eitaa logo
کانال تفسیر نفیس 2
39 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2.7هزار ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
📣📣 ماجرای توبه چهار هزار فاحشه شهرنو ✅ قبل از انقلاب روحانی جوانی خبر از خانه های فساد در شهرنو تهران به گوشش میرسد که: ◀️ در آنجا دخترانی وجود دارند که مثلا از دوست پسرشان فریب خورده‌اند یا از خانه فراری بوده و به تور آدم پستی افتاده و بدین مرکز فروخته شده‌اند و اکنون روی برگشتن به خانه خود را ندارند. رؤسای آنان به هیچ وجه دست بردار نیستند و برای محکم کاری از زنان بیچاره سفته گرفته اند‼️ 🛑 روحانی تعدادی از سفته ها را میخرد و دختران را آزاد و راضی‌شان می کند به خانه هایشان بازگردند: ⌛️«آنها را همراهی کرده به آغوش خانواده شان میسپردیم و میگفتیم که مثلاً دختر شما گم شده بوده و اکنون به ما پناه آورده و از اصل ماجرا هیچ حرفی نمیزدیم. بعضی از زنان جوان ازدواج کردند و زندگی پاک و سالمی را تشکیل دادند» 🖍🖌 پس از انقلاب اما مردم به شهرنو حمله کردند و به آتش کشیدند اما دامن‌گیر همه خانه ها نشد ❇️ «شهید قدوسی، دادستان انقلاب به این شیخ می‌گوید: "برای براندازی آنجا چه کار میتوانی انجام بدهی؟ ✅ شیخ حسین می‌گوید فقط پول و جا و مکان مناسب می‌خواهد. شیخ روایت می‌کند "او چکی به‌مبلغ 300 هزار تومان برایم نوشت. آیت‌ الله‌ گیلانی نیز 3میلیون در اختیار ما گذاشت» 🔰🔰 طلبه‌جوان کل ١١٢٠ خانه فساد جنسی در شهرنو را میخرد و مرکز بزرگی را هم در شمیران برای اسکان زنان در اختیار می‌گیرد :«در محضری کل اسناد به ما واگذار شد و صاحبان خانه ها پول خود را نقد دریافت کردند با رضایت و در حالیکه از خطای گذشته خود اشک میریختند. زنان میانسال‌ و بعضی از جوانان را با آماده سازی و توبه دادن، به خانواده هایشان تحویل دادیم. شماری از زنان جوان را نیز شوهر دادیم. چند نفر نیز به عقد کارمندان دایره منکرات در آمده و زندگی سالمی را تشکیل دادند و اکنون صاحب فرزندانی هستند که گاهی هم پای منبر من می‌آیند. منطقه را با خاک یکسان کردیم؛ بخشی به بیمارستان فارابی واگذار و بخشی پارک شد. 🔹بعد طی نامه ای به امام نوشتم ما اکنون باید مخارج 4 هزار زن را بپردازیم و تقاضای کمک مالی کردم امام گفت «اگر از کمکهای مردمی تأمین نشدید، از سهم ما استفاده کنید» ◀️ این شیخ در آن سال‌ها بخشی از وجوهات شرعی دریافتی توسط خود را با اجازه امام‌ خمینی برای نجات روسپیان قلعه شهرنو صرف کرد. 🔶🔷 گاهی رسانه ها با زنانی که از آن مراکز فساد رهایی یافته و دنبال زندگی سالمی رفته بودند، مصاحبه می‌کردند. روزی یکی از مصاحبه ها از رادیو پخش شد. خبرنگار از دختر جوانی سوال کرد که « شما قبلاً کجا بودید و چه میکردید؟» ⬅️ او گفت: «من اصلاً به قبل و بعد کاری ندارم و هیچ حرفی برای گفتن ندارم فقط این را بگویم که یک نفر آمد و مرا نجات داد که او هم پدر من است و هم عمویم هم برادر و دایی و مادرم او همه کاره من است. او شیخ حسین انصاریان است.»