#شعر106
#شهادت_امام_هادی
#امام_هادی
#روضه
بابای شیعه، گریه ی صبح و مساء بس است
در سینه ی تو، آتش ِصبر و رضا بس است
از خون ِچشم تو شده رنگین تمام دشت
همواره درد و غصه ی بی انتها بس است
گم گشته ایم، راه رسیدن به تو کجاست
تا خیمه ات نبودن یک رهنما بس است
قلب تو را شکسته گناهان شیعیان
دیگر مقابل تو همیشه خطا بس است
وقت عزای جدّ تو هادیست العجل
عمری بدون تو شده برپا عزا بس است
حقّش نبود خان ِصَعالیک سامرا
هر روز و شب به جدّ تو ظلم و جفا بس است
از دشمنان همیشه اهانت شنیده است
بر هادی الائمه چنین ناسزا بس است
او را عدو پیاده به بزم شراب برد
صدها شکنجه دیده ولیّ خدا بس است
بر شاه دین که باده تعارف نمی کنند
بر جدّ تو جسارت یک بی حیا بس است
در مجلس شراب دلش رفته سمت شام
دائم گریز مجلس شام بلا بس است
گفت ای یزید: عمه ی ما محتضر شده
با خیزران زدن جلوی بچّه ها بس است
یا رب بیا و منتقمش را رسان دگر
چشم انتظاری شه کربوبلا بس است
✍علی مهدوی نسب (عبد المحسن)
کانال تا ظهور 👈 @TaZohoooor
(👌بهترین کانال اشعار مهدوی و مداحی امام زمانی و دعای جمعی برای فرج)