eitaa logo
• طَـعم ِخوش ِشَـهادَت •
1.2هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
1.5هزار ویدیو
11 فایل
السلام‌علی‌من‌اسمه‌حب‌و‌زیارته‌حب‌ وذکره‌حب‌و‌کله‌حب.🖤 قال‌ سيد الشهداء : مَن‌لَحِقَ‌بِنَا‌اُسْتُشْهِدَ . . هرکس‌ به‌ من‌ بپیوندد‌ به‌ شـهادت‌ میرسد ! وقفِ؛ حسین‌رویاها . . قل كلماتك أنا أسمع👂🏽: [ https://daigo.ir/secret/211906187 ] 🤍🪽‌.
مشاهده در ایتا
دانلود
• طَـعم ِخوش ِشَـهادَت •
[– من خودم را با اعتماد بہ تو رها ڪردم! لطفاً مرا نگاه دار! لطفاً مرا از خودم بگیر! لطفاً مرا بہ حسی
•°🖤 خُداے ڪوچہ گَردِ غَریبِ ڪُوفِہ رُخْصَت؟(:' ! روبندم را مےاندازم، حُسِین [علیہ‌السلام] در راه ڪوفہ‌است! و من . . هنوز مرددم! مَـــــن! بین خودم و خداے خودم و حسین بن علے[علیہ‌السلام] ایستادم! نمیدانم این اسما ڪے خودش را رها ڪرد، شاید بعد از وقتے ڪہ ڪاسہ‌ے شیر از دست‌هایش جلوے دَرِ خانہ‌ے پدر ایلیا[علیہ‌السلام] رها شد! اشڪ هایم را با سر آستین پاڪ میڪنم؛ روے پلہ‌هاے ڪاهگلے مینشینم و بہ ماه نگاه میڪنم: – عاشق اگر هستۍ . . . عاشِق! اگر هستۍ . . . چشم‌هایم را میبندم: '– اسماء؟ ڪاسہ‌ے شیر را میگیرم و میدوم بہ طرف در: – مادر؟شیر حال پدر را خوب میڪند؟ دوباره خوب میشود و میاید خانہ‌مان و برایم نان مےآورد؟ صداے مادر میلرزد: – آرے! میآید، تو دعا ڪن بیاید! چشم‌هایم گاه جلوے پا را نگاه میڪند و دائم ڪاسہ‌ے شیر را. از دخترها و پسرانے ڪہ ڪاسہ بدست ایستاده‌اند رد میشوم میخواهم در بزنم ڪہ در باز شد نگاهم قفل چشم‌هاے زن میشود لبخندم عمیق میشود، ڪاسہ‌ے شیر را بالا گرفتم: – براے پدر آورده‌ام! مادرم میگف شیر حالش را خوب میڪـــ . . . صداے گریہ‌ے زن بلند شد، ڪاسہ‌ے شیر از دستم افتاد و فریادم از گلو رها شد.' چشم‌هایم را باز میڪنم ماه پشت ابر میرود شاید او هم میداند سرنوشت پِسَرِ پِدَرِ عشق را . . .(: نگاهم را بہ ماه میدوزم، من حسین [علیہ‌السلام] را دوست دارم! پدر و مادرش را هم . . خدایش را . . – من خودم را با اعتماد بہ تو رها ڪردم! لطفاً مرا نگاه دار! لطفاً مرا از خودم بگیر! لطفاً مرا بہ حسین[علیہ‌السلام] برسان!' نویسنده✍🏻: [] پ.ن: سلام و رزق🌿 اومدم بگم هنوز بیمارستانم، ریہ‌هام داره آتیش میگیره و سرم روے تنم سنگینۍ میڪنہ اما نشد! بگم دڪترم نیومده و لولہ‌ها داره جونم و میگیره اما . . نتونستم! گفتم'میدونے ڪہ چقدر دوستون دارم عباسِ سڪینہ[علیہ‌السلام] جآنم! میدونے زندگیم و از همون بچگے بهت مدیونم! و تا الآن من و نگہ داشتے، شرمنده چندین نفرے شدم ڪہ قلمم رو میخونن میدونے شرمندگے چقدر سختہ! با دهان مشڪ و گرفتے نشد! دست نداشتے تیر و از چشم دربیارے، منم دستام جون نداره و چشمام ناے دیدن! یہ ڪارے ڪن . .' بعد اذان مغرب بود داداشم زنگ زد یهو بحث داستان شد، گفتم چقدر ناراحتم ڪہ داستان و بهتون نرسوندم گفت غمت نباشہ! اون چیزے ڪہ تو ذهنت هست و بگو من مینویسم! خلاصہ من و ڪشت ایشون تا نوشت امیدوارم من و ببخشید و حلال ڪنید . . دعا ڪنید خانم دڪترم برسہ بگہ من موندنۍ‌ام یا رفتنۍ😅 علۍ‌علۍ[علیہ‌السلام]