eitaa logo
ولایت ، توتیای چشم
228 دنبال‌کننده
18.7هزار عکس
5.9هزار ویدیو
92 فایل
فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی ، مذهبی ، اخلاق و خانواده . (در یک کلام ، بصیرت افزایی) @TOOTIYAYCHASHM http://eitaa.com/joinchat/2540306432Cdd24344a89
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از کانال توبه
1.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💚 ساعت ۸ به وقت امام هشتم 💚 💚صلوات خاصه امام رضا «ع» 💚 🌷 اللهم 🌷 🌷 صل علیٰ 🌷 🌷عليِ بْنِ موسَی 🌷 🌷الرِضَا المرتضیٰ الاِمام🌷ِ 🌷 التَّقيِ النَّقي و حُجَّتكَ 🌷 🌷 عَلی مَنْ فَوقِ الاَرض 🌷 🌷ومَن تَحتَ الثَّريٰ 🌷 🌷 الصِّديقِ 🌷 🌷الشهید🌷 🌷صَلاةً 🌷 🌷كَثيرةً تامَّةً 🌷 🌷 زاكيةً مُتَواصِلةً 🌷 🌷 مُتَواتِرَة ًمُتَرادِفة 🌷 🌷 كَأَفْضَل ماصَلَّيْتَ عَلى🌷 🌷 أَحَدٍ مِن اَوْليائِك. 🌷 🌷صلوات الله علیک🌷 🌷و علی آبائك🌷 🌷وأوﻻدك🌷 💚♻️کاش میشد پر بگیرم تا حرم 💚♻️پیشِ سلطان پیشِ آقایِ کرم 💚♻️کاش دعوت میشدم با زائران 💚♻️در حرم پر میزدم با عاشقان 💚♻️کاش من راهم صدایم میزدی 💚♻️یک زیارت را به نامم میزدی 💚♻️کاش گردد این گدا پابوسِ تو 💚♻️بندهٔ عاشق تر و مخصوصِ تو 💚♻️درشبِ قبرم کنی من راخطاب 💚♻️میکنی آقا قدم‌ها را حساب 💚♻️باتوعاشق‌ترشدن عشقِ منست 💚♻️عشقِ زیبای شما رزق منست @Tobeh_Channel
هدایت شده از کانال توبه
9.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خیلی ها نمیفهمند که مرده اند‼️ ▫️أن الموت هادم لذاتكم، و مكدر شهواتكم، و مباعد طياتكم، زائر غير محبوب، و قرن غير مغلوب، و واتر غير مطلوب. قد أعلقتكم حبائله و تكنفتكم غوائله، و أقصدتكم معابله و عظمت فيكم سطوته و تتابعت عليكم عدوته، و قلت عنكم نبوته. فيوشك أن تغشا كم دواجى ظلله و احتدام علله. 🌖 مرگ لذت ها و خوشى هاى شما را از ميان مى برد و آرزوهاى شما را تيره و تار مى سازد و ميان شما و هدف هايتان فاصله مى اندازد، ديدار كننده اى است كه هيچ كس او را دوست ندارد و مبارزى است كه هرگز شكست نمى خورد و جنايتكارى است كه هرگز بازخواست نمى شود. هم اكنون بندهاى دام خويش را (به دست و پاى) شما انداخته. نزديك است كه تاريكى سايه هاى مرگ و شدت دردهاى آن شما را فرا گيرد. 📘 🎤حضرت آیت الله جوادی
هدایت شده از کانال توبه
18.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌅 قبل از طلوع آفتاب ظهور، ظهور در دل مومنین سپیده می‌زند که این اتفاق با انقلاب اسلامی رخ داد بعد از سپیده‌دم انقلاب، طلوع آفتاب ظهور هم قطعا رخ خواهد داد. 🎥 بشارت آیت الله محی الدین حائری شیرازی پیرامون ظهور مبشرات بزرگان در مورد نزدیکی ظهور ❇️ ظهور امام زمان (عج) دو مرحله دارد: ظهور باطنی ایشان در دلهای مومنین و پیش از ظهور ظاهری است که باعث اشتیاق آنها به حضرت است. مانند خورشید که ظهور ظاهریش طلوع آفتاب است و ظهور باطنیش سپیده ی صبح است (هنگام اذان صبح). خورشید ظهور امام زمان (عج) هم قبل از طلوع کردن، سپیده می زند و سپیده ی آن در دل مومنین است. همانطور که سپیده اول در مکان های پر ارتفاع تر میزند، ✨ اولین سپیده ظهور در دل امام خمینی (ره) زد که بالاتر از بقیه بودند و مانندکوهی استوار بودند. الان سپیده در دل مومنین زده شده، این نور ایشان است و باید قدرش را بدانیم. امکان ندارد سپیده و فجر بزند و بعد از مدتی آفتاب طلوع نکند. صبر کنید ... (ره)
       👇تقویم نجومی یکشنبه👇     👇👇👇کانال عمومی👇👇👇                 (تقویم همسران) اولین و جامعترین مجموعه کانال های تقویم نجومی ، اسلامی. 👈 یکشنبه 👈28 بهمن / دلو 1403 👈17 شعبان 1446👈16 فوریه 2025 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی ⭐️ احکام دینی و اسلامی. ❇️امروز روز خوبی برای امور زیر است: ✅امور ازدواجی خواستگاری عقد و عروسی. ✅خرید و فروش. ✅امور زراعی و کشاورزی. ✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن. ✅درختکاری. ✅ختنه نوزاد. ✅مشارکت و امور مشارکتی. ✅و دیدار دوستان و سیاسیون خوب است. 🚘مسافرت : مسافرت همراه صدقه باشد. @taghvimehamsaran 👶مناسب زایمان و نوزاد خوب تربیت شود و هرگز فقیر نشود. 🔭 احکام نجوم. 🌓 امروز : قمر در برج میزان است و امور زیر خوب است: ✳️عقد و عروسی و خواستگاری رفتن. ✳️فروش و تعویض طلا و جواهرات. ✳️خوردن دمنوش ها جهت مداوا. ✳️آغاز به درمان و معالجات. ✳️و مباشرت نیک است. 🔵مناسب نوشتن و بستن حرز برای اولین بار و نماز آن و حکاکی خوب است. 👩‍❤️‍👨مباشرت امشب شب دوشنبه: فرزند به تقدیر و قسمت خود راضی گردد. 💎 از کانال ما در فروش حرز و ادعیه همراه دیدن فرمایید.👇 @Herz_adiye_hamrah 🔲 این مطالب تنها یک سوم اختیارات سررسید تقویم همسران است بقیه امور را در تقویم مطالعه بفرمایید. ⚫️ اصلاح سر و صورت. طبق روایات ، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، میانه است. 💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن یا #زالو انداختن در این روز، از ماه قمری باعث صحت بدن می شود. @taghvimehmsaran 😴😴 تعبیر خواب امشب: خواب و رویایی که شب دوشنبه دیده شود تعبیرش از آیه ی 18 سوره مبارکه "کهف" است. و تحسبهم ایقاظا و هم رقود... و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که کسی دوست یا دشمن خواب بیننده باشد و به وی برسد. و شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید. 💅 ناخن گرفتن یکشنبه برای ، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد. 👕👚 دوخت و دوز یکشنبه برای بریدن و دوختن روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود‌( این حکم شامل خرید لباس نیست) ✴️️ وقت در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب. ❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام  ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد . @taghvimehmsaranج 💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸بامید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸 📚 منابع مطالب: کتاب تقویم همسران نوشته حبیب الله تقیان انتشارات حسنین علیهما السلام قم:پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24 تلفن 09032516300 02537747297 09123532816 📛📛📛📛📛📛📛📛📛📛📛 📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما با لینک  ارسال  کنید مطلب بدون لینک شرعا حرام و ممنوع میباشد. 📛📛📛📛📛📛📛📛📛📛📛 مطلب تخصصی و مفید تقویم نجومی را هر شب در 👇اینجا👇دریافت کنید 👇عضو شوید👇 لینک کانال اصلی و فعال ما در تلگرام👇 @taghvimehmsaran ای دی ادمین 🆔👇 @tl_09123532816 لینک گروه در پیام رسان تلگرام ایتا و سروش👇 @taghvimehamsaran https://eitaa.com/joinchat/2302672912C0ee314a7eb
3.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥جسارت صدام به کربلا! امروز سالروز جسارت صدام ملعون به حرم مطهر سیدالشهدا و حرم مطهر حضرت ابوالفضل‌ العباس‌ علیه‌السلام در سال 1991 (34 پیش 1369) می‌باشد. کلیپی که مشاهده می‌کنید مربوط به تصاویر جسارت این جانی و عواملش می‌باشد. صدام در فکر نابودی تمام شهر کربلا و اطراف و تبدیل آن به بیابان بود. هیچ‌کس به کمک کربلا نیامد؛ خود سیدالشهدا(ع) حافظ شهر و پشت‌وپناه آن بود. 👈 . 🏕کانال موکب قشقایی های ایران در کربلا https://eitaa.com/QASHQAImokeb
❤️۲۷بهمن ماه سالروز شهادت سردار شهید حسین یوسف الهی ✍خصوصیات شهید محمد حسین یوسف الهی همرزمان این شهید بزرگوار می‌گویند؛ حسین از عرفای جبهه بود و زیبا‌ترین نماز شب را می‌خواند، ولی کسی او را نمی‌دید، رفیق خدا بود و مشکلات را با الهام‌هایی که به او می‌شد، حل می‌کرد به مرحله یقین رسیده بود و پرده‌های حجاب را کنار زده بود. شهید محمد حسین یوسف الهی را عارفی می‌دانند که مراتب کمال الی الله را طی کرده است و کمتر رزمنده‌ای است که روزگاری چند با محمدحسین زیسته باشد، اما خاطره‌ای از سلوک معنوی و کرامات او نداشته باشد. وی مصداق سالکان و عارفانی است که به فرموده امام خمینی (ره)، یک شبه ره صد ساله را پیمودند و چشم تمام پیران و کهنسالان طریق عرفان را حسرت‌زده قطره‌ای از دریای بی‌انتهای خود کردند. شهید🕊🌹 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهید محمدحسین یوسف الهی 🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🔴شنیدم که تومن ایران در برابر دلار به پایین‌ترین حد خودش رسیده، بخاطر همین خوشحال شدم و به همسرم گفتم: این فرصت خوبیه که نباید از دست داد؛ من میرم صرافی تا تو سفر بعدی به ایران سود ببریم! به صرافی که رسیدم شلوغ بود، صرافی رو می‌شناختم صدا زدم و گفتم: «عجله کن، تومن سقوط کرده و ناک‌اوت شده، اما اون با لبخندی آروم جواب داد: آره، ولی صبر کن نوبتت بشه! درحالی که منتظر بودم، پیرمرد پنجاه‌و‌چند ساله با ظاهری متین و باوقار ، با تسبیحی از تربت کربلا و چشم‌هایی پر از آرامش عمیق، رو به من کرد؛ ناگهان قطره اشکی روی صورتش جاری شد و با صدایی آهسته اما دردناک گفت: پسرم این حرفی که زدی دلم رو شکست.. خجالت کشیدم، با تردید ازش پرسیدم: چرا حاجی؟ با چشمایی که انگار همه حکمت زمان رو توی خودشون جا داده بودن بهم نگاه کرد، بعد ازم پرسید: تو شیعه هستی؟ سریع جواب دادم بله البته که هستم! سرش رو با ناراحتی تکون داد و گفت: گویا اونطور که باید به زیارت عاشورا فکر نکردی... چجوری می‌تونی از فروپاشی واحد پول کشوری که پرچم تشیع رو یدک می‌کشه و مردمش بخاطر موقعیتش در مقابله با استکبار و بی‌عدالتی دارن تاوان محاصره و دشمنی با ظالمان جهان رو میدن خوشحال باشی؟ یه لحظه سکوت کردم، بعد پرسیدم: ربط زیارت عاشورا به این موضوع چیه؟ لبخند غمگینی زد و گفت: مگه توی زیارت حسین علیه السلام نگفتی: إِنِّي سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ (من با هرکس که دوست شماست دوستم و با هرکس که در جنگ با شماست دشمنم و می‌جنگم)؟ پس چطور می‌تونی از تضعیف اقتصاد کشوری که در کنار مظلومان جهان ایستاده، و در دفاع از خون بچه‌های عراق و سوریه قیام کرده، خوشحال باشی؟ کشوری که خون سردار سلیمانی رو برای سرزمین ما فدیه داد تا زن و ناموس ما پایمال نشه! یهو سکوت تو جمع حکمفرما شد. بعد با صدایی پر از اراده ادامه داد: من فقط محصولات ایرانی می‌خرم و از حمایت از اقتصاد کشورهایی که با اسرائیل عادی سازی کردن امتناع می‌کنم، چون به ازای هر یک درهم که به اقتصاد اونا وارد بشه تبدیل به گلوله‌ای میشه که به سر بچه‌های یمن، سوریه و عراق و... شلیک میشه. سرم رو پایین انداختم، شرمنده از شادی بی‌جا... تومن سقوط نکرده، ما بودیم که تو امتحان افتادیم و تومن رو شرمنده کردیم..!» ✍صادق العسگری اهل عراق(بیش از سیصد هزار بازدید در شبکه ایکس، توییتر) 🔴 👇 @bidariymelat
❤️اللهم عجل لولیک الفرج پاییــــز و غمِ هجـــرِ تو افـزون شده برگرد چون بـرگِ خـزان دیده دلم خون شده برگرد لیــــلای پریشــان شده در قـامت این باغ حـــالات رُخم چون رخ مــجنون شده برگرد 💖💖💖یاصاحب الزمان💖💖 💖 💖یاصاحب الزمان💖 💖 💖یاصاحب الزمان💖💖 💖یاصاحب الزمان💖 ✅انتشار مطالب بدون ذکر منبع با ذکر حداقل1⃣صلوات جهت سلامتی و فرج امام زمان علیه السلام جایز است✅ 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🔆 صبح که از خواب بیدار می‌شوی در نظر بیاور چه سعادتی است ، زنده بودن ، فکر کردن ، لذت بردن و دوست داشتن ...❤️ سلام می کنیم به شهید 🕊 و به نیابت از ایشان صلواتی هدیه می کنیم به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🌷نام رمان :شکسته هایم بعد تو (جلد دوم رمان ) 📝نام نویسنده: سنیه منصوری ✅تعداد قسمت : 96 ژانر:عاشقانه_مذهبی_شهدایی_مدافع حرم با ما همـــراه باشیـــــد🌸 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🥀❤️‍🩹🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷❤️‍🩹🥀 🥀رمان عاشقانه شهدایی ❤️‍🩹جلد دوم؛ 🥀جلد اول این رمان؛ «از روزی که رفتی» 🇮🇷قسمت ۱ و ۲ ✍مقدمه رمان؛ "تقدیم به صبر و مقاومت بی‌بی جانم حضرت زینب(س)؛ باشد که مورد عنایت ایشان باشند تمام سرزمین عزیزم " بسم الله الرحمن الرحیم در حریم حرم دل جایی برای بیگانه نیست. این عرش الهی را پاسداری از جنس آسمانیانی است که عفت و حیا در ساحت قدس چون لؤلؤ و مرجان در صدف نهان می‌نمایاند. آیه‌های زندگی در حیات خویش همواره از چنین پاسدارانی بهره‌مند هستند که فرمان از ملکوت میبرند و چون سربدارنی از جنس « »، حج خدا را بر "حج بیت" نه با سر بر تن که با سر بی تن می‌روند؛ و هرگاه در مشق زندگی میانه و ما تازند عاقلانه عشق می‌ورزند و عاشقانه می‌اندیشند . و حرمت حریم عقیله بنی هاشم را با عشق پاس میدارند و سر در این راه میبازند و سربازان ارتش عشق عقیله میشوند و زندگی را در برزخ فلق صبحگاهی معنایی دیگر می‌بخشند و در جادوی انوار و الوان آن ترقص‌کنان به سوی معشوق می‌شتابند تا در حریم هیچ طواف نکند و در ننشینید و خود در "لبا المرصاد" کفر و را به " ارمیایی" از "ما رمیت اذ رمیت" به تیر غیب به سزای تجاوز به حریم مجازات نمایند، هماره فرشتگانی از جنس " ابوالفضل" ها دور خیام حریم حرم ها بیدار و هوشیار به در هستند تا دخترکان معبد عشق بخوابند. خلیل رضا المنصوری 7/ اردیبهشت/ 98 ********** بسم الله الرحمن الرحیم از قدیم گفته‌اند کلاهت را سفت بچسب که باد نبرد...حرف دیگری دارم! را بچسب بانو که اگر چادرت را ببرد، بسیاری را باد میبرد... روی زمین نشسته و خیره به آلبوم عکس مقابلش بود. گاه آهی کشیده و دستی به روی عکس میکشید، گاه لبخند میزد و عکسی را میبوسید. در اتاق گشوده شد: _آیه... آیه جان! نمیخوای بیای؟ همه منتظر توئی ما! دیر میشه، منتظرمونن! آیه دستی به درون گردنش کشید و آن را از زیر لباسش بیرون کشیده و به عادت این سالها، آن را بوسید. یک پلاک که فقط نامی بود و شماره‌ای روی آن... جزء بازمانده‌های شهیدش بود... بازمانده از مرد زندگی‌اش... _الان میام رها؛ لباسای زینب رو پوشوندی؟ +آره، خیلی ذوق داره؛ اون برعکس توئه! آیه لبخندی تلخ بر لبانش نشست: _همه‌ش به‌ خاطر ... به خاطر لبخندش... به خاطر شادیش! از زمین بلند شد و آلبوم عکس را همانجا رها کرد. از اتاق که بیرون آمد، همه با ترس و تردید او را نگاه میکردند. حاج علی و زهرا خانم دست زینب را در دست داشتند. صدرا، مهدی کوچکش را در آغوش گرفته و کنار مادرش محبوبه خانم ایستاده بود. لبخندش که مهربانتر شد،همه نفس گرفتند: _من آماده‌ام، بریم! زینب دست پدربزرگ و مادربزرگش را رها کرد و به سمت مادرش رفت. با آن لباس عروس کوچک که بر تن داشت، دل آیه هم برایش ضعف می‌رفت و هم بغض بدی در گلویش جا خوش کرد. "چرا با من این کار را کردی مهدی؟ چرا دخترکت را به جانم انداختی؟ چرا مرا دیت مرد دیگری سپردی؟ آخر چرا مرد؟ تو که عاشقم بودی؟ این بود رسم عاشقی؟ این بود رسم سالها بیقراری و در کنار هم بودنمان؟ تو که به دنیا دلبستگی نداشتی و پرهایت را گشودی و از دنیای نامردیها رها شدی، چرا با من این کار را میکنی و پایبند َمردی میکنی که هیچ سنخیّتی با من ندارد؟ چرا با من این کار را میکنی مرد من؟ چرا دردهایم را نمیبینی؟ چرا همه موافق او شده‌اند؟ چرا همه مرا نادیده گرفته‌اند؛کسی غم چشمانم را نمیبیند! کسی بغض گلویم را حس نمیکند! کسی لرزش صدایم را نمیشنود! تو که مرا از حفظ بودی! تو که عاشقم بودی! تو که مرا بهتر از همه می‌شناسی! تو چطور تصور کردی که مردی جز تو میتواند قلب مرا تسخیر کند؟ چطور تصور کردی عشق کودکی‌هایم را میتوانم کنار گذاشته و به مردی جز تو نگاه کنم؟اصلا او چه دارد که همه را بسیج کرده‌ای برایش؟ چرا من خوبی‌هایش را نمیبینم؟ چرا همه مرا به سوی او میخوانند؟ چرا کسی تفاوت‌های ما را نمی‌بیند؟ آخر مرد من... ندیدی که آیه‌ات دل به کسی نمی‌سپارد؟ حالا دخترکت را مقابلم میگذاری؟ دخترک را به جان بی‌جان شده‌ام می‌اندازی که تسلیم شوم؟ تسلیم این نامردی دنیا؟ باشد مرد من! باشد! قبول! هرچه تو بگویی! هرچه تو بخواهی! ببینم مرا به کجا میخواهی ببری!" حاج علی که ماشین را متوقف کرد به سمت آیه برگشت: _عزیز بابا... دخترکم! آماده‌ای بابا؟ آیه نگاهش را به پدرش دوخت: _نه بابا، آماده نیستم! من هیچوقت آماده‌ی این کار نمیشم! زهرا خانم هم به سمت آیه برگشت: _روزی که با رها اومدید و گفتید که ازدواج کنم،..... 🥀ادامه دارد.... ❤️‍🩹 نویسنده؛ سَنیه منصوری 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🥀❤️‍🩹🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷❤️‍🩹🥀 🥀رمان عاشقانه شهدایی ❤️‍🩹جلد دوم؛ 🥀جلد اول این رمان؛ «از روزی که رفتی» 🇮🇷قسمت ۳ و ۴ زهرا خانم هم به سمت آیه برگشت: _روزی که با رها اومدید و گفتید که ازدواج کنم، روزی که اومدید و هزار جور حرفای و و و آیه و گفتید که باید ازدواج کرد، منم مثل تو فکر میکردم هرگز نمیتونم این کار رو بکنم! فرق من و تو این بود که تو ۹ سال، عاشقانه زندگی کردی و من ۳۰ سال با بدبختی و درد... آیه جان دختر قشنگم، من قربونت برم؛ زندگی رو باید عاقلانه ساخت! ارمیا پسر خوبیه، دوستت داره؛ شوهرت که راضیه، دخترتم که راضیه! آیه با بغض گفت: _دل من که راضی نیست، پس تکلیف دل من چی میشه؟ حاج علی: دلت رو بسپر دست اون مرد، اون مردی که من دیدم، اونقدر عاشقت هست که عاشقت کنه! +نمیتونم بابا! حاج علی: _اگه نمیتونی، همین الان میرم ازشون معذرت‌خواهی میکنم و میریم خونه، تصمیمتو بگیر بابا؛ اگه نمیخوای بگو، اگه میخوای یا علی! بلندشو بریم و منتظرشون نذار! +به من باشه برگردیم؛ اما فقط من نیستم بابا... با بغض گلوی دخترک یتیمم چیکار کنم؟ زینب فقط با اون میخنده... زینب پسندیده... زینب خوشحاله، وقتی ازش جدا میشه بغض میکنه؛ من چطور دل دخترکمو بشکنم؟ از شیشه‌ی ماشین دخترکش را نگاه میکند که دست رها را گرفته و با آن لباس عروس بر تن کرده‌اش، با شادی و خنده بپّر بپر میکند: _نگاهش کن بابا، ببین چه شاده؟! آقا صدرا بهش گفته ارمیا از امشب دیگه همیشه پیشت میمونه، برای همینه که انقدر ذوق داره، نمیدونه که دل مادرش خونه... بریم بابا، بریم که من برای خوشحالی زینب و رضایت مهدی همه کاری میکنم! حاج علی و زهرا خانم درهای ماشین را باز کردند و پیاده شدند. آیه بغضش را فرو خورد و از ماشن بیرون آمد و به سمت دخترش رفت. عطر زینب را به جان کشید، عطر تن دخترکش جان داد به تن بی‌جانش. ********* ارمیا مضطرب بود. حس شیرینی در جان داشت. "خدایا میشود؟! یعنی آیه‌اش میشود؟ گاهی گمانم میشود خواب و خیال است!من کجا و آیه محبوب سیدمهدی کجا؟ من کجا و نفس حاج‌علی کجا؟ من کجا و پدر شدن برای زینبش کجا؟ خدایا... مرا دیده‌ای؟ آه دلم را شنیده‌ای؟ خدایا می‌شود مَحرم دل آیه‌ات شوم؟میشود من هم آرام گیرم؟ میشود آیه مرا دوست بدارد؟ اصلا عاشقی نمی‌خواهم، آخر میدانی؟ آیه سیدمهدی را داشته! من کجا و او کجا؟ کسی که زندگی با آن مرد خدا را تجربه کرده است، عاشِق چون منی نمیشود؛ اما میشود مرا کمی دوست بدارد؟ میشود دلش برایم شور بزند؟ میشود در انتظارم بنشیند تا با هم غذا بخوریم؟ میشود زن شود برای منِ همیشه بی‌کس و تنهای این دنیا؟ میشود روح شود برای این جان بیروح مانده‌ی من؟" فخرالسادات به اضطراب‌های ارمیا نگاه میکرد... به پسری که جای مهدی‌اش را گرفته بود، به پسری که قرار بود دامادش کند...چقدر عجیب مردی چهل و سه ساله را به فرزندی قبول کند و مادری کند برای تمام این چهل و سه سال! دوباره آیه عروسش میشود، دوباره عزیز جانش را داماد میکند؛ چقدر این اضطراب‌ها برایش آشنا بود. دوازده سالِ پیش بود که مهدی‌اش هم اینگونه بود. دوازده سال پیش هم اینها را دیده بود. مهدی‌اش هم اینگونه بیتاب بود. مهدی‌اش هم اینگونه قدم برمیداشت! آخر او هم‌قدم مهدی بود. در یک صف مقابل رهبر رژه رفته بودند؛ مگر میشود قدم زدنهایشان هم شبیه نباشد؟ مگر میشود گردنهای افراشته و شانه‌های ستبرشان شبیه هم نباشد؟ اینها با هم سوگندنامه را خوانده‌اند و به ارتش پیوسته‌اند! اینها با هم هم‌قسم شده‌اند.مهدی که رفت؛ این مرد، جایش در سوریه هم پر کرد. جایش را برای مادر به عزا نشسته‌اش، را پر کرد. جایش را برای زینب‌سادات هم پر کرد. حالا وقت آن رسیده جایش را برای آیه هم پر کند. سال‌ها انتظار کشیده بود برای رسیدن به امروز حالا حق دارد که مضطرب باشد مثل مهدی‌اش. اخر مهدی هم سال‌ها منتظر بود آیه‌اش بزرگ شود. چقدر شبیه پسرکم شده‌ای جان مادر! " محمد در کنار سایه نشسته بود، و با لبخند به مرد پر اضطراب مقابلش، نگاه میکرد. آخر معترض شد: _بسه دیگه ارمیا! چه خبرته؟! بشین دیگه مرد! ارمیا کلافه دستی بر صورتش کشید: _دیر نکردن؟! میترسم پشیمون بشه محمد! مسیح بلند شد از روی صندلی و به سمتش رفت. دستش را در دست گرفت: _آروم باش، الانا دیگه میان! توی عملیات به اون مهمی و اونهمه شرایط سخت که با مرگ دست و پنجه نرم میکرد اینهمه اضطراب نداشتی! یوسف از پشت دست روی شانه‌اش گذاشت و حرف مسیح را ادامه داد: _حالا به خاطر یه زن گرفتن به این حال و روز افتادی؟ اگه زیر دستات بفهمن دیگه ازت حساب نمیبرنا! محمد به جمعشان پیوست: _والا منم از این حساب نمیبرم دیگه، آخه.... 🥀ادامه دارد.... ❤️‍🩹 نویسنده؛ سَنیه منصوری 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃