🌺توفیق انجام کار خیر به نیابت از صاحب الزمان عج
🌺مرحوم کافی نقل می کرد که:
شبی خواب بودم که نیمه های شب صدای در خانه ام بلند شد از پنجره طبقه دوم از مردی که آمده بود به در خانه ام پرسیدم که چه میخواهد؛
🌺 گفت که فردا چکی دارد و آبرویش در خطر است.
میخواست کمکش کنم.
🌺لباس مناسب پوشیدم و به سمت در خانه رفتم، در حین پایین آمدن از پله ها فقط در ذهن خودم گفتم:
با خودت چکار کردی حاج احمد؟ نه آسایش داری و نه خواب و خوراک؛ همین.
🌺رفتم با روی خوش با آن مرد حرف زدم و کارش را هم راه انداختم و آمدم خوابیدم.
🌺همان شب حضرت حجه بن الحسن (عج) را خواب دیدم...
🌺فرمود: شیخ احمد حالا دیگر غر میزنی؛ اگر ناراحتی حواله کنیم مردم بروند سراغ شخص دیگری؟
🌺آنجا بود که فهمیدم که راه انداختن کار مردم و کار خیر، لطف و محبت و عنایتی است که خداوند و حضرت حجت عج به من دارند...
🌺وقتی در دعاهایت از خدا توفیق کار خیر خواسته باشی،
وقتی از حجت زمان طلب کرده باشی که حوائجش بدست تو برآورده و برطرف گردد و این را خالصانه و از روی صفای باطن خواسته باشی؛ خدا هم توفیق عمل می دهد، هرجا که باشی گره ای باز میکنی؛
ولو به جواب دادن سوال رهگذری.
🌺🌺🌺
🌷💐🌷
🔴به مناسبت سالروز پذیرش قطعنامه 598
♦️خاطره منتشر نشده رهبری از جلسهای که برای تحمیل قطعنامه به حضرت امام(ره) تشکیل شده بود
♦️من خاطرهای از امام(ره) دارم که هیچ کس این را نمیداند؛ یعنی آن روز، چند نفر دیگر هم بودند، ولی هیچ کس نگفته است. مطلبی به امام(ره) گفته شد، امام(ره) گفتند که خیلی خوب؛ پس من کنار میروم، شما یکی دیگر را سرِکار بیاورید و هر کاری خواستید، بکنید! یعنی گاهی کار به اینجاها میرسید! البته آن قضیه، قضیه جنگ بود که این بخش از خاطرة مسئلة جنگ، تا به حال به هیچ کس هم گفته نشــده و هیچ کس هم نمیداند. من نمیدانم یاد آن آقایان هم هســت، یا نه؛ بنده یادم اســت.
♦️همانجا هم بیرون آمدم و یادداشت کردم که وقتی شرح وضع کشور را میدادند که آقا اینجوری است، اینجوری است؛ اولین حرف امام این بود که خیلی خوب؛ من کنار میروم! بحمدالله عکس العمل ما به صورتی بود که میتوانســت در مقابل این حرکت امام(ره) یک چیزی به حساب بیاید.
🌷💐🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃💚لحظاتی کوتاه با امام خمینی
💚💖❤️💜💙💛
هدایت شده از مادر
10.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹🍃🌹🍃🌹
⭕️ #دیرین_دیرین #موزیکال_ویژه
🔻این قسمت: #زبالههای_چرکی
🔸هنگام مسافرت، از خودمان خاطره باقی بگذاریم، نه آشغال .....
🌹🌹🌹
🍃💚#کجاها_نباید_خندید!!!🍃💜
به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید ارباب ، نخند !
به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری ، نخند !💙
به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چند ثانیه ی کوتاه معطلت کند ، نخند !💜
به دبیری که دست و عینکش گچی ست و یقه ی پیراهنش جمع شده ، نخند !❤️
به دستان پدرت...💚
به جارو کردن مادرت...💖
به راننده ی چاق اتوبوس...
به رفتگری که در گرمای تیر ماه کلاه پشمی به سردارد...🍃💖
به راننده ی آژانسی که چرت می زند
به پارگی ریز جوراب کسی در مجلسی...
به پشت و رو بودن چادر پیرزنی در خیابان...
نخند ...🍃💚
نخند که دنیا ارزشش را ندارد ...💜
که هرگز نمی دانی چه دنیای بزرگ و پر دردسری دارند:💚
آدم هایی که هر کدام برای خود و خانواده ای، همه چیز و همه کسند.❤️
آدم هایی که برای زندگی تقلا می کنند...
بار می برند...
بی خوابی می کشند...💜
کهنه می پوشند...
جار می زنند...💛
سرما و گرما را تحمل می کنند...
و گاهی خجالت هم می کشند
خیلی ساده 💖
هرگز به آدم هایی که تنها پشتیبانشان "خدا"ست، نخند!
💚💖❤️💜💙💛
🌺#داستانک_زیبا
🌺✨روزی ارباب لقمان به او دستور داد در زمینش،برای او کنجد بکارد.
ولی او جو کاشت.
🌺وقت درو،ارباب گفت:چرا جو کاشتی؟؟
🌺لقمان گفت:از خدا امید داشتم که برای تو کنجد برویاند.
اربابش گفت:مگر این ممکن است؟!
🌺لقمان گفت:
✨تورا میبینم که خدای متعال را نافرمانی میکنی ودر حالی که از او امید بهشت داری!
لذا گفتم شاید این هم بشود.
🌺آنگاه اربابش گریست و او را آزاد ساخت.
دقت کنیم که در زندگی چه میکاریم
🌺#هرچه_بکاریم_همان_رابرداشت_میکنیم
🌺 سخنان استاد رائفی پور
🍃🌺🍃