شیرین می‌کرد گفت: «خوب، برادر علی اصغر گرجی زاده، تو رئیس ستاد ششم بودی و حرف نزدی؟ از حال و احوال خودت بگو. چطوری؟ مشکل یا موضوعی که تو را اذیت کند نداری؟ با تو بدرفتاری که نکرده اند؟» سرهنگ دیگر هم با لحن آرام گفت: «راستی، چطوری این چهار ماه به ما دروغ می‌گفتی؟ خوب توی این مدت سر ما کلاه گذاشتی و حسابی ما را گول زدی. چرا؟ فکر می کردی این قدر احمقیم که تو تا آخر همین طور مخفی در اسارت باشی و بعد بروی ایران؟» اجازه نمی داد حرفی بزنم. ادامه داد: «با این مخفی کاری که کردی کمترین مجازات تو این است که اعدام شوی. حالا برای بار آخر چند سؤال می کنم. اگر دروغ سر هم کنی، بلایی سرت می آورم که مرغان آسمان به حالت گریه کنند.» فکر کردم دیگر آخر خط است و راهی برای انکار یا مخفی کاری وجود ندارد. او گفت: «گرجی، سعی کن راست بگویی. ما همه چیز را می دانیم. ولی میخواهیم از زبان خودت بشنویم. خب، جواب بده؛ اسم؟ فامیل؟ درجه؟ رسته؟ محل اسارت؟» - من، علی اصغر گرجی زاده، رئیس ستاد ششم هستم. در جزیره مجنون اسیر شدم. درجه هم ندارم. او تا این حرف را شنید به بغل دستی اش اشاره کرد برایم چای بریزد. او هم لیوان را پر از چای کرد و جلویم گذاشت. نگاهی به لیوان چای کرد و نگاهی هم به من و ادامه داد: «چرا تا الان اعتراف نکردی؟ چرا هویت جعلی برای خودت درست کردی؟» گفتم: «در بصره مرا به اتهام اینکه مشکوک به پاسدار بودن هستم می خواستند بکشند. اگر می‌گفتم رئیس ستاد هستم که دمار از روزگارم در می آوردند. آنها نمی دانستند رئیس ستاد یعنی چه.» - عجب! پس تو بگو رئیس ستاد یعنی چه؟ ما که نمی فهمیم رئیس ستاد چه معنایی دارد. بگو. زود باش!. - رئیس ستاد کسی است که وظیفه اش تهیه آب و نان و غذای نیروهای جبهه است. او غیر از این هیچ کاری ندارد. مسئولیت مهمی نداشتم. همه رؤسای ستاد این وظیفه را دارند. دو سرهنگ اول از پشت میز بلند شد و از جیب پیراهن سبزش، که مدالی روی آن نصب شده بود، سیگار برگی در آورد و آن را با فندک روشن کرد. بعد نزدیک من آمد. سیگار را بین لب‌هایش گذاشت. با دو دستش موهای سرم را کشید، طوری که احساس کردم پوست سرم کنده شد. فریاد زد: «تو الان هم داری دروغ می‌گویی، فکر می‌کنی یک نظامی نمی‌داند رئیس ستاد چه پست مهمی است و چقدر قدرت دارد؟ ببین گرجی، مگر تو نمی‌دانی جنگ تمام شده و قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران پذیرفته شده است؟ الان بین دو کشور آتش بس حاکم است. سعی کن دروغ نگویی؛ وگرنه خودم جانت را می گیرم.» دود سیگارش را توی صورتم می داد و من از بوی آن داشت حالم به هم می خورد. بعد به سرهنگ دوم رو کرد و گفت: مثل اینکه قصد ندارد همکاری کند. احتمالا فکر می کند ما هم مثل سربازان از تشکیلات نظامی خبر نداریم.» سرهنگ دوم گفت: «نه، میداند دیگر دروغ ارزشی ندارد و ما از همه چیز خبر داریم.» سرهنگ تا سیگارش تمام نشد از کنارم تکان نخورد. بین دوراهی گیر کرده بودم که دروغ بگویم یا حقیقت را توضیح بدهم. با خودم گفتم: «هر چه را احساس می کنی اطلاعات سوخته و دروغ است بگو.» گفتم: «باشد. باشد. هر سؤالی بکنید جواب می دهم.» سرهنگ گفت: «این شد یک حرفی. معلوم است داری عاقل می شوی.» دوباره رفت پشت میز نشست و روی کاغذ جلویش چیزهایی نوشت. سر بلند کرد و گفت: خوب، گرجی، از علی هاشمی چه خبر؟ بگو علی هاشمی کجاست. او را که می‌شناسی. فرمانده سپاه ششم که تو رئیس ستادش بودی؟ گرجی، اگر یک کلمه دروغ بگویی، بیچاره ات می‌کنم. آنقدر روی پای راستم، که ترکش خورده بود، ایستاده بودم که تیر می کشید. قدری سنگینی ام را روی پای چپم انداختم و گفتم: باور کنید علی هاشمی قبل از من از جزیره فرار کرد. یعنی تا ده دقیقه با هم در حال فرار بودیم. بعد موشکی به طرف ما شلیک شد و از آن لحظه به بعد از او خبری ندارم. اگر فرار کرده، نمی دانم. اگر هم شهید شده، باز هم نمی دانم.» - یعنی او تو را، که رئیس ستادش بودی، رها کرد و خودش به تنهایی پا به فرار گذاشت؟ - بله، باور کنید! معلوم بود از جواب من عصبانی شده اند و می خواهند جواب زیر آبی رفتن مرا بدهند. سرهنگ دوم به چند سرباز، که در گوشه اتاق خبردار ایستاده بودند، گفت: «ببریدش بالا!» نفهمیدم یعنی چه. شاید پنج دقیقه هم با هم حرف نزدیم؛ ولی انگار آنها از جوابهایم قانع نشده بودند. 👈ادامه دارد... ✔️منبع: کانال حماسه جنوب 🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از ولایت ، توتیای چشم
🏮نیایش شبانگاهی🏮 خدای" مهربانم 🤲 به ذکر نام زیبایت و نیایش لحظه هایت وجودمان را ملکوتی گردان 🤲 تا آنچه تو می خواهی باشیم 🤲 و از آنچه هستیم رها شویم 🤲 که تو بی نیاز و ما غرق نیازیم 🤲 ای مهربان ترین مهربانان 🤲 آرامش شب نصیب کسانی باد... ✨🌙✨ که دعا دارندادعا ندارند✨ نیایش دارند نمایش ندارند✨ حیا دارند ریا ندارند✨ رسم دارنداسم ندارند...✨ شبتون درپناه حضرت حق 🪐✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨
✨ویژگی‌های شهید علیزاده ،اخلاص در تمامی اعمال و انفاق در راه خدا و همّت والا و شجاعت و شهامت کم‌نظیر و ایثار و از خود گذشتگی در راه هدف و حریت و آزادمنشی و آزادی‌خواهی و شهادت‌طلبی و عدم ترس از مرگ و پاسداری از قداست و ارزش شهادت و ترویج فرهنگ شهادت‌طلبی در خانواده و دوستان و داشتن روحیه بسیجی بود. ✨و بزرگترین آرزویش شهادت در راه خدا بود تا جایی که عشق به شهادت تمام اعمال و رفتارش را تحت الشعاع قرارداده بود و پیوسته زیارت قبور شهدا و تجدید پیمان با ایشان را داشت ✨همچنین دعای دایمی قنوتش «اللّهم الرزقنا توفیق شهادت فی سبیلک» و دعای عهد و… نشان از روح بلند شهید و دغدغه‌های او در این عرصه بود. 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهید امیررضا علیزاده 🌹🍃 🌺🌺🌺
هدایت شده از ولایت ، توتیای چشم
🌙🌙اذان به افق تهران☀️☀️ ‍ 🌙الله اکبر ☀️ 🌙الله اکبر☀️ 🌙 الله اکبر☀️ 🌙 الله اکبر☀️ 🌙اشهد ان لا اله الا الله☀️ 🌙اشهد ان لا اله الا الله☀️ 🌙اشهد ان محمدا رسول الله☀️ 🌙اشهد ان محمدا رسول الله☀️ 🌙اشهد ان علیا ولی الله☀️ 🌙اشهد ان علیا ولی الله☀️ 🌙حی علی الصلاه☀️ 🌙حی علی الصلاه☀️ 🌙حی علی الفلاح☀️ 🌙حی علی الفلاح☀️ 🌙حی علی خیر العمل☀️ 🌙حی علی خیر العمل☀️ 🌙الله اکبر ☀️ 🌙الله اکبر☀️ 🌙لا اله الا الله ☀️ 🌙لا اله الا الله☀️ ☀️🌙☀️🌙☀️🌙☀️🌙☀️ عَجِلوُابا لصلاة 👋التمــــــــــاس دعــــا
هدایت شده از ولایت ، توتیای چشم
💛دعا برای شروع روز 💛 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار 🌷اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن 🌷اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن 🌷اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة 💚دعای ایمان💚 💞بسم اللّه الرحمن الرحیـم💞 🌹لااِلهَ اِلَّا اللهُ الموُجُودُ فی کُلِّ زَمانٍ 🌹 لا اِلهَ الا اللهُ المَعبوُدُ فی کُلِّ مَکانٍ 🌹لا اله الا اللهُ المَعروُفُ بِکُلِّ اِحسانٍ 🌹لااِلهَ الااللهُ کُل یَومٍ فی شَأنٍ 🌹لااله الااللهُ اَلاَمانُ اَلاَمانُ اَلاَمانُ مِن زوالِ الایمانِ و مِن شَرِّ الشَّیطانِ یاقَدیمَ الاِحسانِ یاغَفُورُ یارَحمنُ یارَحیمُ بِرَحمَتِکَ یااَرحَمَ الرّاحِمینَ .🌹 💚دعای چهارحمد💚 💞بسم الله الرحمن الرحیم 💞 🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی عَرَّفَنی نَفسَهُ وَ لَم یَترُکنی عُمیانَ القَلب 🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَنی مِن اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّی الله ُ عَلَیهِ وَ آلِه 🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَ رِزقی فی یَدِهِ وَ لَم یَجعَلهُ فی اَیدِی النّاس 🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی سَتَرَ عُیُوبی عَورَتی وَ لَم یَفضَحنی بَینَ النّاسِ. 🌹دعای برکت روز: (الحَمدُللّه فالِقِ الإِصباحِ،سُبحانَ رَبِّ المَساءِ وَالصَّباحِ، اللّهُمَّ صَبِّح آلَ مُحَمَّدٍ بِبَرَکَةٍ وعافِیَةٍ، وسُرورٍ وقُرَّةِ عَینٍ. اللّهُمَّ إنَّکَ تُنَزِّلُ بِاللَّیل وَالنَّهارِ ما تَشاءُ، فَأَنزِل عَلَیِّ و عَلی أهلِ بَیتی مِن بَرَکَة السَّماواتِ وَالأَرضِ، رِزقا حَلالاً طَیِّبا واسِعا تُغنینی بِهِ عَن جَمیع ِ خَلقِک)َ 🌹🌹🌹
سلام_امام_زمانم♥ آغاز می شود روزی دیگر دل من اما بی تاب تر از همیشه حسرت دیدار روی ماهتان را می کشد قرار دل های بی قرار آرامش زمین و‌ زمان! دریاب مرا مولای مهربان ✨دل هزاران درد دارد یک دوا آن هم تویی 💫صدهزاران غصه دارد یک شفا آن هم تویی ✨سفره دل را نکردم باز، من بهر کسی 💫یک نفر با درد من هست آشنا آن هم تویی 🌹صلی الله علیک یا بقیة‌الله الاعظم أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌹♥️🌹 🌺🌺🌺
🌼 🌺حضرت زهرا(س): 🔹هر كه عبادت خالصانه خود را به درگاه خدا فرا برد، خداوند عزوجل بهترين چيزى را كه به صلاح اوست برايش فرو فرستد. 📚 (تنبيه الخواطر : ج۲ ، ص۱۰۸) 🌺🌺🌺
🍃گٰاهیْ عَجیبْ آرٰامِشَمْـ رٰا بِهْـ توُ مَدْیُونَمْـ.... بِهْـ نِگٰاهَتْ... بِهْـ دُعٰایَتْ... ، سال ۱۳۶۲، ، موقعیت ائمه(ع)، محل تجمع گردان‌های لشکر امام حسین(ع) ✨سلام، 🍃صبحتون شهدایی🍃 🌺🌺🌺
🌹🌹🌹
✨﷽✨ 🔴 داستان سید مهدی قوام و زن فاسد ✍در زمان طاغوت که فسق و فجور و فساد همه جا را فرا گرفته بود، یک شب آقا سیدمهدی قوام منبری میرود در همان بالاشهر تهران؛ به ایشان پاکتی پر از پول میدهند. در حال رفتن به منزل، در مسیر یک زنی را میبیند، وضعیت نامناسبی داشته و معلوم بوده اهل فساد و فحشا است!آقا سیدمهدی به یک پیر مردی میگوید: برو آن زن را صدا کن بیاید! آن مرد تعلل میکند و میگوید: وضعیت آن زن و بی حجابی اش مناسب نیست او را صدا بزنم. خلاصه با اصرار سید و با کراهت می رود و او را صدا می زند که آن آقا سید با شما کار دارند!زن می آید، آقا سیدمهدی از آن زن می پرسد: این موقع شب اینجا چه می کنی؟!زن می گوید: احتیاج دارم، مجبورم!سید آن پاکت پر از پول را از جیبش در می آورد و به زن می دهد و می گوید: این پول، مال امام حسین - ع - است، من هم نمی دانم چقدر است؛ تا این پول را داری، از خانه بیرون نیا! مدتی از این قضیه می گذرد، سید مشرف می شود کربلا. (در آنجا)زنی بسیار مجبه را می بیند با شوهرش ایستاده اند. شوهر می آید جلو و دست سید را می بوسد و می گوید: زنم می خواهد سلامی به شما عرض کند!زن جلو می آید و سلام می کند و می گوید: آقا سید!من همان زنی هستم که آن پاکت را در آن شب به من دادید؛ ایشان هم شوهر من است که با هم مشرف شده ایم زیارت؛ من آدم شدم! ‌ 🌺🌺🌺
💠 (خاطرات سردار گرجی زاده) ✍به قلم: دکتر مهدی بهداروند 🍁قسمت: 86 یکی از سربازان یک صندلی آورد و وسط اتاق گذاشت. بعد اشاره ای به سقف کرد. در سقف یک قلاب به جای پنکه و یک طناب ضخیم آویزان بود که صحنه اعدام را نشان می داد. نمی‌دانستم آنها می خواهند چه کنند. با خودم گفتم: «آیا آنها به همین راحتی در جلسه اول با پنج دقیقه بازجویی می خواهند مرا اعدام کنند؟ یعنی آنها به این سرعت کارشان تمام شد؟» بعد فکر کردم: «اگر اعدام شوم که خدا را شکر می کنم. چون راحت می شوم. اعدام بهتر از شکنجه است.» چشم هایم را بستم و شهادتین را آرام آرام گفتم: اشهد ان لا اله الا الله. اشهد ان محمدا رسول الله. اشهد ان عليا ولی الله.» سربازی مرا روی صندلی نشاند. لحظات به سختی می‌گذشت. با خودم گفتم: «چقدر زود خوابم تعبیر شد! من مثل علی و حمید شهادت را می‌چشم.» آنها دست هایم را که از پشت بسته شده بود، به طناب ضخیمی، که از قلاب سقف آویزان شده بود، وصل کردند. با اشاره سرهنگ دوم، سرباز عراقی صندلی را از زیر پایم کشید. در یک آن احساس کردم از کوهی بلند افتادم. ناگهان دست‌هایم از عقب به طرف بالا کشیده شد و در همان لحظه اول، در اثر شدت فشار، کتف هایم از جا در آمد و صدایی مانند شکسته شدن استخوان های کتفم به گوش رسید. فریاد بلند و دردآلودی کشیدم.. صدای خنده سرهنگ به آسمان رفت. یکی از آن دو نگاهم کرد و گفت: «خب، چطوری؟ باز هم دروغ می گویی؟» شاید سی ثانیه طول نکشید که بیهوش شدم. آن روزها به علت گرسنگی و اضطراب وزن بدنم کم شده بود. فکر می کنم هفتاد کیلو شده بودم. با ریختن آب به سر و صورتم به هوش آمدم. هنوز بین بیهوشی و آگاهی بودم که به جانم افتادند و تا توانستند مرا زدند. درد کتف از یک طرف و درد مشت‌هایی که به سر و صورتم می خورد از طرف دیگر نفسم را گرفته بود. از شدت درد فریاد می زدم. دستم را که تکان می دادم صدای شکستن استخوان‌های کتفم را می شنیدم. چشم هایم سیاهی می رفت. آدم ها، دیوارها، سرهنگ ها، همه را تار می دیدم. تصور می کردم دارم کور می‌شوم. صدای خنده افراد اتاق بلند شد. آنها داشتند از شکنجه ام کیف می کردند. سرهنگ، در حالی که پایین پایم ایستاده بود و سیگار می‌کشید، به سربازانی که دو طرفم ایستاده بودند نهیب زد و گفت: «زود او را پایین بیاورید.» دو سرباز، با اینکه دیدند كتف‌هایم از جا درآمده و درد زیادی را تحمل کرده ام، با بی رحمی مرا از بالا پایین کشیدند. وقتی به زمین آمدم و با دستهایم کف اتاق را لمس کردم نمی فهمیدم کجا هستم و چه می کنم. یادم رفت آنها که در اطرافم هستند چه کسانی اند. یک مرتبه سرهنگ نگاهی به دست هایم، که از پشت بسته شده بودند کرد و فریاد زد: «سریع دستش را باز کنید!» وقتی سربازها طنابها را باز کردند یک مرتبه خون فواره زد. رگ دست چپم پاره شده بود. یعنی طوری طناب را محکم بسته بودند که رگ دستم را پاره کرده بود و آنها متوجه نبودند. با دیدن آن همه خون وحشت کردم. اما سربازان و سرهنگ‌ها انگار نه انگار اتفاقی افتاده است. فقط نگاه می کردند. دست‌هایم را آرام جلوی صورتم گرفتم و به آنها خیره شدم. حس می‌کردم دست چپم را از دست داده ام. هیچ حس و حیاتی در آن دیده نمی شد. سرهنگ دستور داد: «پارچه بیاورید و دستش را ببندید!» دو سرباز از اتاق خارج شدند و چند دقیقه بعد با مقداری پارچه آبی رنگ وارد اتاق شدند و دست خون آلودم را بستند. خونریزی قطع شد؛ اما چون دارو با پمادی روی زخم دستم نگذاشتند تغییری نکرد و درد داشت. از شدت درد مثل مار زخمی به خودم می‌پیچیدم. بعد از بستن مچم، با دستور سرهنگ، که در اتاق قدم میزد و مرا برانداز می کرد، برایم یک لیوان آب آوردند و به دهانم ریختند. آب را قورت می‌دادم؛ ولی حس اینکه در حال آب خوردن هستم نداشتم. یکی از سربازها مچ دستم را محکم گرفته بود تا به خیال خودش خونریزی را بند بیاورد. اما دستم بیشتر درد می‌گرفت. شاید کل این استراحت بیست دقیقه طول نکشید که سرهنگ اول صدا زد: «او را روی صندلی مقابل من بنشانید.» وقتی مرا روی صندلی نشاندند سرهنگ با خشم نگاهم کرد. می خواست ناراحتی و عصبانیتش را به من نشان دهد. در حالی که با خودکار آبی رنگش بازی می کرد گفت: «خوب گوش کن علی اصغر گرجی زاده، من می‌خواهم بدانم علی هاشمی کجاست؟ سعی کن دروغ نگویی؛ وگرنه باز بلای نیم ساعت پیش را سرت می آورم.» او تهدید می کرد و می خواست زهر چشمی از من بگیرد تا باب میل او حرف بزنم. ادامه داد: «خب، بگو ببینم وقتی قرارگاه شما سقوط کرد علی هاشمی هم اسیر شد؟ تو میدانی کجاست. بهتر است بگویی علی هاشمی کجا رفت. خوب گوش کن! على هاشمی همه چیز را اعتراف کرده. ما هم از همه قضایا اطلاع داریم. ولی می خواهیم از زبان تو بشنویم. پس جواب تک تک سؤالهای مرا بده.» 👈ادامه دارد... ✔️منبع: کانال حماسه جنوب
نصف‌شب‌دوستاشوبیدارکرد گفت‌بیدارشیدمن‌میخوام ‌شهیدشم.😇 دوستاش‌گفتن‌‌حالانصف‌شبی ‌چه‌وقت‌این‌کاراست؟ !کوشهادت؟🍃گفت"من‌خواب‌دیدم‌امام‌ حسین‌به‌خوابم‌آمدوگفت‌ رضاتوشهید‌میشوی‌ اگرسرت‌رابریدندنترس‌ دردندارد."😭 ❣❣❣❣❣ 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهیدرضا اسماعیلی 🌹🍃 🌺🌺🌺
هدایت شده از ولایت ، توتیای چشم
🌙🌙اذان به افق تهران☀️☀️ ‍ 🌙الله اکبر ☀️ 🌙الله اکبر☀️ 🌙 الله اکبر☀️ 🌙 الله اکبر☀️ 🌙اشهد ان لا اله الا الله☀️ 🌙اشهد ان لا اله الا الله☀️ 🌙اشهد ان محمدا رسول الله☀️ 🌙اشهد ان محمدا رسول الله☀️ 🌙اشهد ان علیا ولی الله☀️ 🌙اشهد ان علیا ولی الله☀️ 🌙حی علی الصلاه☀️ 🌙حی علی الصلاه☀️ 🌙حی علی الفلاح☀️ 🌙حی علی الفلاح☀️ 🌙حی علی خیر العمل☀️ 🌙حی علی خیر العمل☀️ 🌙الله اکبر ☀️ 🌙الله اکبر☀️ 🌙لا اله الا الله ☀️ 🌙لا اله الا الله☀️ ☀️🌙☀️🌙☀️🌙☀️🌙☀️ عَجِلوُابا لصلاة 👋التمــــــــــاس دعــــا
هدایت شده از ولایت ، توتیای چشم
💛دعا برای شروع روز 💛 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار 🌷اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن 🌷اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن 🌷اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة 💚دعای ایمان💚 💞بسم اللّه الرحمن الرحیـم💞 🌹لااِلهَ اِلَّا اللهُ الموُجُودُ فی کُلِّ زَمانٍ 🌹 لا اِلهَ الا اللهُ المَعبوُدُ فی کُلِّ مَکانٍ 🌹لا اله الا اللهُ المَعروُفُ بِکُلِّ اِحسانٍ 🌹لااِلهَ الااللهُ کُل یَومٍ فی شَأنٍ 🌹لااله الااللهُ اَلاَمانُ اَلاَمانُ اَلاَمانُ مِن زوالِ الایمانِ و مِن شَرِّ الشَّیطانِ یاقَدیمَ الاِحسانِ یاغَفُورُ یارَحمنُ یارَحیمُ بِرَحمَتِکَ یااَرحَمَ الرّاحِمینَ .🌹 💚دعای چهارحمد💚 💞بسم الله الرحمن الرحیم 💞 🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی عَرَّفَنی نَفسَهُ وَ لَم یَترُکنی عُمیانَ القَلب 🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَنی مِن اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّی الله ُ عَلَیهِ وَ آلِه 🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَ رِزقی فی یَدِهِ وَ لَم یَجعَلهُ فی اَیدِی النّاس 🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی سَتَرَ عُیُوبی عَورَتی وَ لَم یَفضَحنی بَینَ النّاسِ. 🌹دعای برکت روز: (الحَمدُللّه فالِقِ الإِصباحِ،سُبحانَ رَبِّ المَساءِ وَالصَّباحِ، اللّهُمَّ صَبِّح آلَ مُحَمَّدٍ بِبَرَکَةٍ وعافِیَةٍ، وسُرورٍ وقُرَّةِ عَینٍ. اللّهُمَّ إنَّکَ تُنَزِّلُ بِاللَّیل وَالنَّهارِ ما تَشاءُ، فَأَنزِل عَلَیِّ و عَلی أهلِ بَیتی مِن بَرَکَة السَّماواتِ وَالأَرضِ، رِزقا حَلالاً طَیِّبا واسِعا تُغنینی بِهِ عَن جَمیع ِ خَلقِک)َ 🌹🌹🌹
هدایت شده از ولایت ، توتیای چشم
1_33708805.mp3
37.22M
💚💙💖❤️💜💛 🍃💜دعای پرفیض ندبه 🍃❤️استاد فرهمند 🍃💚التماس دعای فرج💚🍃 💚💙💖❤️💜💛
خدایا ما را از ثابت قدمان قرار بده 💚 سلام علیکم 🌹 صبحتون مزین به نورصلوات 🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا