💠 سوزش زخم بازویم لحظه ای آرام نمی گرفت
حالا به عزم مبارزه با #تکفیری ها گشت می زدیم تا محله ای را که امروز از تروریست ها پس گرفته بودیم، پاکسازی کنیم ،دیگر خبری از تکفیری هانبود،ناگهان صدایی از داخل خانه ای که مقابلش ایستاده بودم خوابِ خوشِ خیالم را پاره کرد
سرم را به سمت صدا چرخاندم که ناگهان ....😱
🔵 ادامه داستان رو 👈اینجا👉 سنجاق کردیم زود بیاید بخونید 😉