eitaa logo
ولایت ، توتیای چشم
239 دنبال‌کننده
16.8هزار عکس
4.8هزار ویدیو
92 فایل
فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی ، مذهبی ، اخلاق و خانواده . (در یک کلام ، بصیرت افزایی) @TOOTIYAYCHASHM http://eitaa.com/joinchat/2540306432Cdd24344a89
مشاهده در ایتا
دانلود
💐 چند هفته بعد پس از سفر زیارتی سوریه تازه از سوریه برگشته بودند.هم موقع رفتن و هم برگشتن،عجیب هوای مجید در دلشان افتاده بود.ساعت سه و چهار نیمه شب بود.عطیه گوشی اش را روشن کرد. پیامی با این محتوا دریافت کرده بود‌: ))با سلام،بنده از پایگاه خبری مشرق نیوز هستم،میخواستم یک زندگینامه کلی و چند تایی خاطره از مجید،که تا کنون گفته نشده،برای بنده بیان کنید.)) عطیه اخم آورد و شروع کرد به غرولند. _خدایا حالا من چی برا این بگم،ما که این مدت،به این خبر گزاری و اون روزنامه،همه خاطرات را گفتیم. حرف نگفته ای نمونده که بخوام بگم‌.و خوابید. در خواب دید با مجید دارند شوخی می‌کنند.عطیه می خواست با کمربند،مجید را بزند که یکی از دوستان برادرش ،از راه رسید و کمر بند به مجید نخورد.عطیه افتاد و همه غَش غش بهش خندیدند.دوست مجید گفت: _می خواستی مجید را بزنی ،خدا جوابت را داد و افتادی زمین. مجید گفت: _آبجی،اینم خاطره خوب .برو برا اون خبرنگار تعریف کن. 🌷🕊 💥ادامه دارد... 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃