eitaa logo
ولایت ، توتیای چشم
236 دنبال‌کننده
17.1هزار عکس
4.9هزار ویدیو
92 فایل
فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی ، مذهبی ، اخلاق و خانواده . (در یک کلام ، بصیرت افزایی) @TOOTIYAYCHASHM http://eitaa.com/joinchat/2540306432Cdd24344a89
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 (مروری بر خاطرات احمد چلداوی) ✍به قلم:احمد چلداوی 🔸قسمت:25 🔹 6 دم بریده شرکت در کنکور مدتی را فقط نفس چاق می‌کردم تا بتوانم روی سوالات تمرکز کنم. چند دقیقه ای وقتم تلف شد تا به آرامش برسم و شروع کنم. بالآخره با هر سختی بود به یاری خدا امتحان تشریحی را هم دادیم. آن وقت‌ها بعد از امتحان تشریحی باید انتخاب رشته می‌کردیم و اجازه ۱۲ تا انتخاب داشتیم. با کمک برادرم انتخاب رشته کردم اول مهندسی برق قدرت دانشگاه های اصلی تهران را انتخاب کردم بعد از آن مهندسی قدرت دانشگاه مشهد و آخر سر هم هر دانشگاهی که مهندسی برق داشت را انتخاب کردم و به انتظار اعلام نتایج ماندم. بعد از حدود دو ماه نتایج اعلام شد. یک روزنامه خریدم و با قلبی تاپ تاپ کنان دنبال اسمم گشتم. وقتی اسمم را دیدم داشتم از خوشحالی بال و پر در می آوردم. حالا باید نگاهم را کمی به سمت راست می انداختم تا کد رشته قبولی را هم می‌دیدم. وقتی که رشته را دیدم چشم‌هایم گرد شد. در یک لحظه احساس کردم همه زحمت هایم هدر رفته است که رشته قبولی سرامیک علم و صنعت بود. تازه متوجه اشتباه بزرگم می‌شدم. قرار بود علی کد رشته های انتخابی را برایم توی یک ورقه بنویسد و من هم آنها را وارد کنم. او کدها را به انگلیسی نوشته بود و چون دم عدد 6 را کوتاه نوشته بود فکر کردم صفر است و اشتباهی کد 280 که سرامیک علم و صنعت بود را بجای کد 286 یعنی برق مشهد زده بودم و اتفاقاً در همان رشته هم قبول شدم. آن زمان فکر می‌کردم از این بدتر نمی شود. تمام سختی هایی که برای رسیدن به هدفم کشیده بودم جلو چشمم مجسم می‌شد. در به دری این کتابخانه به آن کتابخانه، تلاش برای فهمیدن ریاضی و فیزیک چهارساله در یک ماه، دیر رسیدن به جلسه امتحان ..... با خودم گفتم چرا این همه بدبختی باید سر من بیاید. بعد از آن همه تلاش باید در رشته‌ای غیر مرتبط درس می‌خواندم آن هم از جنس مواد و شیمی که اصلاً علاقه ای به آن نداشتم. از درس شیمی بدم می آمد و همیشه بدترین نمراتم را در درس شیمی می گرفتم. آن شب، خیلی سخت گذشت و خوابم نمی برد. آن قدر داغون بودم که برای اولین بار پدرم نیمه شب بالای سرم آمد و با لحنی بسیار حزین که تا آن روز از ایشان ندیده بودم گفت پسرم رشته سرامیک هم رشته خوبیه و آینده داره. خواهش می‌کنم این قدر ناراحت نباش. من با دیدن این وضعیتت قلبم می‌گیره و حالم بد میشه. تو که نمی خواهی حالم خراب بشه؟ می‌دانست خیلی دوستش دارم. از ترس بد شدن حال پدرم حالت عادی به خودم گرفتم. آن شب یکی از بدترین شبهای عمرم بود. 🔹 خواستگاری اتاق زیرشیروانی دوران دانشجویی با علی رضا داد فر و سعادت سالاری که آنها هم دانشگاه علم و صنعت و دانشگاه شريف قبول شده بودند قرار گذاشتیم که با هم به تهران بیاییم. قبلاً سه چهار بار بیشتر تهران نیامده بودم. یک بار آن به خاطر مجروحیت بود که با هواپیمای C۱۳۰ از فرودگاه مستقیم به بیمارستان منتقل شدم و اصلاً داخل شهر را ندیدم، یکی دو بار هم عبوری از تهران گذشته بودم. برای من بچه دهاتی تهران مثل میشیگان برای بچه تهرونی ها بود. خلاصه اواخر تابستان سال ۱۳۶۳ بود که راهی تهران شدیم. به تهران که رسیدم چون آن قدری پول نداشتم که تاکسی سوار شوم، از یک عابر پرسیدیم: «ببخشید؟ چطوری میتونم با اتوبوس برم دانشگاه علم و صنعت؟» گفت: «میری توپخونه و بعد از توپخونه با خط ۱۱ مستقیم میرسی علم و صنعت، توی دلم خندیدم و با خودم گفتم این تهرون چه جای عجیبیه! آخه توپخونه و جنگ چه ربطی به دانشگاه و علم و صنعت داره دوباره پرسیدم: «گفتی با چه خطی می‌شه از توپخونه به دانشگاه علم و صنعت رفت؟» گفت: «خط ۱۱». خلاصه این خط ۱۱ که قرار بود ما را به دانشگاه علم و صنعت برساند بعدها یادآور اردوگاه تکریت ۱۱ شد که قرار بود ما را به خدا برساند و همین عدد ۱۱ یادآور یازدهم محرم سال ۶۱ هجری روز اسارت اهل بیت پیامبر صلی الله عليه وآله وسلم هم بود. نمی‌دانم اگر اضافه کنم اولین فرزندم یازدهم بهمن ماه (ماه یازدهم به دنیا آمد به خرافه متهم می‌شوم یا نه) اما وقتی که از فراز گذشت سالیان دراز به سرنوشتم نگاه می‌کنم می‌بینم عدد ۱۱ در سرنوشت من نقش عجیبی را بازی کرده است. این عدد نماد ایستادگی و استقامت و خلاصه یک یک آنها است.... خلاصه پرسان پرسان خودم را به دانشگاه رساندم. داماد سعادت سالاری توی خوابگاه دانشگاه ساکن بود. ما هم به طور موقت مهمان او شدیم و فردای آن روز برای ثبت نام رفتیم آموزش دانشگاه. بعد از ثبت نام بلافاصله کلاس ها شروع شد. کم کم احساس می‌کردیم مزاحم بچه ها هستیم و باید به دنبال جایی برای خودمان باشیم. ✔️منبع: کانال حماسه جنوب 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🎙 💠تحفه_نه_طنز 🍐 💠ماجراهای: آورده‌اند که... 💠براتون سم آورده‌اند..... 🤪🤪🤪 🎙نویسنده و اجرا: علی زکریایی🥳🥳🥳🥳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸جلوه‌ای از حضور فوق العاده منتظران در مسجد مقدس جمکران
هدایت شده از ولایت ، توتیای چشم
❄️🌧️❄️🌧️❄️🌧️❄️ *قرار شبانه با مولای غریبمان💚* *بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد...* *دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد...* *💠 دعـــــــــــای فـــــــــــرج 💠* *🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸* *⚜اِلهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜* *ترجمه:* *خدايا گرفتارى بزرگ شد، و پوشيده بر ملا گشت، و پرده كنار رفت، و اميد بريده گشت، و زمين تنگ‏ شد، و خيرات آسمان دريغ شد و پشتيبان تويى، و شكايت تنها به جانب تو است، در سختى و آسانی تنها بر تو اعتماد است، خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست آن صاحبان فرمانى كه اطاعتشان را بر ما فرض نمودى، و به اين سبب مقامشان را به ما شناساندى، پس به حق ايشان به ما گشايش ده، گشايشى زود و نزديك‏ همچون چشم بر هم نهادن يا زودتر، اى محمّد و اى على، اى على و اى محمّد، مرا كفايت كنيد، كه تنها شما كفايت‏ کنندگان منيد، و ياریم دهيد كه تنها شما ياری كنندگان منيد، اى مولاى ما اى صاحب زمان، فريادرس، فريادرس، فريادرس، مرا درياب، مرا درياب، مرا درياب، اكنون، اكنون، اكنون، با شتاب، با شتاب، با شتاب، اى مهربان‏ترين مهربانان به حق محمّد و خاندان پاك او.* *💠دعــای ســـلامتی* *امــام زمــــان(عج)💠* *⚜"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜* *⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ⛅️* ❄️🌧️❄️🌧️❄️🌧️❄️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱🍃🌱🍃🌱 حمیدنیا ••••• در اهواز بعد از عملیات بدر در حالیکه مچ حاج اسماعیل قطع شده بود در حال انداختن میل گرد از نیسان برای ساختن واحد خودش را داشت . در حالی که نادانسته از کنار منزلش رد میشدیم با همرزمم حاج حبیب افروز به ناگاه متوجه حاج اسماعیل شدیم که بسختی و با داشتن مجروحیت های مختلف سعی میکرد میل گرد ها را از نیسان به پایین بیاورد . من" اصلانی "و افروز سریع موتور را خاموش کردیم و خواستیم کمکش کنیم ولی حاجی از ما تشکر کرد و فرمود این خانه شخصی من است و راضی نمیشم شما کمکم کنید . اصلانی میگوید خیلی اصرار کردیم که ما بطور ناخودآگاه شما را دیدیم و خواست خدا بوده که بیایم و به فرمانده مان کمک کنیم ولی از ما اصرار واز شهید فرجوانی انکار و نهایتا حاجی اجازه هیچ گونه کمکی از سمت ما را قبول نکرد ، با کمال ناباوری سوار موتور شده و از کنارش با حسرت و آه گذشتیم . الحق که شهادت، لباسی بود که بر تن شهید حاج اسماعیل فرجوانی خوش درخشید. هرکه را صبح شهادت نیست شام مرگ هست. 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهید اسماعیل فرجوانی 🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
هدایت شده از ولایت ، توتیای چشم
🌙🌙اذان به افق تهران☀️☀️ ‍ 🌙الله اکبر ☀️ 🌙الله اکبر☀️ 🌙 الله اکبر☀️ 🌙 الله اکبر☀️ 🌙اشهد ان لا اله الا الله☀️ 🌙اشهد ان لا اله الا الله☀️ 🌙اشهد ان محمدا رسول الله☀️ 🌙اشهد ان محمدا رسول الله☀️ 🌙اشهد ان علیا ولی الله☀️ 🌙اشهد ان علیا ولی الله☀️ 🌙حی علی الصلاه☀️ 🌙حی علی الصلاه☀️ 🌙حی علی الفلاح☀️ 🌙حی علی الفلاح☀️ 🌙حی علی خیر العمل☀️ 🌙حی علی خیر العمل☀️ 🌙الله اکبر ☀️ 🌙الله اکبر☀️ 🌙لا اله الا الله ☀️ 🌙لا اله الا الله☀️ ☀️🌙☀️🌙☀️🌙☀️🌙☀️ عَجِلوُابا لصلاة 👋التمــــــــــاس دعــــا
هدایت شده از ولایت ، توتیای چشم
⚡️هرگاه که در نمازمان عجله کردیم و خواستیم آن را زودتر به پایان برسانیم ❕ بیاد بیاوریم ......... 🔘 همه ی آنچه که می خواهیم بعد از نماز به آنها برسیم و همه ی آنچه که می ترسیم از دست بدهیم ✅ بدست همان ذات مقدسی است که در مقابلش ایستاده ایم!!!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا