eitaa logo
ولایت ، توتیای چشم
239 دنبال‌کننده
16.8هزار عکس
4.8هزار ویدیو
92 فایل
فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی ، مذهبی ، اخلاق و خانواده . (در یک کلام ، بصیرت افزایی) @TOOTIYAYCHASHM http://eitaa.com/joinchat/2540306432Cdd24344a89
مشاهده در ایتا
دانلود
امام على عليه السلام: گوش خود را به شنيدن خوبى ها عادت بده و به آنچه كه به صلاح و درستى تو نمى افزايد گوش مسپار، زيرا اين كار، دل ها را زنگار مى زند و موجب سرزنش مى شود عَوِّدْ اُذُنـَكَ حُسْنَ الاِْسْتِماعِ وَ لا تُصغِ اِلى ما لا يَزيدُ فى صَلاحِكَاستِماعُهُ فَاِنَّ ذلِكَ يُصدِئُ الْقُلوبَ وَ يوجِبُ الْمَذامَّ 🌹🌹🌹
واما خوش به سعادت شما👆👆 ✅✅✅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سفارش حضرت آقا به انقلابیون ببینید و نشر دهید : رهبر انقلاب: اینجور نیستش که شما باید منتظر بمونید ببینید که رهبری درباره ی فلان شخص یا فلان حرکت یا فلان عمل یا فلان سیاست ، چه موضعی را اتخاذ میکند که بر اساس اون شما هم موضع گیری کنید نه رهبری وظایفی داره شما هم وظایفی دارید نگاه کنید به صحنه تصمیم گیری کنید.
💠 (خاطرات سردار گرجی زاده) ✍به قلم: دکتر مهدی بهداروند 🍁قسمت: 74 ساختمان را خوب برانداز کردم. دیدم سه اتاق جداگانه دارد که در هر یک توالت و حمامی مشترک وجود دارد و یک حیاط که باغچه کوچکی گوشه آن است. ظاهرش به زندانهای عادی نمی‌خورد. معلوم بود هر کسی را آنجا نمی‌برند، چون هم تمیز بود و هم آب و توالت و حمام داشت. آن زندان در مقایسه با زندان قبلی یک هتل پنج ستاره بود. روی دیوار خبری از دیوار نوشته و یادگاری اسیران ایرانی نبود. کثیف و بدبو نبود. همه چیز منظم بود. انگار نه انگار زندان بود. ظاهرش چیز دیگری می‌گفت. با دیدن آن وضع ذوق زده شدیم و خدا را شکر کردیم که از شر آن اتاق های بدبو و کثیف راحت شدیم. در اتاق یک پنکه سقفی بود که ما را از گرما نجات می‌داد. اتاق حدود هشت متر و نسبتا بزرگ بود. هر قدمی که می‌زدیم ذوق می‌کردیم و انگار دنیا را به ما داده بودند. از خوشحالی در پوست خودم نمی‌گنجیدم. سری به حمام زدم. آب در لوله جریان داشت. می توانستیم به راحتی به توالت برویم و دوش بگیریم. دیدن آن همه امکانات برای ما، که آنقدر دربه دری کشیده بودیم، خیلی دلچسب بود. همان طور که با بچه ها مشغول بازرسی و بازدید بودیم، گفتم: با اجازه شما، به یک مکان خیلی مهم باید سرکشی کنم.» در حالی که بچه ها نگاهم می کردند به طرف توالت رفتم و یک بازرسی کامل کردم. دیدن اتاق یک طرف و دیدن توالت تمیز یک طرف. از بودن توالت آنقدر خوشحال شدم که در آن مدت از چیزی خوشحال نشده بودم. روزهای پیش از آن یکی از مشکلات کمرشکن ما توالت رفتن بود که حسابی اوضاع روحی و فکری و جسمی ما را به هم می ریخت. با دیدن آن زندان و مقایسه آن با زندان قبلی احساس کردم کاخ سعدآباد ایران است. در حالی که جاهای مختلف ساختمان را نگاه می‌کردم، متوجه سوراخی بالای دیوار اتاق شدم. هر طور بود با کمک بچه ها خودم را به سوراخ رساندم. دیدم از آنجا راحت می شود محوطه بیرونی زندان را دید. چند لحظه رفت و آمد زندانی‌ها و سربازهای عراقی و ماشین ها را دیدم. بچه ها از پایین داد می زدند: «کمرمان شکست. بس است. بیا پایین.» ولی دل نمی‌کندم. دو دکل نگهبانی، روبه روی هم، محوطه زندان را زیر نظر داشتند. نورافکن های زیادی اطراف محوطه وجود داشت و سربازانی مسلح در حال قدم زدن بودند. نگاه کردن از سوراخ کار هر روزم شد. سعی می‌کردم اطلاعاتی به دست بیاورم. به فرار هم فکر می‌کردم! عراقی ها متوجه نبودند آن سوراخ چقدر می تواند به ما کمک کند و اطلاعات خوبی به ما بدهد. شب‌ها که حیاط را از سوراخ نگاه می کردم نورافکن ها روشن بودند و طوری نورافشانی می کردند که هر حرکتی را زیر نظر داشتند. فضولی من، بیکاری ما، و وجود سوراخ بهترین بهانه برای کسب خبر از محوطه بود. این کار می توانست بخشی از وقت مرا پر کند. شب‌ها صدای پاس‌پخش به گوش می رسید. نگهبان ها هر چهار ساعت یک بار عوض می شدند. ماشینی مخصوص جابه جایی نگهبان ها بود. گاهی شب‌ها صدای رگبار گلوله ما را متوجه حياط می کرد. وقتی حیاط را نگاه می‌کردم منتظر بودم با جنازهایی مواجه شوم. ولی می‌دیدم آن کار برای ترساندن اسیران و سایر زندانیان بوده که فکر فرار نکنند. هر شب شاهد تیراندازی بودیم؛ طوری که عادت کردیم و برایمان سؤال ایجاد نمی کرد. هر بار که از سوراخ محوطه را نگاه می کردم با خودم می‌گفتم: «نکند کسی متوجه ما بشود و پدرمان را دربیاورد!» بهترین سرگرمی ما در آن زندان اختصاصی خبرگیری از سوراخ روی دیوار بود. وقتی مشغول نگاه کردن محوطه می‌شدم چند نفر از بچه ها نگهبانی می دادند که مبادا نگهبان های عراقی سرزده از راه برسند و قضيه لو برود. هر روز، صبح و ظهر و عصر، سربازهای عراقی برایمان غذا می آوردند که شباهتی به غذا نداشت. برای اینکه از گرسنگی تلف نشویم راهی غیر از خوردن آن نداشتیم. غذاها به قدری بی کیفیت و بدمزه بود که گاهی اوقات خوردن و نخوردن آن فرقی نمی کرد. رب گوجه به اضافه شلغم می‌شد خورش؛ چیزی که به عمرمان نچشیده بودیم. گاهی هم تکه های بزرگ و نپخته گوشت گاو یا بوفالوی وارداتی به ما می دادند. چون می توانستیم وضو بگیریم بعضی وقت ها، طوری که عراقی‌ها متوجه نشوند، نماز جماعت می خواندیم. بعد از نماز، بچه ها دعا یا قرآن می خواندند که صدایشان گاهی دلمان را می لرزاند و گریه می‌کردیم. 👈ادامه دارد... ✔️منبع: کانال حماسه جنوب 🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از ولایت ، توتیای چشم
🌙🌙اذان به افق تهران☀️☀️ ‍ 🌙الله اکبر ☀️ 🌙الله اکبر☀️ 🌙 الله اکبر☀️ 🌙 الله اکبر☀️ 🌙اشهد ان لا اله الا الله☀️ 🌙اشهد ان لا اله الا الله☀️ 🌙اشهد ان محمدا رسول الله☀️ 🌙اشهد ان محمدا رسول الله☀️ 🌙اشهد ان علیا ولی الله☀️ 🌙اشهد ان علیا ولی الله☀️ 🌙حی علی الصلاه☀️ 🌙حی علی الصلاه☀️ 🌙حی علی الفلاح☀️ 🌙حی علی الفلاح☀️ 🌙حی علی خیر العمل☀️ 🌙حی علی خیر العمل☀️ 🌙الله اکبر ☀️ 🌙الله اکبر☀️ 🌙لا اله الا الله ☀️ 🌙لا اله الا الله☀️ ☀️🌙☀️🌙☀️🌙☀️🌙☀️ عَجِلوُابا لصلاة 👋التمــــــــــاس دعــــا
هدایت شده از ولایت ، توتیای چشم
💛دعا برای شروع روز 💛 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار 🌷اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن 🌷اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن 🌷اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة 💚دعای ایمان💚 💞بسم اللّه الرحمن الرحیـم💞 🌹لااِلهَ اِلَّا اللهُ الموُجُودُ فی کُلِّ زَمانٍ 🌹 لا اِلهَ الا اللهُ المَعبوُدُ فی کُلِّ مَکانٍ 🌹لا اله الا اللهُ المَعروُفُ بِکُلِّ اِحسانٍ 🌹لااِلهَ الااللهُ کُل یَومٍ فی شَأنٍ 🌹لااله الااللهُ اَلاَمانُ اَلاَمانُ اَلاَمانُ مِن زوالِ الایمانِ و مِن شَرِّ الشَّیطانِ یاقَدیمَ الاِحسانِ یاغَفُورُ یارَحمنُ یارَحیمُ بِرَحمَتِکَ یااَرحَمَ الرّاحِمینَ .🌹 💚دعای چهارحمد💚 💞بسم الله الرحمن الرحیم 💞 🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی عَرَّفَنی نَفسَهُ وَ لَم یَترُکنی عُمیانَ القَلب 🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَنی مِن اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّی الله ُ عَلَیهِ وَ آلِه 🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَ رِزقی فی یَدِهِ وَ لَم یَجعَلهُ فی اَیدِی النّاس 🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی سَتَرَ عُیُوبی عَورَتی وَ لَم یَفضَحنی بَینَ النّاسِ. 🌹دعای برکت روز: (الحَمدُللّه فالِقِ الإِصباحِ،سُبحانَ رَبِّ المَساءِ وَالصَّباحِ، اللّهُمَّ صَبِّح آلَ مُحَمَّدٍ بِبَرَکَةٍ وعافِیَةٍ، وسُرورٍ وقُرَّةِ عَینٍ. اللّهُمَّ إنَّکَ تُنَزِّلُ بِاللَّیل وَالنَّهارِ ما تَشاءُ، فَأَنزِل عَلَیِّ و عَلی أهلِ بَیتی مِن بَرَکَة السَّماواتِ وَالأَرضِ، رِزقا حَلالاً طَیِّبا واسِعا تُغنینی بِهِ عَن جَمیع ِ خَلقِک)َ 🌹🌹🌹
🌹یکشنبه تون زیبا 🍃امروز بهترین ها را 🌹برای شما آرزومندیم 🍃الهی یک روز پرخیر و برکت 🌹یک روز پر موفقیت و 🍃یک روز پر از سلامتی 🌹و دلخوشی نصیبتون بشه 🍃سلام برهمگی 🌹روزتون بخیروعافیت
❣ سلام_امام_زمانم❣ صبحتـون زيبـا آقای‌ من روزتـون پـر از لبخند دلتون لبريز از شادی مومنان سلام_امام_زمانم ✨غایبی از نظر اما شدہ‌ای ساکن دل ✨بنما رخ به من ای غایب مشهود بیا... ✨نیست خوش‌تر زشمیمت نفسِ باغ بهشت ✨گل خوشبوی من ای جنت موعود بیا... اللھم‌عجݪ‌الولیڪ‌اݪفࢪج‌‌‌🙏🏻🌹♥️🌹 السلام‌علیڪ‌یابقیہ‌اللھ‌ فرج‌مولا‌صلوات اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلي_مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّدوَعَجِّل‌فَرَجَهُــم 🌹♥️🌹 🌺🌺🌺
💚امام علی علیه السلام: 🍃هرگز وعده ای نده که نسبت به انجام آن از خود مطمئن نیستی 🍃 📙غررالحکم حدیث ۱۰۲۹۷ 🌷💐🌷
یا کریم الصَّفْح در دعای جوشن کبیر یه عبارت هست که میگیم؛ '' یا کریم الصَّفْح '' معناش خیلی جالبه؛ یه وقتایی کسی شما را میبخشه اما یادش نمیره که فلان خطار و کردی و همیشه یه جوری نگات میکنه که تو میفهمی هنوز یادش نرفته، یه جورایی که انگار سابقه بدت رو مدام به یادت میاره و سرزنشت میکنه. . . ولی یه وقتی، یه کسی شما را میبخشه و طوری کار و خطای ترا فراموش میکنه انگار نه انگار که تو خطایی مرتکب شدی، اصلا به روت نمیاره. . . به این بخشش میگن صَفح، خدای ما کریم الصَفح امیر المؤمنین علی(علیه السلام) فرمودند: در عجبم از کسی که از رحمت خدا ناامید می شود و حال آنکه محو کننده گناهان را در اختیار دارد. . . از حضرت پرسیده شد محو کننده گناهان چیست؟ حضرت فرمودند: توبه و استغفار. . . و نیز فرمود: خود را با استغفار معطر و خوشبو سازید تا بوهای بد گناهان شما را رسوا نکند. (عین الحیوه صفحه ١٨٧)
17.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آی پدرومادرا که نگران عاقبت بخیری فرزندانتون هستین 🌹🌹🌹
✨✨✨✨✨✨✨ 🔴 ارواح در عالم برزخ به چه کارهایی مشغول هستند؟ 🌷هرچند که دنیا فرصتی برای انجام اعمال صالح است و با مرگ پرونده اعمال انسانها بسته میشود. اما رشد معنوی و تکامل برای مومنین در این مرحله به اتمام نمی‌رسد. عالم برزخ همچنان فرصتی را برای انسان‌های مؤمن فراهم می‌کند تا هر کسی به نسبت ایمان و اعمال خوبش مورد رشد قرار بگیرد و به درجات بالاتری برسد. 🔴درواقع با وجود اینکه در عالم برزخ امکان انجام عبادات و کارهای نیک و خیر برای ما وجود ندارد، اما این فرصت را خدای متعال برای مؤمنان قرار داده تا در آن عالم و پیش از رسیدن قیامت مرحله به مرحله رشد کنند... 💥 حالا سوال پیش میاد، رشد بکنیم که چی بشه؟ ☘در برزخ برخلاف دنیا نعمتهای الهی بسیار بالاتر،نیکوتر و گواراتر از نعمتهای دنیا هستند که هرچقدر درجات انسان در برزخ بالاتر باشد دسترسیش به نعمتهای ویژه خدا راحتتر هست. انسان هایی که در دنیا اعمال خوب بیشتری داشتند رشد سریعتری دارند و زودتر و بیشتر به نعمتهای خاص الهی دسترسی پیدا میکنند به همین خاطر مومنین ضعیف که بی انتهایی و عظمت و لذت نعمتهای اون دنیا را میبینند به شدت حسرت و غبطه میخورند به حال مومنینی که به سرعت رشد میکنند... حتی انسان‌های مومن که درجاتشون بالاتر برود در عالم برزخ برخلاف گناهکاران تا اندازه‌ای دارای اختیار عمل هستند. 🌟مثلا بستگی به درجات آن‌ها آزادتر از سایر ارواح انسان‌ها هستند و به عنوان مثال می‌توانند به خانواده خود در این عالم سر بزنند و از احوال آن‌ها جویا شوند. 🌷حدیثی از رسول خدا صلی‌الله علیه و آله در این باره عنوان شده که فرموده اند: هدایای نخبه و جالب از سوی خداوند بزرگ در اوقاتی که(مومنان) در دنیا نماز می‌خواندند به آن‌ها می‌رسد و فرشتگان به آن‌ها سلام و درود می‌فرستد.» ❤️همچنین آن حضرت در حدیث دیگری فرموده‌اند: سوگند به خدایی که قرآن را بر محمد نازل کرده اهل بهشت (هر قدر زمان بر آن‌ها می‌گذرد) جمال و زیبایی‌شان بیشتر می‌شود آن گونه که در دنیا با گذشت زمان زشتی و پیری آن‌ها افزایش می‌یافت.» ♻️همین دلیل باید هر اندازه می‌توانیم توشه پربارتری از دنیا برداریم تا سرعت رشد معنوی خوبی در برزخ داشته باشیم و دچار آن پشیمانی بی‌نهایت نشویم. 🌷💐🌷 📘برگرفته از سخنان حجت السلام رضا محمدی پژوهشگر قرآنی و دینی
🕊 🍂 چھ‌قشنگ‌گفتہ: قدیم‌بُوےِ" ایمان "میدادیم... الان ایمانمان بُو میدهد! قدیم‌ دنبال "گُمنامے" بودیم... الان مُواظبیم ناممان گُم نشود! ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌🍂 🌹🌹🌹
‍ 🌹تقدیم به رهبر عزیزم امام سیدعلی خامنه ای (مدظله)❤️ درد ازچشم تو پیداست ، فقط فرمان ده " امر تو تاج سر ماست ، فقط فرمان ده" دارد از درد شما سینه ی ما می سوزد" بانی معرکه پیداست ، فقط فرمان ده" حرم امن خدا دست یزید افتاده" بین شان هلهله بر پاست ،فقط فرمان ده" مرگ هر داعشی و آل سعودی امروز" بسته بر امر تو مولاست ، فقط فرمان ده" لشگرت منتظر توست که ثابت بکند" بهترین لشگر دنیاست ، فقط فرمان ده" هیچ کس باعث خشنودی ما ها نشود" خنده ی روی تو زیباست فقط ، فرمان ده" رهبرم وصف شما را ،غزلی،میخواهد " غزل از جنس ارادت، به ولی، میخواهد " دل هر بچه ولایی به خدا آقاجان " چون تو شخصیت بین المللی میخواهد" روبروی همه ، روبه صفتان دنیا " شیرمردی چو تو، با صوت جلی میخواهد " خطبه هایت زده آتش به نهاد دشمن " عرصه ی عشق،بسان تو، یلی میخواهد" کشور و مملکت حضرت مهدی(عج) بی شک"  نایب مقتدر از نسل علی (ع) میخواهد" ما نمردیم شما غم بخورید آقاجان " یک اشاره ز تو، عکس العملی میخواهد " 👌شده عمار تو سردار سلیمانی ها "‌.....
💠 (خاطرات سردار گرجی زاده) ✍به قلم: دکتر مهدی بهداروند 🍁قسمت: 75 عراقی ها کاری به کار ما نداشتند و فقط غذا را می آوردند و بعد از تحویل در را می بستند و می رفتند. با وجود مزیت های نسبی آن مکان، ما روی کف سرامیکی اتاق می خوابیدیم. عرق بدنمان کف اتاق را خیس می کرد و مجبور بودیم روزی چند بار بدنمان را بشوییم. از لباس اضافه هم خبری نبود. دارایی من یک زیر پیراهن سوراخ سوراخ خونی و یک شورت مامان دوز بود؛ والسلام. آن شورت مامان دوز را هر کس می‌دید می خندید. آنقدر همه به آن شورت خندیدیم تا کم کم برایمان عادی شد. چون در نیزارها قسمتی از شلوار پاسداری ام سوخته بود و پایم را آزار می داد آن را هنگام ورود به الرشید در آوردم و با همان شورت ماندم، دور انداختن شلوارم شبهه پاسدار بودن من را رفع می کرد. از طرفی دیگر قابل پوشیدن هم نبود. وقتی قرار شد توالت ها را تمیز کنیم، پاچه سمت چپ شلوارم نجس شد. در نتیجه بهترین کار دور انداختن آن بود. در آنجا نامحرمی هم نبود که مانع با شورت گشتن بشود. البته آن شورت یک شلوارک بود تا سر زانو، دو سه نفر دیگر از بچه های هم‌بند من هم همین طور بودند. یعنی کسی لباس درست و حسابی به تن نداشت. عراقی ها به ما لباس اسارت نمی دادند، راهی هم برای تهیه کردن لباس نبود. مجبور بودیم با همان موجودی مان بسازیم. وقتی به نگهبان ها، افسر زندان، یا رئیس زندان می گفتیم یک لباسی، شلواری، پیراهنی به ما بدهید می گفتند: «فعلا ممنوع است.» از بین بچه ها عباس جهاندیده یک لباس کار کامل به تن داشت و از همه شیکتر بود. دیگران مثل من بودند. ما کم کم فهمیدیم عراقی ها قصد دارند ما را به صورت سری در زندان نگه دارند و کسی از وجود ما خبردار نشود؛ وگرنه ما را هم مثل باقی اسیران به اردوگاه ها انتقال می دادند. در آن مدت هیچکس از ما خبر نداشت. مطابق معمول که صلیب سرخ اسرای تازه وارد را می دید سراغ ما نیامد و انگار ما جزو فراموش شدگان تاریخ بودیم. یک روز صبح نگهبان برایمان صبحانه آورد. نان و چای شیرین بود. سؤال کردم: «به غیر از ما نه نفر باقی بچه ها را کجا بردند؟» او که انگار می ترسید با من ارتباط برقرار کند کمی این پا و آن پا کرد. به او اطمینان دادم خطری برای او درست نمی کنم. او رفت و در زندان را بست و برگشت و گفت: «آنها را به اردوگاه رماديه بردند.» با گفتن این جمله، سریع از ما دور شد و از زندان بیرون رفت. با شنیدن این خبر هم خوشحال شدم و هم ناراحت؛ خوشحال از اینکه امثال هوشنگ جووند از زندان های مخوف و بازجویی ها راحت شدند و ناراحت از اینکه نکند با دیدن هوشنگ کسی متوجه مسئولیت او شود و او را لو دهد. تا دو سه روز ناراحت بودم. دعا می‌کردم هوشنگ همچنان گمنام بین اسرا باقی بماند. در آن زندان کار ما شده بود نماز خواندن، خوردن غذا، و کار اطلاعاتی کردن. انگار نه انگار ما اسیر عراق هستیم. یکی از مشکلاتم در آنجا این بود که به احدی از بچه های همراهم اعتماد نداشتم. یعنی احتیاط ایجاب می کرد به سادگی اعتماد نکنم. زیرا اولین اشتباه می توانست به اعدام یا هزار بدبختی دیگر منجر شود. هر گاه دور هم جمع می شدیم و از خاطراتمان می‌گفتیم سعی می‌کردم با سر هم کردن یک سری خاطرات از تیپ ۸۵ موسی بن جعفر (ع) یک جوری گلیم خودم را از آب بیرون بکشم. عادت نداشتم زیاد حرف بزنم. چون از امام صادق(ع) روایتی خوانده بودم که هر کس زیاد صحبت کند خطاهای او هم زیاد می شود. این احساس را فقط من نداشتم. بچه ها هم این روحیه را داشتند و مراعات می کردند. بیشتر شنونده بودم تا گوینده. انصافا هم بچه ها خاطرات خوبی از جبهه های جنگ نقل می کردند که گاهی از خنده روده بر می‌شدیم و گاهی از شدت ناراحتی گریه می کردیم. بچه ها از بسیجی بودنشان حرف می زدند. هر کس که حرف می‌زد معلوم بود قبل از بازگو کردن در ذهنش گفته هایش را آماده کرده است. گاهی که نگاه های ما به هم گره می‌خورد می‌فهمیدیم داریم یک حقیقت دیگر را برای رد گم کردن می گوییم. چاره ای هم نبود. چهار پنج روز که گذشت کم کم صمیمیت و محبت بین بچه ها بیشتر شد. طوری با هم ایاق شدند که سیر تا پیاز زندگی شان را برای هم تعریف می کردند. این صمیمیت جلوی خیلی از افسردگی‌های روحی را می گرفت. چون کاری غیر از حرف زدن نداشتیم. روزی دو سه بار گاهی پنج بار دوش می گرفتیم تا هم از گرما فرار کنیم و هم بوی عرق ندهیم. البته نه حوله ای داشتیم، نه شامپویی، و نه حتی لباس تمیزی، همان لباس ها را دوباره می پوشیدیم. فقط یک سوم قالب صابون در اختیارمان بود. با این حال خیلی راحت بودیم. دیگر خبری از صف و انتظار نبود. به راحتی حمام می رفتیم. دیگر ترس از مریضی به سبب توالت رفتن نداشتیم. اینها سبب شده بود شکرگزار باشیم. 👈ادامه دارد... ✔️منبع: کانال حماسه جنوب 🌺🌺🌺
*﷽* درمکتب شهادت درمحضرشهدا يكى از دوستان مهدى كه در جبهه مجروح شده بود، پس مرخص شدن از بيمارستان به خانه ی ما آمد. هوا خيلى سرد بود و ما هم مقدار كمى نفت در خانه داشتيم. دوست ايشان گفتند: چون شما كارگاه ريخته‏ گرى داريد و در آن نفت وجود دارد، قدرى به من بدهيد. ولى مهدی گفت: كارگاه مالِ بيت المال است و براى خانه نيست. مقدار نفتى را كه داشتيم به دوستش داد و به من گفتند: لباس بپوشم و بچه ها را هم خوب بپوشانم تا سرما نخوريم. 📚: فرهنگنامه جاودانه های تاریخ 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهیدمهدی هنرورباوجدان 🌹🍃 🌺🌺🌺
هدایت شده از ولایت ، توتیای چشم
🌙🌙اذان به افق تهران☀️☀️ ‍ 🌙الله اکبر ☀️ 🌙الله اکبر☀️ 🌙 الله اکبر☀️ 🌙 الله اکبر☀️ 🌙اشهد ان لا اله الا الله☀️ 🌙اشهد ان لا اله الا الله☀️ 🌙اشهد ان محمدا رسول الله☀️ 🌙اشهد ان محمدا رسول الله☀️ 🌙اشهد ان علیا ولی الله☀️ 🌙اشهد ان علیا ولی الله☀️ 🌙حی علی الصلاه☀️ 🌙حی علی الصلاه☀️ 🌙حی علی الفلاح☀️ 🌙حی علی الفلاح☀️ 🌙حی علی خیر العمل☀️ 🌙حی علی خیر العمل☀️ 🌙الله اکبر ☀️ 🌙الله اکبر☀️ 🌙لا اله الا الله ☀️ 🌙لا اله الا الله☀️ ☀️🌙☀️🌙☀️🌙☀️🌙☀️ عَجِلوُابا لصلاة 👋التمــــــــــاس دعــــا
هدایت شده از ولایت ، توتیای چشم
💛دعا برای شروع روز 💛 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار 🌷اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن 🌷اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن 🌷اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة 💚دعای ایمان💚 💞بسم اللّه الرحمن الرحیـم💞 🌹لااِلهَ اِلَّا اللهُ الموُجُودُ فی کُلِّ زَمانٍ 🌹 لا اِلهَ الا اللهُ المَعبوُدُ فی کُلِّ مَکانٍ 🌹لا اله الا اللهُ المَعروُفُ بِکُلِّ اِحسانٍ 🌹لااِلهَ الااللهُ کُل یَومٍ فی شَأنٍ 🌹لااله الااللهُ اَلاَمانُ اَلاَمانُ اَلاَمانُ مِن زوالِ الایمانِ و مِن شَرِّ الشَّیطانِ یاقَدیمَ الاِحسانِ یاغَفُورُ یارَحمنُ یارَحیمُ بِرَحمَتِکَ یااَرحَمَ الرّاحِمینَ .🌹 💚دعای چهارحمد💚 💞بسم الله الرحمن الرحیم 💞 🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی عَرَّفَنی نَفسَهُ وَ لَم یَترُکنی عُمیانَ القَلب 🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَنی مِن اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّی الله ُ عَلَیهِ وَ آلِه 🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَ رِزقی فی یَدِهِ وَ لَم یَجعَلهُ فی اَیدِی النّاس 🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی سَتَرَ عُیُوبی عَورَتی وَ لَم یَفضَحنی بَینَ النّاسِ. 🌹دعای برکت روز: (الحَمدُللّه فالِقِ الإِصباحِ،سُبحانَ رَبِّ المَساءِ وَالصَّباحِ، اللّهُمَّ صَبِّح آلَ مُحَمَّدٍ بِبَرَکَةٍ وعافِیَةٍ، وسُرورٍ وقُرَّةِ عَینٍ. اللّهُمَّ إنَّکَ تُنَزِّلُ بِاللَّیل وَالنَّهارِ ما تَشاءُ، فَأَنزِل عَلَیِّ و عَلی أهلِ بَیتی مِن بَرَکَة السَّماواتِ وَالأَرضِ، رِزقا حَلالاً طَیِّبا واسِعا تُغنینی بِهِ عَن جَمیع ِ خَلقِک)َ 🌹🌹🌹
🌸سلام،صبحتان بخیر 💙باآرزوی روزی زیبا 🌸و دل‌انگیز 💙روزی پر نشاط 🌸و پر از خیر و برکت 💙همراه باسلامتی 🌸و عاقبت بخیری 💙برای همه دوستان
🌸اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصوُبُُ وَالْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ وَالْغَوْثُ وَالرَّحْمَةُ الْواسِعَةُ وَعْداً غَیْرَ مَکْذوُبٍ 🌸 سلام بر تو ای پرچم برافراشته و علم ریزان و فریاد رس و رحمت واسعه حق و آن وعده ایی که تکذیب نشود. سلام_مولای_من❤ چه سپیده دمان دلربایی است وقتی آفتاب یادت بر آستان دلم میتابد و گوشه گوشه ی دلم پر از شکوفه های معطر محبتت می شود ... انگار پُر از امید می شود، پُر از لبخند، پُر از آرامش و زندگی... من با تو بهاری ام حتی در یخبندان زمستان... من با تو زنده ام... أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❤️🌹 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
💠 (خاطرات سردار گرجی زاده) ✍به قلم: دکتر مهدی بهداروند 🍁قسمت: 76 با اینکه بچه ها رازهای ناگفته را به هم می گفتند من همچنان گاردم را بسته بودم و اعلام پاسدار بودنم را خط قرمز ارتباطم می‌دانستم. چند نفر علنا اعلام کردند که پاسدارند و از ترس عراقی‌ها آن را افشا نکرده اند. دعا می کردم بچه ها لو نروند. به آنها می‌گفتم: این قدر پاسدار بودنتان را بیان نکنید.» سعی کردیم نماز جماعت و دعا کردن و گفتن حدیث را در برنامه های روزمره‌مان قرار بدهیم. هر روز، هر کس حدیثی از حفظ بود برای بچه ها می‌گفت. دعاهایی که حفظ کرده بودم بعد از نماز می خواندم. با خودم می‌گفتم: «چه کسی باور می کرد این ادعیه ای که حفظ می کنی روزی در زندان عراق، که مفاتیح الجنانی در کار نیست، به دردت بخورد؟» خودم با خواندن دعاها حالی پیدا می کردم. بعضی شب‌ها دعای توسل را دسته جمعی می خواندیم و آخرش هم من روضه ای می خواندم. شب و روزمان به این خوشی و زیبایی می گذشت و با هر طلوع خورشید، روز جدیدی را تجربه می کردیم. گرچه بچه ها تقریبا اسرارشان را مطرح کرده بودند و حرف ناگفته‌ای نمانده بود، ولی من قبول نمی کردم بگویم پاسدارم. حس غریبی مرا نهیب میزد که این کار را نکنم. گاهی با خودم می‌گفتم: «خب، اگر اینها بفهمند چه کسی هستم که خوب است، شاید عراقی‌ها مرا شناسایی کردند. لااقل اینها خبر مرا به صلیب سرخ می دهند.» دوباره می گفتم: «نه، ان شاء الله لو نمی روم و لازم نیست اینها پیگیر ثبت نام من در لیست صلیب بشوند.» چند بار قصد کردم هویتم را افشا کنم. ولی باز اراده ای مرا باز می داشت. گاهی اوقات هم بچه ها می گفتند: «ما حس می‌کنیم یک حرفی در دل داری و مردد هستی آن را مطرح کنی.» با خنده می‌گفتم: «امکان ندارد حرفی را از شما پنهان کنم؛ طوری که نگفتن آن در چهره ام معلوم باشد.» در واقع با این حرفها سعی می‌کردم ذهن آنها را منحرف کنم و نشان بدهم تردیدی در من نیست. صمیمیت بین بچه ها آنقدر زیاد شده بود که دیگر کسی احساس دلتنگی نمی کرد. همه سنگ صبور هم بودیم. چیزی در دلمان نمانده بود. به راحتی می خندیدیم و قهقهه می زدیم؛ طوری که گاهی نگهبان به ما اعتراض می کرد. عراقی ها در ساختمان جدید ما را کاملا زیر نظر داشتند. بچه ها ابتدا یکدیگر را با اسم هایی صدا می زدند که خودشان را به عراقی ها معرفی کرده بودند؛ ولی بعدها هر کس اسم واقعی خودش را گفت و با آن اسم یکدیگر را صدا می زدند، اما من، مثل سابق فریدون علی کرم زاده، عضو بهداری تیپ ۸۵ موسی بن جعفر بودم که در جزیره اسیر شده بودم. یک روز صبح، وقتی صبحانه می‌خوردیم، عباس جلوی بچه ها گفت: «راستی، فریدون، از آن روزی که اسیر شدم و با هم رفیق شدیم مدام فکر می‌کنم چطور ما در تیپ یکدیگر را ندیدیم؟ » سعی کردم خودم را نبازم. با پررویی گفتم: «البته، عباس آقا، ما نیروهای بهداری معمولا با نیروهای عادی کاری نداریم. هر کس مریض شود خدمت ما می‌رسدا نمی دانم تو در مدت خدمتت در تیپ مریض شدی یا نه.» - نه مریض شدم، و نه احتیاجی به بهداری داشتم. خب، پس معلوم شد چرا خدمت ما نرسیدی! بچه ها زدند زیر خنده. عباس هم خندید و گفت: «این هم یک حرفی است.» از خیر ادامه حرف‌هایش گذشت؛ ولی معلوم بود قانع نشده و حرف هایم را قبول ندارد. در نگاهش می خواندم که می گوید: «می دانم تو پاسداری و تزریقاتی نیستی و مسئولیت مهمی هم داشته ای و الان آدرس غلط می‌دهی؛ ولی عیبی ندارد!» گاهی خدا حرف هایی بر زبانم می‌گذاشت و مرا از حادثه ای نجات می داد. اگر جواب عباس را نمی‌دادم، چه فکری درباره ام می کرد؟ 👈ادامه دارد... ✔️منبع: کانال حماسه جنوب 🌺🌺🌺
🔴انقلاب به ما شخصیت داد. ♦️امام خامنه ای: جامعهٔ ما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، احساس هویت کرد؛ یعنی شخصیت خودش را بازیافت. ♦️انقلاب به ما آموخت که یک ملت میتواند در اساسی‌ترین مسائل جهانی، موضعی داشته باشد و آنرا با صراحت و بدون توجه به این که قدرتمندان عالم چه میخواهند، ابراز کند و پی آن بایستد. ارزش یک ملت در جامعه بین‌الملل به این چیزهاست، نه به دنباله روی کورکورانه آنهم نه از چیزهای خوب، بلکه از نقاط منفی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پسرمون بفروشیم با پولش روضه امام حسین (ع) بزاریم اما.....😭 🌺🌺🌺