eitaa logo
تبیین مسجد امام حسین (ع)
224 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
2.2هزار ویدیو
3 فایل
ما مامور به انجام تکلیف هستیم/ هرچه گفتیم جز حکایت دوست در همه عمر از آن پشیمانیم/ بار الهی ما را به مقام توکل، رضا و اخلاص برسان/اللهم عجل لولیک الفرج عج
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دو،سه دقیقه غیرت انقلابی توسط یکی از نمایندگان مجلس اگه روزی کل مجلس به این باور انقلابی برسد انقلاب دیگری رُخ خواهد داد
9.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴تذکر دکتر روانبخش نماینده مردم قم در مجلس به عملکرد فراقانونی دولت: 🔹 اگر بناست که مجلس سه شیف کارکند و قانون بنویسد اما دولت که مجری قانون است به قوانین عمل نکند چه فایده ای دارد؟ 🔹رئیس جمهور قسم یاد کرده تا مجری قانون باشد اما در برنامه صدا و سیما اعلام میکند من قانون عفاف و حجاب را به دلیل برهم خوردن وفاق اجرا نخواهم کرد. 🔹روانبخش گفت چرا دولت قانون بکارگیری دوتابعیتی ها در مشاغل حساس را رعایت نمیکند. 🔹فردی که جایگاه قانونی ندارد در قامت معاون راهبردی رییس جمهور برای نظام خط و نشان میکشد و اعلام میکند حاضریم فراتر از هسته ای هم مذاکره کنیم. فراتر از هسته ای یعنی موشکی؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌️ما نمی‌توانیم ابوموسی اشعری را انتخاب کنیم ،اما به امیرالمومنین گیر بدهیم چرا وضعیت اینگونه است .
🏴 روضه درب و دیوار علامه مجلسى گويد: در كتاب سليم بن قيس هلالى به روايت ابان بن ابى عيّاش از او، از سلمان و عبد اللَّه بن عبّاس روايت شده كه گفتند: هنگامى‌كه پيامبر اسلام(ص) رحلت كردند هنوز جنازه مقدس آن حضرت را به خاک نسپرده بودند كه مردم عهد و پيمان خود را شكستند و مرتد شدند و عَلَم مخالفت را برافراشتند. اما حضرت على(ع) مشغول غسل و كفن و حنوط جسد مبارک پيغمبر عزيز اسلام شد تا اينكه آن جسد مقدّس را به خاک سپرد. سپس على عليه‌السّلام طبق وصيّت حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم مشغول جمع‌آورى قرآن مجيد شد. پس از اين جريان، عُمَر به ابوبكر گفت: مردم عموما غير از على و اهل بيتش با تو بيعت كردند، به دنبال وى بفرست تا بيايد و بيعت كند. ابوبكر پسر عموى عُمَر را كه نامش قنفذ بود خواست و به او گفت: نزد على برو، به وى بگو: خليفه پيغمبر تو را خواسته! چندين مرتبه قنفذ اين مأموريت را انجام داد ولى حضرت امير نزد آنان نيامد. عُمَر در حالى كه خشمناک بود برجست و خالد بن وليد و قنفذ را خواست. به آنان دستور داد تا هيزم و آتش برداشتند و به سوى خانه حضرت روانه شدند. در آن هنگام حضرت زهرا عليهاالسّلام پشت در نشسته بودند و جسم آن بانو پس از رحلت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ناتوان شده بود. عُمَر به در خانه على(ع) كه رسيد دقّ الباب كرد و فرياد زد: اى پسر ابى طالب! در را باز كن! حضرت زهرا(س) فرمود: «ما را با تو چه كار كه نمى‌‏گذارى به عزادارى خويشتن مشغول باشيم؟!» عُمَر به حضرت فاطمه(س) گفت: در را باز كن! والا آتش به جان شما مى‌‏زنيم! فاطمه زهرا(س) در جوابش فرمودند: «آيا از خداى توانا نمى‌‏ترسى كه داخل خانه من مى‌شوى و به خانه‌‏ام حمله و هجوم مى‌كنى؟!» ولى او حاضر نشد كه برگردد! آتش خواست و در خانه را آتش زد. وقتى در سوخت، او در را باز كرد! در همين لحظه بود كه حضرت زهرا(س) در مقابل وى قرار گرفت و فرياد زد: «پدر جان! اى رسول خدا!» او شمشير خود را همان طور كه در غلاف بود، بلند كرد و به پهلوى فاطمه عليهاالسّلام زد. وقتى ناله آن بانوى مظلومه بلند شد با تازيانه به نحوى به ساق دست آن حضرت نواخت كه صيحه‏‌اى زد و پدر خود رسول خدا(ص) را به فرياد طلبيد. هنگامى‌كه حضرت امير(ع) با اين منظره مواجه شد از جاى برجست و كمربند او را گرفت و او را از جاى كند و بر زمين افكند، آنگاه بينى و گردن وى را كوبيد و تصميم گرفت كه او را به قتل رساند! ولى دستور پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را به ياد آورد كه به آن حضرت فرموده بود: «بايد صبور و شكيبا باشى.» لذا فرمود: «اى پسر صهاك! سوگند به حقّ آن خدايى كه حضرت محمّد(ص) را به مقام نبوّت گرامى داشت اگر نه چنين بود كه من به خاطر امر خداوند بايد صبر كنم تو مى‏‌ديدى كه نمى‌‏توانستى داخل خانه من شوى!» و عمر پيوسته استغاثه مى‌كرد! در اين هنگام مردم به ميان خانه على(ع) ريختند و بر آن حضرت غلبه يافته ريسمان به گردن مقدّسش انداختند! فاطمه زهرا(س) نزديک در آمد كه حضرت امير(ع) را از دست آنان رها كند، ولى قنفذ آن بانوى مظلومه را هدف تازيانه قرار داد! و اثر آن تازيانه نظير يک بازوبند به بازوى آن حضرت بود تا زمانى كه رحلت فرمود. آنگاه آن بانو را به نحوى به در كوبيد كه دنده و پهلويش شكست و جنين خود را كه در رحم داشت سقط كرد! پس از آن زهرا عليهاالسّلام چنان در بستر بيمارى افتاد كه ديگر برنخواست و به شهادت رسيد. 📚منبع زندگانى حضرت زهرا عليهاالسلام، ترجمه بحارالانوار، علامه مجلسی، ص ۶۴۴
⚫️ شانه حضرت فاطمه(س) مجروح شد در روایت بحار است که: فاطمه در عقب در، محکم خود را به در چسبانده بود که داخل خانه نشوند. عمَر بر در، لگدی با پای خود زد و در کنده شد و بر شکم فاطمه افتاد و محسن او سقط شد. وقتی جامه علی را می‌کشیدند که او را به مسجد برند. فاطمه با این‌که دل او به شدت درد داشت، خود را به علی چسبانده بود و طرف جامه را نگاه می‌داشت و می‌کشید به طرف خود، به نحوی که آن جماعت بر می‌گشتند و به روی یکدیگر می‌ریختند بر روی زمین و به زانو در می‌آمدند و پیوسته آن‌ها جامه حضرت را می‌کشیدند و فاطمه هم می‌کشید تا اینکه عمر، شمشیر خالدبن ولید را گرفت و با غلاف آن بر شانه فاطمه زد تا آن‌که مجروح شد؛ سه مرتبه این عمل را کرد و نتوانستند جامه را از دست فاطمه بگیرند تا اینکه جامه پاره‌پاره شد. یک پاره آن در دست فاطمه ماند و پاره‌های دیگر آن در دست‌های آن جماعت ماند و آن جراحت بر بازوی زهرا(س) بود تا وقتی از دنیا رحلت فرمود. در اثر ضربت‌هایی که به فاطمه وارد شد آن حضرت غش کرد، وقتی به هوش آمد که خانه خالی شده بود و علی را برده بودند. پرسید: «علی کجاست؟» فضه گفت: مردمان او را کشیدند و بردند برای بیعت گرفتن. چون فاطمه این سخن را شنید لباس خود را پوشید و چادر بر سر کرد و دست حسن و حسین را گرفت و با جمعی از زن‌ها در عقب امیرمؤمنان روانه شد تا او را از دست آنها نجات دهد. چون بر در مسجد رسید، نظر کرد دید ابوبکر بالای منبر پدرش نشسته و علی سر برهنه پایین منبر و شمشیر در دست عمر است و می‌گوید: ای علی، بیعت کن وگرنه گردنت را می‌زنم. صدیقه کبری، فاطمه زهرا صیحه‌ای زد و پدرش را ندا کرد. 📚منبع جُنةُ العاصمه، میرجهانی طباطبایی، در بیان حالات و وقایع بعد از رحلت پیامبر(ص) بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۲۸، ص ۲۲۷
🟤 ای کاش می‌دانستم کار شما به کجا می‌انجامد قال حسین بن محمد الدرازی فی ذکر مرض وفاة فاطمة علیهاالسلام: فَلمّا کانَ فی بعضِ الایامِ. دَخَلَ امیرُ المؤمنین علیه‌السلام علی فاطمةَ سلامُ الله عَلَیها وَ هِی فِی الحُجرَةِ الطاهِرَةِ فَرَآها عَجِنَتْ عجیناً للخُبزِ و وَضعتْ طیفاًفی الماءِ لِتَغسِلَ به رَأسَ وَلَدَیْها الحسنِ و الحسینِ عَلَیهِما السَّلام مُتَعَجِّبٌ اَمیرُ المُومِنین مِن ذلک وَقالَ یا بِنتَ رَسُولِ اللهِ ما عَهِدتُک تَشتَغِلینَ بِعمَلیْنِ مِن اعمالِ الدُنیا فی یَومٍ واحِدٍ وَ ما أظُنُّهُ إلّامِن سَبَبٍ. فَبَکَتْ فاطمةُ عَلَیهَا السَّلام وَ تَحَّدَرتْ عَبَراتُها وَجَناتَها و قالتْ : یا أمیرَ المؤمنین علیه السلام ، هذا فِراقُ بَیْنی و بینِک ؛ إْعلَمْ إنی البارحَةُ رأیتُ أبی فی مَنامی وَ هو واقِفٌ فی مَکانٍ مُرتَفَعٍ ، یَلتَفِتُ یَمیناً و شِمالاً کَأنَهُ یَنظُر أحداً… فَقالَ لی : یا فاطِمَةُ عَلَیها سَلام، إنّی واقفٌ هُنا لِلاِنتِظار . قُلتُ : فَلِمَن تَنتَظِر یا اَبَتاه؟ قال: أنتظَرِکُ یا فاطِمة علیها سلام… فَلَمّا سَمِعَ امیرُ المؤمنین علیه‌السلام مِنْ فاطمةَ الزهرا علیها سلام کلمةَ الفراقِ جَعَلَ یَبْکی و یَقُولُ: یا فاطمةُ علیها سلام،حُزنُ فراقِ أبیک حینئذٍ فی قلبی، و کیفَ لی أنْ أزیدَه بحزنِ فراقِک؟ فقالتْ لَهُ: یابن العمّ ، إصْبِرْ علی فِراقی کما صَبَرْتَ علی فِراقِ أبی، فإنَّ اللهَ مَع الصابرین. وَهِیَ مَعَ ذلِک تَبْکی وَ تَغْسِلُ قَمیصَ وَلدَیْها و تَمْشِطُ راسَیْهما وَ تَقولُ: یا لَیْتنی کُنتُ أعلمُ بالذّی یُصَوِّر عَلَیکُما بَعدی مِنَ السَّمِ و القَتلِ وَ إلی أیِّ شیءٍ یُؤوِّلُ أمرَکُما. فَبَکَیا بَینَ یَدَیْها لِما سَمِعا مِنها ذلک الکَلامَ… روزی امیرالمؤمنین علیه‌السلام وارد منزل شدند در حالی‌که فاطمه علیهاالسلام خمیر برای نان آماده می‌کردند و برای شستن سر حسنین علیهم‌السلام در آب، طیف مهیّا کرده بودند. امیرالمؤمنین علیه‌السلام از آن تعجب کرده و فرمودند: «ای دختر رسول خدا! به یاد ندارم در یک روز به دو کار از امور دنیا پرداخته باشی. فکر می‌کنم دلیلی داشته باشد.» فاطمه علیهاالسلام گریست. اشک‌هایش بر گونه‌اش جاری شد و عرضه داشت: «ای امیرالمؤمنین! امروز روز فراق بین من و توست. بدان دیشب خواب پدرم را دیدم در حالی که او در مکانی بلند ایستاده بود و چپ و راست خود را می‌نگریست. گویا منتظر کسی بود.» به من فرمود: «ای فاطمه من اینجا به انتظار ایستاده‌ام.» عرضه داشتم: «ای پدرم! منتظر چه کسی هستی؟» فرمود: «یا فاطمه منتظر تو هستم.» هنگامی‌که امیرالمؤمنین علیه‌السلام از فاطمه علیهاالسلام سخن از فراق را شنید، شروع به گریستن کرد و فرمود: «ای فاطمه! هنوز اندوه جدایی پدرت در قلب من است. چگونه آن را با جدایی تو زیاد کنم؟» عرضه داشت: «ای پسر عمو! در فراق من صبر کن همان‌گونه که در جدایی پدرم صبر کردی که همانا خداوند با صبرکنندگان است.» در همان حال که فاطمه علیهاالسلام می‌گریست و لباس‌های فرزندانش را می‌شست و موهای آن‌ها را اصلاح می‌کرد می‌فرمود: «ای کاش می‌دانستم به وسیله‌ی سمّ و کشتن با شما چه می‌کنند و کار شما به کجا می‌انجامد.» هر دو در زیر دست مادر به خاطر سخنی که از او شنیدند گریستند.😭😭😭 📚منبع موسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء، انصاری زنجانی، جلد ۱۵، ص ۱۳۶ وفاة فاطمة الزهراء، البحرانی، ص ۶۷ فاطمیه مأثور، حجةالاسلام شیخ محسن حنیفی، ص ۱۵۲
فاطمیه که شروع می شود دل برای فاطمه می گیرد ، تمام که میشود برای علی ...
السَّلامُ‌عَلَيْكَ‌يَا‌أَمِيرَ‌الْمُؤْمِنِينَ‌عَلَیه‌ِاَلسَلآم.
4_6050963867515753520.mp3
15.55M
من میخ بر دلم نه، به تابوت می زدم؛ هر چند خنده ای به لبت آشنا شده ...
آجرک الله یا صاحب الزمان عج بیا! بیا!گلِ زهرا،عزای مادرِ توست صفای فاطمیه از،صفای مادرِ توست بیا!که با تنِ خونین،هنوز منتظر است که انتقامِ تو، تنها دوای مادرِ توست