🌷#پسرک_فلافل_فروش🌷
#قسمت_هشتاد_و_ششم
💟يادم هست خيلي با اعتقاد به جمعي از رزمندگان عراقي مي گفت:لحظه ي
شهادت نام مقدس ياحسين را به زبان داشته باشيد تاخود آقا بالاي
سرتان بيايد.
🌀کل وسايل همراه هادي، در همه ي مدت حضور در ميادين نبرد، فقط يک
ساک دستي کوچک بود.
🌟تعلقات او از همه ي دنياي مادي بريده شده بود.
در دوران نبرد خيلي کم غذا مي خورد، مي گفت: شايد بقيه ي رزمندگان
همين را هم نداشته باشند.
🔗کم مي خوابيد و به واقع خودش رابراي وصال
آماده کرده بود.
هادي درخط نبرد هم وظيفه ي روحاني بودن و مبلّغ بودن خود را رها
نمي کرد.
⭕در آنجا هم، وظيفه ي هر کس را به آنها متذکر مي شد.
زماني هم كه احتياج بود در كار تداركات و رساندن آب وآذوقه كمك
می كرد.
✍ ادامه دارد ...
🌷#پسرک_فلافل_فروش🌷
#قسمت_هشتاد_و_هفتم
✳من همه گونه انسان ديده ام.باافراد زيادي برخورد داشته ام. اما بدون اغراق
مي گويم كه مثل شيخ هادي راكمترديده ام.
💟انسان مؤمن،صالح،عابد،زاهد،متواضع، شجاع و... او براي جمع ما خير
محض بود.
اين سخنان، نه به خاطر اين است كه او شهيد شده، ما شهيد زياد ديده ايم.
📌اما هادي انسان ديگري بود. به همه ي دوستان روش ديگري از زندگي را
آموخت.
او انسان بزرگي بود، به خاطر اينكه دنيا در چشمش كوچك بود. به همين
خاطر در هر جمعي وارد مي شد خير محض بود.
🔗بسياري از روزها را روزه دار بود، اما دوست نداشت كسي بداند. از خنده زيادي به خاطر غفلت از ياد خدا گريزان بود، اما هميشه لبخند برلب داشت.
🌀تمام صفات مؤمنين رادراومي ديديم.
هميشه به ما كمك مي كرد. يعني هركسي را كه احتياج به كمك داشت
ياري مي كرد.
🌟يكبار براي منزل خودم يك تانكرخريدم و نمي دانستم چگونه به خانه
بياورم، ساعتي بعد ديدم كه هادي تانكر را روي كمرش بسته و به خانه آمد!
🔘او آنقدر در حق من برادري كرد كه گفتني نيست.بعضي روزهاازاوخبرنداشتيم، او مريض بود و ما بي خبر بوديم. دوست
نداشت كسي بداند!
❇از مشكلات و از امور دنيايي حرف نمي زد، انگار كه هيچ مشكلي ندارد.
اما مي دانستيم كه اينگونه نيست.
🔆خوب درس مي خواند و زود مطلب را مي گرفت. خوب مي فهميد. در كنار
دروس حوزوي، فعاليت هاي بسياري انجام مي داد.
🔳يكبار در مسير كربلا با او همراه بودم. متواضع اما بشاش و خنده رو بود. از
همه ديرتر مي خوابيد و زودتر بلند مي شد.
⭕كم خوراك و كم خواب بود. اهل عبادت و زيارت بود. وقتي به كنار حرم معصومين مي رسيد ديگر در حال خودش نبود.
🔵همه فن حريف بود. در نبرد ومبارزه، مرد ميدان جهاد و به نوعي فرمانده
بود، در ديگر كارها نيز همينطور.
خاكي و افتاده بود. بارها ديدم كه سيني چاي را در دست دارد و به سمت
برخي نيروهاي ساده مي رود.
🔲عاشق زيارت شب جمعه دركربلابود.وقتي هم كه شهيد شد،چهارروز
پيكرش گم شده بود، البته اين حرفها بهانه است.
🔶هادي دوست داشت يك
شب جمعه ي ديگر به كربلا برود كه خدادعايش را مستجاب كرد.
روز يكشنبه شهيد شد و شب جمعه در كربلا و نجف تشييع شد. درست
در اولين روزفاطميه!
📚برگرفته از کتاب شهید هادی ذوالفقاری
✍ ادامه دارد...
🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃
https://splus.ir/rostmy
🍃🌹🍃