1_54627712.mp3
زمان:
حجم:
7.46M
#کربلایی_محمدحسین_حدادیان
🎵 سلام من به سرزمین طلائیه
#زمینه_بسیارزیبا 🌷
#راهیان_نور
#۲۲اسفند_روز_بزرگداشت_شهدا
@TOOTIYAYCHASHM
🍃💠ولایت توتیای چشم👆
🌷💐🌷
🔰 #قصه_عاشقی | #راهیان_نور
🔻 روزی که من خودم را در شلمچه پیدا کردم ...
✍🏻 نه مذهبی بودم و نه انقلابی. حدود پنج سال قبل و در دوران دبیرستان اولین راهیان نور را تجربه کردم؛ نمیدانم چرا تصمیم گرفتم هر سال به آن منطقه خاکی بروم؛ اما تصمیمی بود قاطع؛ از آن تصمیمهایی که فراموش نمیشد. به این ترتیب بود که هر سال و هر سال به مناطق جنگی میرفتم؛ اما راهیان ۹۷ برایم طعمی جدید داشت که شرحی دارد اندکی مفصل.
🔅 به هویزه که بروی، مزار یکی از شهدا را پر مخاطبتر میبینی؛ نامش علی حاتمی بود. شهیدی که نمیدانم چرا میگفتند بیشتر حاجت میدهد. حاجتی از جنس ازدواج! خلاصه اگر دلت به امری یقین داشته باشد، همان اتفاق میافتد. سال ۹۶ بود که ما نیز به خیل عظیم زیارت کنندگان آن شهید پیوستیم. بی تعارف گفتم میدانی که هر سال به این مناطق میآیم، اما سال بعد یا با یار میآیم یا نمیآیم؛ خود دانی!
🔻 القصه سال ۹۷ برایمان اتفاقات ویژهای افتاد و درخواستمان استجابت شد. بر خود تکلیف میدیدم که به راهیان نور بروم؛ اما این بار با همسرم. نکته آن جا بود که از استانمان هیچ کاروان متاهلی راه نمیافتاد. از سمت دیگر زوجه ما سفر اولی بود و میگفت: باید برویم. تلاش زیادی کردم؛ اما نشد که نشد. از استانهای همجوار نیز نتوانستم کاروانی مهیا کنم.
📱مسئول کاروان خواهران استانمان صبح زود تماسی گرفت و گفت: تصمیم گرفته ایم اتوبوسی دیگر به کاروان اضافه کنیم؛ اما کسی را به عنوان «زوج اتوبوس» نداریم. میتوانی با همسرت بیایی؟ گفتم زمان سفر کی است و گفت: امشب! به این ترتیب به یکباره مقدمات سفر فراهم شد و چند ساعت بعد راهی شدیم.
💍 طبیعی بود سفر با همسر به آن منطقه طوری دیگر است. از جزئیات حس و حالش نمیتوان گفت و باید هر فرد به صورت تجربی آن را لمس کند؛ اما میشود برخی از خاطرات را عنوان کرد.
⛈ آب و هوا بارانی بود، بخصوص در طلائیه. روایت گری آغاز شد. باران قطره قطره میافتاد؛ اما با سرعت کم. رسیدیم به اواخر روایت. لحظات جالبی بود. کسی نبود که اشک نریزد که باران نیز شدت گرفت. اشک و باران مخلوط شده بود و دلهای شکسته حس میشدند. سختی قدم زدن در خاکهای خیس شده طلائیه را فقط کسانی میفهمند که آن جا بوده باشند؛ قدمهایی سخت در حالی که اشک و باران دید را تار کرده بود.
◽️ کسی نیست که به راهیان نور برود و از شلمچه خاطرهای نداشته باشد. من نیز خاطرات شلمچه ام خاص بود؛ اما این بار خاصتر شد. در کنار همسرم نشسته بودم و روایت گری ناب حاج حسین یکتا را میشنیدم. لحظات آخر بود. حاج حسین گفت: کربلا رفتهها رو به کربلا بایستند و برای کربلا نرفتهها دعا کنند؛ برخاستم؛ همسرم در کنارم نشسته بود. بعدها همسرم به من گفت: چه حسی بود آن لحظه؛ لحظهای که رو به کربلا ایستادی و من نشسته اشک میریختم. راستی آقا، دعایم کردی؟ از شهدا برایم کربلا خواستی؟
➖ بعد با لبخند گفت: دیدی که وقتی راهیان نور خواستم چطور سفرمان درست شد؟ الان هم کربلا میخواهم. مطمئن باش سریع درست میشود و به زودی به کربلا میرویم.
📍راهیان نور به خودی خود جذاب، دلچسب، معنوی و آرامش بخش است؛ اما وقتی آفریده خداوند برای آرامش تو نیز در کنارت باشد، این آرامش چند برابر میشود. به مجردها توصیه میکنم همت کنند، آستین بالا بزنند، توکل کنند، توکل کنند و باز هم توکل کنند و پیش بروند. بعد از رسیدن به یار، به راهیان نور نیز بروند تا معنای آرامش ناب را درک کنند
✔️منبع: کانال راهیان نور
🌺🌺🌺
🍁برای شهادت باید تلاش کرد...
برای اسلام چه قدر کار کرده ایم؟؟
#شهید_مدافع_حرم_حسین_بواس 🕊🌺
شهید در دوره نوجوانی و جوانی کارهای فرهنگی زیادی میکرد
برپایی و اجرای اردوی #راهیان_نور،
برپایی و اجرای #نمایشگاه هفته #دفاع مقدس و #شهدا،
برگذاری مراسم های یادواره شهدا،
شرکت کردن در هییت های عزاداری
از #بسیجیان #فعال و عضو گردان امام حسین بود
در دوره فعالیت در سپاه همیشه در ماموریتهای یگان رزم و جهادی داوطلب بودن، و در ماموریت های غرب و شمال غرب کشور جهت نبرد با معاندین فرا منطقه ای وگروهک معاند پژاک زیاد شرکت میکرد.
شهادت 21فروردین 95
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهیدمدافع حرم حسین بواس 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
مے گفت:
✨چادࢪ یادگاࢪ حضࢪت زهࢪا(س) است
•°ایمان یک زن وقتے کامݪ مے شود
✨که حجاب ࢪا ڪامݪ ࢪعایت ڪند...
⚘️ شہید ابراهیم هادے
#راهیان_نور
#پرچم_اتحاد
#کانال_کمیل
🌹سلام،
صبحتون بخیر، روزتون شهدایی🌹
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
خاطره ارسالی یکی از دانشجویان #دانشگاه_فردوسی
درحال بازگشت از سفر #راهیان_نور بودیم.
توی رستوران قطار با چند تا از بچهها داشتیم صحبت میکردیم.
رئیس قطار میز روبروی ما نشسته بود. بدون مقدمه سوال کرد از راهیان میاین؟ گفتیم: بله.
یک نگاه عاقل اندر سفیهی کرد و گفت: حیف شما نیست که وقت خودتون رو برای یک مشت خاک حروم میکنید؟
بحث بالا گرفت. کل حرفش این بود: "از غربیها یاد بگیرید مردهپرست نیستند و پیشرفت کردن".
صبح جریان رو به حاج آقای #راجی که همراهمون بود گفتیم. حاج آقا گفتن محل ندین.
نزدیک مشهد دقیقا پشت سر حاج آقا داشتم از رستوران قطار رد میشدم که حاج آقا چشمشون به رئیس قطار افتاد و گفتن:
شنیدم گفتین غربیها مردهپرست نیستن درسته؟ پس اینهمه مجسمه از بزرگانشون که توی میادینه چیه؟
بنده خدا که هول شده بود گفت: اونها بزرگان بودن و حاج آقا گفت: اینا هم بزرگان ما هستند... و راهشون رو کشیدن و رفتن.
هنوز چند قدمی نرفته بودن که برگشتن و گفتن در انگلیس جای نشستن خوانندههاشون رو به صورت مجسمه در آوردن یعنی رد نشیمنگاهشون رو.
هم ما مونده بودیم که حاج آقا چی میگن و هم بنده خدا.
حاج آقا داشتن میرفتن که رئیس قطار به ما گفت: شما این حرفها رو باور میکنید؟!!!
__________________________
عصر رسیدم خونه، یک راست رفتم سراغ کامپیوتر، هرچی گشتم نبود، به حاج آقا پیام دادم و اسم گروهشون رو گرفتم.
گروه انگلیسی راک " بیتلز " در شهر پلیموث انگلستان! که به یک جاذبه توریستی تبدیل شده.
💠 اندیشکده راهبردی #سعداء
🌐 @soada_ir