💥شهیدی که برای دیدن امام زمان چله گرفت
دکتر محمود رفیعی در سال ۱۳۸۴ چله ای را به نیت دیدار مجدد با امام زمان آغاز کرد.
در روز آخرین چله، پیرمردی را دید که او را به اسم صدا کرد و گفت:
آقای رفیعی، امام زمان به شما سلام رساند و گفت: دیدار ما فعلا میسر نیست، اما به دیدار نائب ما خواهی رسید.
دکتر رفیعی تعجب کرد، این شخص که بود؟! از کجا می دانست...
همان روز با او تماس گرفتند و گفتند:
به همراه دیگر جانبازان برای افطار به خدمت رهبر انقلاب خواهید رسید و در آنجا خاطرات را نقل خواهید کرد.
چند روز بعد، دکتر رفیعی به دیدار نائب امام نائل شد.
ایشان میگفت: دیگر یقین پیدا کردم که ولی فقیه، نائب امام عصر عج است.
📚منتظر.
خاطرات جانباز #شهید_محمود_رفیعی.
#شهید_جانباز
#امام_زمان
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهیدمحمود رفیعی 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
#صبحتبخیرمولایمن
🏝سلام بر عزیزترینی که
غریبترین است...
سلام بر مهربانترینی که
تنهاترین است...
سلام بر صبورترینی که
محزونترین است...
سلامی از ما که
بیقرار و چشم بهراهیم
به شما که امید و پناه و
قرار ما هستید...🏝
⚘اُشْهِدُکَ یا مَوْلاىَ اَ نّى اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا
گواه گیرم تو را اى مولا و سرور من که من گواهى دهم به این که معبودى نیست جز خداى یگانه(آلیاسین)⚘
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃
https://splus.ir/rostmy
🍃🌹🍃
🟣خاک های نرم کوشک🟣
خاک های نرم کوشک و یادگار برونسی
#قسمت_نود_و_یک
از جام تکان نخوردم داشت نگاهم می کرد حتماً منتظر بود پی دستور بروم هر کدام از حرف هاش یک علامت بزرگ
سؤال بود تو ذهن من، گفتم معلوم هست می خوای چکار کنی حاجی؟»
به ناراحتی پرسید: «شنیدی چی گفتم؟»
شنیدن که شنیدم ولی....
آمد تو حرفم گفت: «پس سریع انجام بده.»
کم مانده بود صدام بلند شود جلوی خودم را گرفتم به اعتراض گفتم:« حاج آقا! اصلاً حواست هست چی داری می
گی؟»
امانش ندادم و دنبال حرفم را گرفتم این کار خودکشیه، خودکشی محض!
«شما به دستور عمل کن»
هر چه مسأله را بالا و پایین می کردم با عقلم جور در نمی آمد. شاید برای همین بود که زدم به آن درش، تو چشم هاش نگاه کردم و گفتم این دستور خودکشی رو به یکی دیگه بگو.»
«این دستورو به تو دادم تو هم وظیفه داری اجرا کنی و حرف هم نزنی»
لحنش جدی بود و قاطع او هم انگار زده بود به آن درش ،تا آن لحظه همچین برخوردی ازش ندیده بودم و حتی نشنیده بودم تو بد شرایطی گیر کرده بودم چاره ای جز انجام دستور نداشتم. دیگر لام تا کام حرفی
نزدم سینه خیز راه افتادم طرف نوک ستون آن جا بلند شدم و برگشتم سمت راست شروع کردم به شمردن
قدمها «یک، دو، سه، چهار و....»
با وجود مخدوش بودن فکر و ذهنم سعی کردم دقیق بشمارم سر بیست و پنج ،قدم ایستادم. علامتی گذاشتم و آمدم سراغ گردان همه را پشت سر خودم آوردم تا پای همان علامت به دستور بعدی اش فکر کردم.
رو» به عمق ،دشمن چهل متری میری جلو.
ادامه دارد....
#رمان_شهدایی
#زندگینامه_شهید_عبدالحسین_برونسی
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃
https://splus.ir/rostmy
🍃🌹🍃
🟣خاک های نرم کوشک🟣
خاک های نرم کوشک و یادگار برونسی
#قسمت_نود_و_دو
با کمک فرمانده گروهان ها و فرمانده دسته،ها گران را حدود همان چهل ،متر بردم جلو ،یکدفعه دیدم خودش
آمد. سید و چهار پنج تا آرپی چی زن دیگر همراهش بودند.
رو کرد به سید " ۱ " و پرسید: «حاضری برای شلیک»
«بله حاج آقا.»
«به مجردی که من گفتم ،الله اکبر شما رد انگشت من رو بگیر و شلیک کن به اون طرف»
پیرمرد انگار ماتش برده بود. آهسته و با حیرت گفت: «ماکه چیزی نمی بینیم حاج آقا! کجا رو بزنیم؟!»
شما چکار داری که کجا بزنی؟ به همون طرف شلیک کن دیگه.
به چهار، پنج تا آرپی زن دیگر گفت:«شما هم صدای تکبیر روکه شنیدید ،پشت سر سید به همون روبرو شلیک کنید.»
رو کرد به من و ادامه داد: شما
هم
با بقیه بچه ها بلافاصله حمله رو شروع می کنید.
من هنوز کوتاه نیامده بودم به حالت التماس گفتم:«بیا برگردیم حاجی، همه رو به کشتن میدی ها!»
خونسرد گفت:« دیگه از این حرف هاش گذشته»
رو کرد به سید آرپی چی زن
«آماده ای سیدجان.»
«آماده ی آماده»
پاورقی
۱ - پیرمردی بود از خراسان که در شلیک و هدفگیری با آرپی جی، مهارت زیادی داشت
ادامه دارد....
#رمان_شهدایی
#زندگینامه_شهید_عبدالحسین_برونسی
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃
https://splus.ir/rostmy
🍃🌹🍃
السلام علیک یا ابا عبدالله 🖐
🌹 در آغوش اباعبدالله
🔹️بهدرستی گفتهاند که «عاشق شبیه معشوق میشود.» یحیی سنوار، آنکه روزی گفت: «مذاکره در کار نیست؛ یا پیروز میشویم یا کربلا رخ میدهد»، در نهایت نیز راهی جز کربلای خویش نداشت.
#یحیی_سنوار
روز وعاقبتتون شهدایی 🕊
🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃
https://splus.ir/rostmy
🍃🌹🍃
هدایت شده از کانال توبه
⭕️ علایم آخرالزمان
#باد_زرد
🔳 از نشانه های آخرالزمان، نخستین نشانه صاعقه ها، سپس باد زرد آمده است.[ 1]
#باد_سرخ
🔳در اخبار آخر الزمان آمده است: وقتی فاسق مردمان بر آن ها حکومت کند، اشرار از ترس شرارت شان، مورد احترام قرار می گیرند و غنا و موسیقی علنی می گردد.... در چنین زمانی منتظر باد سرخ باشید. [2]
پیامبر اکرم (ص) فرمود: هنگامی که سنت را ترک کنید، بدعت ظاهر می شود، در چنین زمانی منتظر باد سرخ، خسف، مسخ و غلبه دشمن باشید. [3] شاید منظور از باد سرخ، طوفان های همراه با گرد و غبار و رعب آور باشد.
#باد_سیاه
🔳وزیدن باد سیاه از نشانه های آخر الزمان ذکر شده است. در حدیثی آمده است: باد سیاه اول صبح بر می خیزد و آن گاه زلزله ای روی می دهد و قسمت اعظم بغداد زیر آوار می ماند.[4]
📚منابع
١.روزگار رهایی، ج 2، ص 825
2. تحف العقول، ص 31؛ بحارالانوار، ج 52، ص 259 و 263
3.بشاره الاسلام، ص 22
4.محجه البیضاء ج 4، ص 343؛ الزام الناصب، ص 185؛ بحارالانوار، ج 52، ص 220
➖➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از کانال توبه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 ساعت ۸ به وقت امام هشتم 💚
💚صلوات خاصه امام رضا «ع» 💚
🌷 اللهم 🌷
🌷 صل علیٰ 🌷
🌷عليِ بْنِ موسَی 🌷
🌷الرِضَا المرتضیٰ الاِمام🌷ِ
🌷 التَّقيِ النَّقي و حُجَّتكَ 🌷
🌷 عَلی مَنْ فَوقِ الاَرض 🌷
🌷ومَن تَحتَ الثَّريٰ 🌷
🌷 الصِّديقِ 🌷
🌷الشهید🌷
🌷صَلاةً 🌷
🌷كَثيرةً تامَّةً 🌷
🌷 زاكيةً مُتَواصِلةً 🌷
🌷 مُتَواتِرَة ًمُتَرادِفة 🌷
🌷 كَأَفْضَل ماصَلَّيْتَ عَلى🌷
🌷 أَحَدٍ مِن اَوْليائِك. 🌷
🌷صلوات الله علیک🌷
🌷و علی آبائك🌷
🌷وأوﻻدك🌷
💚♻️کاش میشد پر بگیرم تا حرم
💚♻️پیشِ سلطان پیشِ آقایِ کرم
💚♻️کاش دعوت میشدم با زائران
💚♻️در حرم پر میزدم با عاشقان
💚♻️کاش من راهم صدایم میزدی
💚♻️یک زیارت را به نامم میزدی
💚♻️کاش گردد این گدا پابوسِ تو
💚♻️بندهٔ عاشق تر و مخصوصِ تو
💚♻️درشبِ قبرم کنی من راخطاب
💚♻️میکنی آقا قدمها را حساب
💚♻️باتوعاشقترشدن عشقِ منست
💚♻️عشقِ زیبای شما رزق منست
@Tobeh_Channel
👇تقویم نجومی یکشنبه👇
👇👇👇کانال عمومی👇👇👇
(تقویم همسران)
اولین و کامل ترین مجموعه کانال های تقویم نجومی ، اسلامی.
👈 یکشنبه 👈29 مهر / میزان 1403
👈16 ربیع الثانی 1446 👈20 اکتبر 2024
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
⭐️ احکام دینی و اسلامی.
📛امروز روز برای امور زیر مناسب نیست:
📛مسافرت.
📛و جابجایی خوب نیست.
🚘مسافرت : مسافرت خوب نیست و امکان حادثه دارد و حتما همراه صدقه و احتیاط لازم انجام گیرد.
@taghvimehamsaran
👶زایمان خوب و نوزاد عاقل و عابد و عامل باشد.
🔭 احکام نجوم.
🌓 امروز : قمر در برج جوزا است و از نظر نجومی برای امور زیر نیک است:
✳️آغاز نگارش کتاب مقاله و پایان نامه.
✳️امور اموزشی و تعلیمی.
✳️خرید اجناس.
✳️معامله املاک و مستغلات.
✳️مبادله اسناد و قولنامه.
✳️و ارسال کالا نیک است.
👩❤️👨مباشرت امشب: فرزند حافظ قران گردد.
💎 از کانال ما در فروش حرز و ادعیه همراه دیدن فرمایید.👇
@Herz_adiye_hamrah
🔲 این مطالب تنها یک سوم اختیارات سررسید تقویم همسران است بقیه امور را در تقویم مطالعه بفرمایید.
⚫️ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات ، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،باعث حزن و اندوه می شود.
💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن #خون_دادن یا #حجامت #فصد#زالو انداختن در این روز، باعث فرج و نشاط می شود.
@taghvimehmsaran
😴🙄 تعبیر خواب.
خوابی که (شب دو شنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 17 سوره مبارکه " بنی اسرائیل " است.
و کم اهلکنا من القرون من بعد نوح...
و مفهوم آن این است که چیزی باعث حزن و اندوه خواب بیننده می شود پدیدار گردد صدقه بدهد تا برطرف شود .ان شاءالله. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
💅 ناخن گرفتن
یکشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد.
👕👚 دوخت و دوز
یکشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود( این حکم شامل خرید لباس نیست)
✴️️ وقت #استخاره در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب.
❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه #یافتاح که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد .
@taghvimehmsaran
💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_علی_علیه_السلام و #فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸بامید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸
📚 منابع مطالب:
کتاب تقویم همسران
نوشته حبیب الله تقیان
انتشارات حسنین علیهما السلام
قم:پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24
تلفن
09032516300
02537747297
09123532816
📛📛📛📛📛📛📛📛📛📛📛
📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما با لینک ارسال کنید مطلب بدون لینک شرعا حرام و ممنوع میباشد.
📛📛📛📛📛📛📛📛📛📛📛
مطلب تخصصی و مفید تقویم نجومی را هر شب در 👇اینجا👇دریافت کنید 👇عضو شوید👇
لینک کانال اصلی و فعال ما در تلگرام👇
@taghvimehmsaran
ای دی ادمین 🆔👇
@tl_09123532816
لینک گروه در پیام رسان تلگرام ایتا و سروش👇
@taghvimehamsaran
https://eitaa.com/joinchat/2302672912C0ee314a7eb
💥شهیدی که برای دیدن امام زمان چله گرفت
دکتر محمود رفیعی در سال ۱۳۸۴ چله ای را به نیت دیدار مجدد با امام زمان آغاز کرد.
در روز آخرین چله، پیرمردی را دید که او را به اسم صدا کرد و گفت:
آقای رفیعی، امام زمان به شما سلام رساند و گفت: دیدار ما فعلا میسر نیست، اما به دیدار نائب ما خواهی رسید.
دکتر رفیعی تعجب کرد، این شخص که بود؟! از کجا می دانست...
همان روز با او تماس گرفتند و گفتند:
به همراه دیگر جانبازان برای افطار به خدمت رهبر انقلاب خواهید رسید و در آنجا خاطرات را نقل خواهید کرد.
چند روز بعد، دکتر رفیعی به دیدار نائب امام نائل شد.
ایشان میگفت: دیگر یقین پیدا کردم که ولی فقیه، نائب امام عصر عج است.
📚منتظر.
خاطرات جانباز #شهید_محمود_رفیعی.
#شهید_جانباز
#امام_زمان
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهیدمحمود رفیعی 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
#صبحتبخیرمولایمن
دلتبوصلِگُلاےبلبلِصبا،خوشباد
کهدرچمن،همهگُلبانگِعاشقانهءتوست
منآننیَمکهدهمنقدِدل،بههرشوخی
درِخزانہ،بهمُهرِتوونشانهءتوست..
"حافظشیرازے"
🏝روزهای عمرمان
چه پرشتاب گذشت...
بیآنکه بدانیم و بفهمیم،
روزها و شب هایمان...
هفته و ماهمان...
فصل و سالمان...
طی شد...
گرد پیری بر صورتمان نشست و
در تمامی این عبورها...
خوش آن دمی که
در هوای شما گذشت...
خوش آن اوقاتی که
معطر به نام و یادتان بود...
خوش آن لحظههایی که
بیقرارتان بودیم...
باقی همه بیحاصلی و
بیخبری بود...🏝
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃
https://splus.ir/rostmy
🍃🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخن شهید؛
شهادت بزرگترین هدیه است که آن را دشمن فراهم می سازد!
#شهید_یحیی_سنوار
#صبح_عاقبتتون_شهدایی🕊
🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃
https://splus.ir/rostmy
🍃🌹🍃
🟣خاک های نرم کوشک🟣
خاک های نرم کوشک و یادگار برونسی
#قسمت_نود_و_سه
از ضامن خارج کردی؟
«بله حاج آقا.»
سرش را بلند کرد رو به آسمان این طرف و آن طرفش را جور خاصی نگاه کرد. انگار دعایی هم زیر لب خواند. یکهو
صدای نعره اش رفت به آسمان
«الله اکبر.»
طوری گفت که گویی خواب همه ی زمین را می خواست بریزد به هم ،پشت بندش سید فریاد زد: «یا حسین»
و شلیک کرد گلوله اش خورد به یک نفر بر که منفجر شد و روشنایی اش منطقه را گرفت بلافاصله چهار، پنج تا گلوله ی دیگر هم زدند و پشت بندش، با صدای تکبیر بچه ها حمله شد.
دشمن قبل از اینکه به خودش بیاید تار و مار شد. بعضی ها می خواستند دنبال عراقی ها بروند، عبدالحسین داد زد: «برگردید دنبال تانکهای «۷۲ T» ما این همه راه رو فقط به خاطر اونا اومدیم.»
بالاخره هم رسیدیم به هدف، وقتی چشمم به آن تانک های پولادین افتاد از خوشحالی کم مانده بود بال در بیاورم. بچه ها کمی از من نداشتند تو همان لحظه ها از حرف هایی که به عبدالحسین زده بودم، احساس پشیمانی می کردم
افتادیم به جان تانک ها تو آن بحبوحه، عبدالحسین رو کرد به سید و گفت:« نگاه کن سید ،جان، این همون «۷۲ - T»
هست که میگن گلوله به اش اثر نمی کنه.»
و یک آرپی چی زد به طرف یکیشان که کمانه کرد. بچه های دیگر هم همین مشکل را داشتند. کمی بعد آمدند پیش او به اعتراض گفتند: «ما می زنیم به این تانک ها ولی همه اش کمانه می کنه چکار کنیم؟
به شوخی و جدی گفت:« پس خداوند عالم شما روساخته برای چی؟ خوب بپر بالای تانک و نارنجک بنداز تو برجکش برو از فاصله ی نزدیک بزن به شنی اش»
خودش یک آرپی چی گرفت و راه افتاد طرف تانک ها همان طور که می رفت گفت: «بالاخره اینها رو باید منفجر کنیم چون علیه اسلام جمعشون کردن این جا»...
ادامه دارد....
#رمان_شهدایی
#زندگینامه_شهید_عبدالحسین_برونسی
#شادی_روح_شهدا_صلوات.
🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃
https://splus.ir/rostmy
🍃🌹🍃
🟣خاک های نرم کوشک🟣
خاک های نرم کوشک و یادگار برونسی
#قسمت_نود_و_چهار
آن شب، دو گردان زرهی دشمن را کاملاً منهدم کردیم. وقتی برگشتیم دژ خودمان، اذان صبح بود.
نماز را که خواندیم از فرط خستگی هرکس گوشه ای خوابید من هم کنار عبدالحسین دراز کشیدم. در حالی که به راز دستورهای دیشب او فکر می کردم خوابم برد.
از گرمای آفتاب از خواب بیدار شدم دو سه ساعتی خوابیده بودم هنوز احساس خستگی می کردم که عبدالحسین صدام زد زود گفتم :«جانم کار داری باهام؟»
به بغل گردنش اشاره کرد و مثل کسی که درد می کشد گفت: «اینو بگن»
تازه متوجه یک تکه کلوخ شدم، چسبیده بود به گردنش یعنی توی گوشت و پوست فرو رفته بود یک آن ماتم
برد. با تعجب گفتم:« این دیگه چیه؟»
گفت: «از بس که خسته بودم هوای زیر سرم ر ونداشتم این کلوخه چسبیده به گردنم و منم نفهمیدم حالا هم به این حال و روز که می بینی در اومده.»
به هر زحمتی بود، آن را کندم دردش هم شدید بود، ولی به روی خودش نیاورد. خواستم بلندشوم، یکدفعه یاد دیشب افتادم؛ گویی برام یک رؤیای شیرین بود یک رؤیای شیرین و بهشتی
عبدالحسین داشت بلند می شد دستش را گرفتم صورتش را برگرداندطرفم، تو چشم هاش خیره شدم. من و منی کردم و گفتم :«راستش جریان دیشب برام سؤال شده.»
«کدام جریان؟»
ناراحت گفتم: «خودت رو به اون راه نزن این بیست و پنج قدم به راست و چهل متر به جلو، چی بود جریانش؟»
از جاش بلند شد.
«حالا بریم سید جان که دیر میشه برای این جور سؤال و جواب ها وقت زیادی داریم.»
خواه ناخواه من هم بلند شدم ولی او را نگه داشتم گفتم:« نه همین حالا باید بدونم موضوع چی بود.»
ادامه دارد....
#رمان_شهدایی
#زندگینامه_شهید_عبدالحسین_برونسی
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃
https://splus.ir/rostmy
🍃🌹🍃
هدایت شده از کانال توبه
💠 با «قرآن کریم» نورانی شویم
سوره مبارکه انفطار آیه ۱۹
يَوْمَ لَا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِّنَفْسٍ شَيْئًا وَالْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ
(قیامت) روزى است كه هيچ كسی براى هيچ كسی هیچ اختيارى ندارد
و در آن روز فرمان تنها براى خداست.
@Tobeh_Channel
✖️ترکیه اینستاگرام را مسدود میکند.
✖️آمریکا تیکتاک را به محکمه میکشاند.
✖️قطر و امارات واتساپ را فیلتر میکنند.
✖️آلمان و دانمارک یوتیوب را میبندند.
✖️فرانسه صاحب تلگرام را زندانی میکند.
⚠️ خودتحقیرهای غربزده همه اینها را نظارت قانونی میدانند، اما اقدامات ایران در این زمینه را نقض آزادی!
#سواد_رسانه
#تبیین_سایبری
#سایبری_آذربایجانشرقی
#درودوسلام_برمقاومت
#درودوسلام_برلبنان
#درودوسلام_برفلسطین
#درودوسلام_برغزه_مظلوم
#مرگ_برآمریکا
#مرگ_براسرائیل
#مرگ_براستکبارجهانی
#انتقام_انتقام
#مطالبه_گری_ملّت
#️⃣ #تحریم_کالاصهیونیستی
#️⃣ #تحریم_اینستاگرام
#⃣ #تحریم_واتساب
#⃣ #تحریم_تلگرام
هدایت شده از کانال توبه
🌺ندبه های انتظار🌺
🔴چه عملی باعث شد خداوند به "ابن سیرین" علم تعبیر خواب را بیاموزد؟
✳️ "ابن سیرین"جوانک شاگرد بزاز، بی خبر بود که زن زیبا و متشخصی که به بهانه خرید پارچه به مغازه آنها رفت و آمد میکند، عاشق دلباخته او است....
⚡️یک روز همان زن به در مغازه آمد و دستور داد مقدار زیادی جنس بزازی جدا کردند، آنگاه گفت: " پارچه ها را بدهید این جوان برایم بیاورد
🔴مقدمات کار قبلا از طرف زن فراهم شده بود، خانه خالی بود، جز چند کنیز اهل راز، کسی در خانه نبود.
محمد بن سیرین - که عنفوان جوانی را طی میکرد و از زیبایی بی بهره نبود - پارچه ها را به دوش گرفت و همراه آن زن آمد. تا به درون خانه داخل شد در از پشت بسته شد!
♻️ابن سیرین به داخل اطاقی مجلل راهنمایی گشت. او منتظر بود که خانم هر چه زودتر بیاید، جنس را تحویل بگیرد و پول را بپردازد.
💥پس از مدتی پرده بالا رفت. خانم در حالی که خود را هفت قلم آرایش کرده بود، با هزار عشوه پا به درون اطاق گذاشت.
🌿ابن سیرین در یک لحظه کوتاه فهمید که دامی برایش گسترده شده... خواهش کرد، فایده نبخشید. زن گفت چاره ای نیست باید کام مرا بر آوری و گرنه الان فریاد میکشم و میگویم این جوان نسبت به من قصد سوء دارد. آنگاه معلوم است که چه بر سر تو خواهد آمد!!
🔵موی بر بدن ابن سیرین راست شد. از طرفی ایمان و عقیده و تقوا به او فرمان میداد که پاکدامنی خود را حفظ کن.
▪از طرف دیگر سر باز زدن از تمنای آن زن به قیمت جان و آبرو و همه چیزش تمام میشد...
🔴چاره ای جز اظهار تسلیم ندید. اما فکری مثل برق از خاطرش گذشت.
فکر کرد یک راه باقی است...کاری کنم که عشق این زن تبدیل به نفرت شود و خودش از من دست بردارد.
⭐ اگر بخواهم دامن تقوا را از آلودگی حفظ کنم، باید یک لحظه آلودگی ظاهر را تحمل کنم.
🔷به بهانه قضاء حاجت، از اطاق بیرون رفت، سر و صورت خود را به نجاسات آلوده کرد و با سر و صورت و لباس آلوده از دستشویی برگشت و به طرف زن آمد.
⛔️تا چشم آن زن به او افتاد، روی درهم کشید و با فحاشی و عصبانیت فورا او را از منزل خارج کرد.
🌹چقدر برای یک جوان با آبرو سخت است او را با آن قیافه و وضع در خیابانها ببینند
اما نه...!!
🌹خداوند هم کار او را بی اجر نگذاشت و همانجا مزد کار او را داد:
ابن سیرین با همان قیافه از خانه آمد بیرون ، اما :
انگار اون روز و آن ساعت همه مرده بودن....
🌟هیچ کس ابن سیرین را با آن قیافه ندید ، واز آن روز به بعد تا همیشه از او بوی خوشی استشمام می شد...
و همچنین خداوند مشابه حضرت یوسف علیه السلام که پاکدامنی خود را حفظ کرده بود علم تعبیر خواب به او عنایت فرمود....
...🪴
✨همیشه نماز هایش سر وقت بود و از بچگی روزه می گرفت و صدقه دادن و دعا کردن از کارهای همیشگی اشبود. به خدا ایمان زیادی داشت و معتقد بود که خداوند خودش همه چیز را جفت و جور میکند.
🌹شهادت کاووس بسیار دردناک بود. دمکراتها ابتدا به پیشانی و سینهاش تیر زدند، سپس پس از دیدن عکس امامخمینی(ره) در جیب او، سرش را تا نیمه بریده و عکس حضرت امام را روی سینهاش گذاشته بودند.
#شهید_کاووس_لطفی
🕊 #شهدای_فارس
#سالروزشهادت
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهید کاووس لطفی 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
#سلـام_امام_زمانم💚
سخن ، بى تو مگر جاى شنیدن دارد ؟
نفس ، بى تو کجا ناى دمیدن دارد
علت کورى یعقوب نبى معلوم است
شهر بى یار مگر ارزش دیدن دارد….
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج
#صبحتون_مهدوی_عاقبتتون_شهدایی 🕊
🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃
https://splus.ir/rostmy
🍃🌹🍃
صلح و مذاکره در کار نیست
یا پیروز میشویم
یا کربلا رخ میدهد؛والسلام!
#شهیدیحییسنوار💔
#صبح_عاقبتتون_شهدایی 🕊
🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃
https://splus.ir/rostmy
🍃🌹🍃
🟣خاک های نرم کوشک🟣
خاک های نرم کوشک و یادگار برونسی
#قسمت_نود_و_پنج
از علاقه ی زیادش به خودم خبر داشتم رو همین حساب بود که جرأت میکردم این طور پافشاری کنم آمد چیزی
بگوید که یکدفعه حاج آقای
ظریف " ۱ " پیداش شد. سلام و احوالپرسی گرمی کرد وگفت:«دست مریزاد دیشب هم گل کاشتین!»
منتظر ،تکه پاره های تعارف نماند رو به من گفت:«بریم سید»
طبق معمول تمام عملیات های ایذایی باید می رفتیم دنبال مجروح یا شهدایی که احتمالاً جا مانده بودند.
از طفره رفتن عبدالحسین و جواب ندادنش به سؤالم حسابی ناراحت شده بودم دمغ و گرفته گفتم: «آقای برونسی هست با خودش برو»
عبدالحسین لبخندی زد و گفت: «اون جاها رو شما بهتر یاد داری سید جان خوبه که خودت بری»
نه دیگه حاج آقا حالا که ما محرم اسرار نیستیم برای این کار هم بهتره که نریم
ظریف آمد بین حرفمان به ام گفت:«حالا من از بگو مگوی شما بزرگوارها خبر ندارم ولی آقای برونسی راست می
گه.»
تا حرفش بهتر جا بیفتد ادامه داد: «تو که میدونی وقتی نیرو تو خطر می افته حاجی خیلی حساس می شه موقعیت محل تو ذهنش نمی مونه؛ پس بهتره تا دیر نشده زود راه بیفتی که بریم
دیگر چیزی نگفتم ظریف راه افتاد و من هم پشت سرش.
خود ظریف نشست پشت «پی ام پی» من هم کنارش دو سه تا «پی ام پی» دیگر راه
آماده ی حرکت بودند. سریع راه افتادیم طرف منطقه ی عملیات.
رسیدیم جایی که دیشب زمینگیر شده بودیم به ظریف گفتم: «همین
پاورقی
۱_ روحانی گرانقدری که مسؤول زرهی تیپ بود و بعدها وجود شریفش به خیل شهیدان پیوست؛ روحش شاد
ادامه دارد....
#رمان_شهدایی
#زندگینامه_شهید_عبدالحسین_برونسی
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃
https://splus.ir/rostmy
🍃🌹🍃
🟣خاک های نرم کوشک🟣
خاک های نرم کوشک و یادگار برونسی
#قسمت_نود_و_شش
جا نگهدار.»
نگه داشت. پریدم پایین رو برومان حلقه حلقه سیم خاردار و موانع دیگر بود ناخودآگاه یاد دستور عبدالحسین
افتادم
بیست و پنج قدم می ری به راست.
سریع سمت راستم را نگاه کردم بر جا خشکم زدا
کمی بعد به خودم آمدم بی اختیار شروع کردم به قدم زدن و شمردن .قدم ها شماره ها را بلند و بی پروا می گفتم
یک دو سه چهار و...
درست بیست و پنج قدم آن طرفتر سیم خاردارهای حلقوی و موانع دیگر دشمن تمام می شد و می رسید به یک جاده باریکه ی خاکی، فهمیدم این جاده،در واقع معبر عراقی ها بوده برای رفت و آمد خودشان وخودروهاشان. ما هم درست از همین جاده رفته بودیم طرف دشمن انگشت به دهان گرفتم و زیر لب گفتم: «الله اکبر!»
چرا هاج واج موندی سید؟ طوری شده؟
صدای ظریف بود ولی انگار صداش را نشنیدم باز راه افتادم به سمت جلو به طرف عمق دشمن.
چهل پنجاه قدم آن طرفتر درست به چند متری یک سنگر رسیدم، رفتم جلوتر، نفربری که دیشب سید به آتش کشیده بود، نفربرفرماندهی و آن سنگر هم سنگر فرماندهی بود که بچه ها با چند تا گلوله ی آرپی چی اول حمله منهدمش کرده بودند بعداً فهمیدیم ،هشت نه تا از فرماندهان دشمن همان جا و تو همان سنگر به درک واصل شده بودند.
ظریف پا به پام آمده بود تازه متوجه ی او شدم با نگاه بزرگ شده اش گفت:«خیلی غیر طبیعی شدی سید جریان چیه؟!»
واقعا هم حال طبیعی نداشتم همان جا نشستم. نگاه سید لبریز سؤال
ادامه دارد....
#رمان_شهدایی
#زندگینامه_شهید_عبدالحسین_برونسی
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃
https://splus.ir/rostmy
🍃🌹🍃
هدایت شده از کانال توبه
💠 با «قرآن کریم» نورانی شویم
سوره مبارکه آل عمران آیه ۱۴۵
وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ الله كِتَابًا مُّؤَجَّلًا وَمَن يُرِدْ ثَوَابَ الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَن يُرِدْ ثَوَابَ الآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْهَا وَسَنَجْزِي الشَّاكِرِينَ
هيچ كس جز به فرمان و اذن خدا نمىميرد
(و اين) سرنوشتى است تعيين شده
و هر كس پاداش دنيا را بخواهد (بخشی) از آن (را) به او مىدهيم
و هركس پاداش آخرت را بخواهد (بخشی) از آن (را) به او مىدهيم
و به زودى شاکران را پاداش خواهيم داد.
@Tobeh_Channel