قمر هاشمی از اصل و نَسَب میگوید
دیگری هم اَنا قتّالُ عرب میگوید
پرده افتاده و پیدا شده یڪ راز دگر
سر زد از هاشمیان باز هم اعجاز دگر
گفتم اعجاز! از اعجاز فراتر دیدند
زورِ بازوی علی را دو برابر دیدند
شانه در شانه دوتا ڪوهِ سراسر محشر
حمزه و جعفر طیار، نه، طوفانی تر
ڪه در آن لحظه جهان، از حرڪت افتاده ست
اتفاقی است ڪه یڪبار فقط افتاده ست
ماه را من چه بگویم ڪه چنین هست و چنان
شاه شمشماد قَدان، خسرو شیرین دهنان
ماه، در ڪسوت سقا به میان آمده است
رود برخواست، ڪه موسی به میان آمده است
رود، از بس ڪه شعف داشت تلاطم میکرد
رود، با خاڪ ڪفِ پاش تیمم میکرد
ماه افتاده در آئینه، ز تصویر بگو
مشڪ لبریز شد از علقمه، تڪبیر بگو
ماه اگر چه همه ی علقمه را پیموده
غرقه گشتهست و نگشتهست به آب آلوده
رود را تا به ابد، تشنهے مهتاب گذاشت
داغ لبهای خودش را به دل آب گذاشت(: