تفسیر نور (تفسیر قرآن)🌱💚
﷽ #تنها_مسیر #استاد_پناهیان راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی #جلسه_بیستم ٢٠ بیوی کانال چک شود ریحانه
- مرور و خیلی خلاصه
سخته باور کنیم که خدا شکنجه های مفصلی رو اون دنیا طراحی کرده برای یه عده ای از آدما
این نمونه ی نادری هست که خدا به پیامبرش میفرماید که به خدا قسم بخور بگو هست ...
ما باید باور کنیم بعضی ها خیلی رذلن
و باید باور کنیم عذاب مخلد الهی شامل اینها میشه و این اصلا اشکالی نداره
مخصوصا بچه مثبتا باورشون نمیاد😒
پدیده ی شوم صهیونیست رو باور ندارن
بهش میگی بابا اون حتی غذای تو رو تغییر داده😐
باورشون نمیشه😕
بعضیا باورشون نمیشه دشمن دارن !
قلب جوان ها رو تیکه تیکه میکنن
10 بیست نفری و گروهی آدما رو میکشن
بشر تا باور نکند رذالت ها رو و باور نکنه عذاب جاودانه رو به ظهور حضرت نمیرسیم
حالا خواهید دید جنس جنایت های لشکر سفیانی در آخر الزمان که چقدر این آدما رذل هستند
برای اینکه به رذالت اونها برسی باید حق رو روشن، دوست داشتنی، و زیبا ببینی
همه ی رنجی که در موردش صحبت کردیم در مقابل هوای نفس به این نقطه ی آخر یعنی #ولایت میرسه ...
و همه ی اون رنج برطرف میشه
رنجی هم که میخواستی بکشی که برای رشد خودت بود اینجا از بین میره
اصلا مولا رو خدا گذاشته برای آدمای سالم
گذاشته که این راه طولانی و سخت آسون بشه
از ابن عباس پرسیدن منافقین زمان پیامبر چطور شناخته میشن ؟!
میگفت توسط محبت علی ابن ابیطالب وبغض علی بن ابیطالب
همه ی بحثای رنج وقتی که به ولایت میرسه دیگه رنج نیست
امام سخترین کارها رو برات تسهیل میکنه
چون امام نازه ، دلها رو مجذوب میکنه
شما بچه شیعه ها هم باید نقش امام رو پیدا کنید
تو رو که ببینن ... دلشون بره
بگه بابا تو آقایی ونازی
مرامت چیه بگو ما هم اینجوری کنیم
امام چیکار میکنه👇🏻
راضی بودن به رضای الهی رو آسون میکنه
میدونید چطور ولی خدا کار رو آسون میکنه ؟؟؟
چون ولی مظلومه😔
هر مظلومی که کشته میشه مظلومیتش مشخص میشه !
به جز علی (ع) که مظلومیتش تازه بعد از شهادتش بیشتر شد
علی لعنته الله علی القوم الظالمین
صوتکاملروگوشکنید
https://eitaa.com/joinchat/4219797527C75859c9b98
👇تقویم نجومی اسلامی شنبه👇
👇👇👇کانال عمومی👇👇👇
(تقویم همسران)
(اولین و پرطرفدارترین مجموعه کانالهای تقویم نجومی اسلامی)
✴️ شنبه 👈 7فروردین /حمل 1400
👈13 شعبان 1442👈 27 مارس 2021
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی .
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی .
❇️ امروز برای امور زیر است :
✅ دیدار با صالحان و عابدان.
✅ و اشتغال به دعا و نیایش خوب است .
📛 صدقه صبحگاهی رفع نحوست است .
📛 از منازعه و کشمکش پرهیز شود .
📛 از دیدار رؤسا پرهیز شود .
👶 زایمان مناسب نیست .
🤕 بیمار آزارش زیاد باشد .
🚖 مسافرت :خوب و خیر دارد .
🔭 احکام و اختیارات نجومی .
🌓 امروز قمر برج سنبله و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️ امور زراعی و کشاورزی .
✳️ خرید باغ و زمین .
✳️ داد و ستد و تجارت و معاملات.
✳️ ارسال کالاهای تجاری.
✳️ آغاز بنایی و خشت بنا نهادن .
✳️ قباله و سند نوشتن .
✳️ خرید خانه و مسکن .
✳️ و اشتغال به امور تجاری نیک است .
🔲 این اختیارات تنها یک سوم مطالب سررسید همسران است بقیه امور را در تقویم مطالعه بفرمایید .
👩❤️👨 حکم انعقاد نطفه و مباشرت .
👩❤️👨 امشب : ( شب یکشنبه) حدیث یا دستور خاصی مبنی بر کراهت یا استحباب وارد نشده است .
@taghvimehamsaran
💇💇♂ اصلاح سر و صورت
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، خوب نیست .
💉💉 حجامت خون دادن فصد زالو انداختن خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ، موجب ملال می شود .
😴😴 تعبیر خواب امشب : خواب و رویایی که شب یکشنبه دیده شود تعبیرش از ایه 14 سوره مبارکه " ابراهیم علیه السلام " است .
و لنسکننکم الارض من بعد هم ذلک لمن ....
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که کسی که دوست یا دشمن خواب بیننده باشد به او برسد.
💅 ناخن گرفتن
شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد.
👚👕دوخت و دوز.
شنبه برای بریدن و دوختن،#لباس_نو روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.
🙏🏻 وقت #استخاره در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر.
📿 ذکر روز شنبه : یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه #یاغنی که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد .
💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_رسول_اکرم_(ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
📚 منبع مطالب:
تقويم همسران نوشته ی حبيب الله تقيان
انتشارات حسنین قم تلفن
09032516300
0253 77 47 297
0912353 2816
📛📛📛📛📛📛📛📛
تفسیر نور (تفسیر قرآن)🌱💚
غم، هرگز عقب نمیشیند ... #استوری
شاعر میفرماد که:
این عیدها برای من آقا نمیشود
شب با چراغ عاریه فردا نمیشود
-------•|🚨|•-------
#تلخیجات!
.
.
امام زمان با رقص و موسیقی نمیآید!
مراقباماممانباشیمبهبهانهولادتاش،
ظهوراشرا بهتاخیرنیندازیم...
امامصادق(ع)دربارهنقشدعا درتعجیل
فرجو برایتشویقشیعیانبهاینامرحیاتی
و مهمفرمودند :
وقتیعذابو سختیبر بنیاسرائیلطولانی
شد.چهلروز بهدرگاهخدا گریهو نالهکردند
خداوندمتعالبهموسیو هارون(ع)وحی
فرمود : کهآنها را از دستفرعوننجات
دهند و ایندر حالیبودکهازچهارصدسال
عذاب،صدو هفتادسالباقی مانده بود
و خداوندمتعالبهواسطةدعایبنیاسرائیل
از آنصدو هفتادسالصرفنظر نـمود.
آنگاه امام صادق(ع) فرمود :
همچنینشما شیعیاناگر اینعمل،یعنی:
گریهو دعاکردنبرایتعجیلفرجرا انجام
دهید،خداوندقطعاًفرجو گشایشما را
میرساند و اگر انجام ندهید..
و دسترویدستبگذاریدو بیتفاوتبمایند
این امر به نهایت خود می رسد.
.
.
تفسيرعياشيج٢ص١٥٥
#بهخودمونبیایم•|☕️🍃|•
@reyhaneyekhelghat
تفسیر نور (تفسیر قرآن)🌱💚
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_چهلم 💠 آخرین صحنه شهر زیبا و سرسبز #داریا، قبرستانی بود که داغش روی قلبما
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_چهل_و_یکم
💠 ساکت بودم و از نفس زدنهایم وحشتم را حس میکرد که به سمتم چرخید، هر دو دستم را گرفت تا کمتر بلرزد و #عاشقانه حرف حرم را وسط کشید :«زینب جان! همونطور که اونجا تو پناه #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) بودی، مطمئن باش اینجام #حضرت_زینب (علیهاالسلام) خودش حمایتت میکنه!»
صورتم به طرف صورتش مانده و نگاهم تا #حرم کشیده شد و قلبم تحمل اینهمه وحشت را نداشت که معصومانه به گریه افتادم.
💠 تازه نبض نگرانی نگاه مصطفی در تمام این شش ماه زیر انگشت احساسم آمده و حس میکردم به هوای من چه وحشتی را تحمل میکرد که هر روز تارهای سفید روی شقیقهاش بیشتر میشد و خط پیشانیاش عمیقتر.
دوباره طنین #عشق سحرگاهی امروزش در گوشم نشست و بیاختیار دلم برای لحن گرمش تنگ شد تا لحظهای که به اتاق برگشتیم و اولین صوتی که شنیدم صدای مردانه او بود :«تکلیف حرم سیده سکینه چی میشه؟»
💠 انگار به همین چند لحظه که چشمانم را ندیده بود، #دلتنگی نفسش را گرفته و طاقتش تمام شده بود که رو به ابوالفضل سوالش را پرسید و قلب نگاهش برای چشمان خیسم من میتپید.
ابوالفضل هم دلش برای حرم #داریا میلرزید که همان پاشنه در روی زمین نشست و نجوا کرد :«فعلاً که کنترل داریا با نیروهای ارتش!» و این خوشخبری ابوالفضل چند روز بیشتر دوام نیاورد و اینبار نه فقط #تکفیریهای داخل شهر که رفقای مصطفی از داریا خبر دادند ارتش آزاد با تانک وارد شهر شده است.
💠 فیلمی پخش شده بود از سربازی سوری که در داریا مجروح به دست #ارتش_آزاد افتاده و آنها پیکرش را به لوله تانک بسته و در شهر چرخانده بودند.
از هجوم وحشیانه ارتش آزاد، بیشتر مردم داریا تلاش میکردند از شهر فرار کنند و #سقوط شهرکهای اطراف داریا، پای فرار همه را بسته بود.
💠 محلههای مختلف #دمشق هر روز از موج انفجار میلرزید و مصطفی به عشق دفاع از حرم #حضرت_زینب (علیهاالسلام) جذب گروههای مقاومت مردمی زینبیه شده بود.
دو ماه از اقامتمان در #زینبیه میگذشت و دیگر به زندگی زیر سایه ترس و #ترور عادت کرده بودیم، مادر مصطفی تنها همدم روزهای تنهاییام در این خانه بود تا شب که مصطفی و ابوالفضل برمیگشتند و نگاه مصطفی پشت پردهای از خستگی هر شب گرمتر به رویم سلام میکرد.
💠 شب عید #قربان مادرش با آرد و روغن و شکر، شیرینی سادهای پخته بود تا در تب شبهای ملتهب زینبیه، خنکای عید حالمان را خوش کند.
در این خانه ساده و قدیمی همه دور اتاق کوچکش نشسته و خبر نداشتم برایم چه خوابی دیده که چشمان پُر چین و چروکش میخندید و بیمقدمه رو به ابوالفضل کرد :«پسرم تو نمیخوای خواهرت رو #شوهر بدی؟»
💠 جذبه نگاه مصطفی نگاهم را تا چشمانش کشید و دیدم دریای احساسش طوفانی شده و میخواهد دلم را غرق #عشقش کند که سراسیمه پا پس کشیدم.
ابوالفضل نگاهی به من کرد و همیشه شیطنتی پشت پاسخش پنهان بود که سر به سر پیرزن گذاشت :«اگه خودش کسی رو دوست داشته باشه، من نوکرشم هستم!»
💠 و اینبار انگار شوخی نکرد و حس کردم میخواهد راه گلویم را باز کند که با #محبتی عجیب محو صورتم شده بود و پلکی هم نمیزد.
گونههای مصطفی گل انداخته و در خنکای شب آبانماه، از کنار گوشش عرق میرفت که مادرش زیر پای من را کشید :«داداشت میگه اگه کسی رو دوست داشته باشی، راضیه!»
💠 موج #احساس مصطفی از همان نگاه سر به زیرش به ساحل قلبم میکوبید و نفسم بند آمده بود که ابوالفضل پادرمیانی کرد :«مادر! شما چرا خودت پسرت رو زن نمیدی؟»
و محکم روی پا مصطفی کوبید :«این تا وقتی زن نداره خیلی بیکلّه میزنه به خط! زن و بچه که داشته باشه، بیشتر احتیاط میکنه کار دست خودش و ما نمیده!»
💠 کمکم داشتم باور میکردم همه با هم هماهنگ شدند تا بله را از زیر زبان من بکشند که مادر مصطفی از صدایش شادی چکید :«من میخوام مصطفی رو زن بدم، منتظر اجازه شما و رضایت خواهرتون هستیم!»
بیش از یک سال در یک خانه از #داریا تا #دمشق با مصطفی بودم، بارها طعم احساسش را چشیده و یک سحر در #حرم حرف عشقش را از زبان خودش شنیده بودم و باز امشب دست و پای دلم میلرزید.
💠 دلم میخواست از زبان خودش حرفی بگوید و او همه #احساسش در نگاهش بود که امشب دلم را بیش از همیشه زیر و رو میکرد.
ابوالفضل کار خودش را کرده بود که از جا بلند شد و خندهاش را پشت بهانهای پنهان کرد :«من میرم یه سر تا مقرّ و برمیگردم.» و هنوز کلامش به آخر نرسیده، مصطفی از جا پرید و انگار میخواست فرار کند که خودش داوطلب شد :«منم میام!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
✍️ https://eitaa.com/joinchat/4219797527C75859c9b98
هدایت شده از تفسیر نور (تفسیر قرآن)🌱💚
زندگے مثل جلسھ امتحان است!
باࢪها غݪط مےنویسیم 💥
پاڪ مےکنیم🦋
و دوبارھ غݪط مےنویسیم⚡️💔:)
غافل از اینکه ناگهان #مرگ⚡️ فریاد میزند؛
برگه ها بالـا🍃
ریحانهیخلقت 🌼🌈
👇تقویم نجومی یکشنبه👇
👇👇👇کانال عمومی👇👇👇
(تقویم همسران)
⬅️ اولین و پرطرفدارترین مجموعه کانال های تقویم نجومی ، اسلامی.
✴️ یکشنبه 👈 8 فروردین/ حمل 1400
👈14 شعبان 1442👈 28 مارس 2021
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی .
🌙🌟 احکام دینی و اسلامی .
❇️ روز مبارک و شایسته ای برای امور زیر است :
✅ داد و ستد و تجارت .
✅ شرکت زدن و مشارکت .
✅ طلب علم و حاجت .
✅ و قرض گرفتن و دادن خوب است .
👼 زایمان خوب و نوزادش دارای کمالات و علاقمند به علم و دانش خواهد بود.ان شاءالله.
✈️ مسافرت :خوب و سودمند است .
🔭 احکام نجوم .
🌓 امروز:قمر در برج میزان است
و از نظر نجو می برای امور زیر نیک است .
✳️ فروختن جواهرات .
✳️ خواستگاری عقد و ازدواج.
✳️ لباس نو پوشیدن .
✳️ و آغاز معالجه و درمان نیک است .
🔲 این مطالب تنها یک سوم اختیارات سررسید تقویم همسران است بقیه امور را در تقویم مطالعه بفرمایید .
💑مباشرت و مجامعت مباشرت امشب (شب دوشنبه) ، مباشرت مکروه و فرزند شوم و بد یمن خواهد شد و در مو و صورتش نشان بد یمنی و شومی دیده می شود . ان شاءالله.
⚫️ طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، موجب شادی است .
💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن #خون_دادن یا #حجامت #فصد#زالو انداختن در این روز، از ماه قمری،ممکن است باعث خارش می شود.
😴😴تعبیر خواب
خوابی که شب " دوشنبه " دیده شود طبق آیه ی 15 سوره مبارکه " حجر " است .
لقالوا انما سکرت ابصارنا بل نحن قوم مسحورون ...
و چنین استفاده میشود که شخصی بی حد و حساب با خواب بیننده گفت و گوی باطل کند ولی به جایی نرسد و کار خواب بیننده خوب و روبراه شود.ان شاءالله و به این صورت مطلب خود رو قیاس کنید...
@reyhaneyekhelghat
@taghvimehmsaran
💅 ناخن گرفتن
یکشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد .
👕👚 دوخت و دوز
یکشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود( این حکم شامل خرید لباس نیست)
✴️️ وقت #استخاره در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب.
❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه #یافتاح که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد .
💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_علی_علیه_السلام و #فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸بامید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸
📚 منابع مطالب
کتاب تقویم همسران
نوشته حبیب الله تقیان
انتشارات حسنین علیهما السلام
قم
پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24
تلفن
09032516300
025 37 747 297
09123532816
📛📛📛📛📛📛📛📛📛📛📛
هدایت شده از قامت 🌱
😍❤️
خبرم رسید امشب ڪه نگار خواهے آمد
سر من فداے راهے ڪه سوار خواهے آمد
#امیر_خسرو_دهلوی
#امام_زمان
╭─┅═🌱🍃═┅─╮
@ghamat #قامت
╰─┅═🌱🍃═┅─╯
تفسیر نور (تفسیر قرآن)🌱💚
😍❤️ خبرم رسید امشب ڪه نگار خواهے آمد سر من فداے راهے ڪه سوار خواهے آمد #امیر_خسرو_دهلوی #امام_زمان
بحبح😌
همصبحتونبخیر،همعیدتون🙃😍❤️
هدایت شده از قامت 🌱
.
کوچه های شهر را امشب چراغانی کنید
عرش را و فرش را آیینه بندانی کنید
طبق رسم فصل حج ، مثل تمام حاجیان
جان ما را پیش پای یار ، قربانی کنید
#محمد_فردوسی
#میلاد_امام_زمان
╭─┅═🌱🍃═┅─╮
@ghamat #قامت
╰─┅═🌱🍃═┅─╯
هدایت شده از قامت 🌱
.
بعدِ قد #قامت مهدی چه نمازی بشود
دل و دلدار، عجب راز و نیازی بشود...
#قاسم_صرافان
#امام_زمان ❤️
#نیمه_شعبان
╭─┅═🌱🍃═┅─╮
@ghamat #قامت
╰─┅═🌱🍃═┅─╯
ان شاللّٰھ
ظهور امضا
میشہ
این آقا صاحب
دنیا میشہ
@reyhaneyekhelghat
تفسیر نور (تفسیر قرآن)🌱💚
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_چهل_و_یکم 💠 ساکت بودم و از نفس زدنهایم وحشتم را حس میکرد که به سمتم چرخی
✍️ #دمشق_شهر_عشق
#قسمت_چهل_و_دوم
💠 از اینهمه دستپاچگی، مادرش خندید و ابوالفضل دیگر دلیلی برای پنهانکاری نداشت که با نمک لحنش پاسخ داد :«داداش من دارم میرم تو راحت حرفاتو بزنی، تو کجا میخوای بیای؟»
از صراحت شوخ ابوالفضل اینبار من هم به خنده افتادم و خنده بیصدایم مقاومت مصطفی را شکست که بیهیچ حرفی سر جایش نشست و میدیدم زیر پردهای از خنده، نگاهش میدرخشد و بهنرمی میلرزد.
💠 مادرش به بهانه بدرقه ابوالفضل بهزحمت از جا بلند شد، با هم از اتاق بیرون رفتند و دیگر برنگشت.
باران #احساسش به حدی شدید بود که با چتر پلکم چشمانم را پوشاندم و او ساده شروع کرد :«شاید فکر کنید الان تو این وضعیت نباید این خواسته رو مطرح میکردم.»
💠 و من از همان سحر #حرم منتظر بودم حرفی بزند و امشب قسمت شده بود شرح #عشقش را بشنوم که لحنش هم مثل دلش برایم لرزید :«چند روز قبل با برادرتون صحبت کردم، گفتن همه چی به خودتون بستگی داره.»
نگاهش تشنه پاسخی به سمت چشمه چشمانم آمد و من در برابر اینهمه احساسش کلمه کم آورده بودم که با آهنگ آرمشبخش صدایش جانم را نوازش داد :«همونجوری که این مدت بهم اعتماد کردید، میتونید تا آخر عمر بهم #اعتماد کنید؟»
💠 طعم #عشقش به کام دلم بهقدری شیرین بود که در برابرش تنها پلکی زدم و او از همین اشاره چشمم، پاسخش را گرفت که لبخندی شیرین لبهایش را ربود و ساکت سر به زیر انداخت.
در این شهر هیچکدام آشنایی نداشتیم که چند روز بعد تنها با حضور ابوالفضل و مادرش در دفتر #رهبری در زینبیه عقد کردیم.
💠 کنارم که نشست گرمای شانههایش را حس کردم و از صبح برای چندمین بار صدای تیراندازی در #زینبیه بلند شده بود که دستم را میان انگشتانش محکم گرفت و زیر گوشم اولین #عاشقانهاش را خرج کرد :«باورم نمیشه دستت رو گرفتم!»
از حرارت لمس احساسش، گرمای #عشقش در تمام رگهایم دوید و نگاهم را با ناز به سمت چشمانش کشیدم که ضربهای شیشههای اتاق را در هم شکست.
💠 مصطفی با هر دو دستش سر و صورتم را پوشاند و شانههایم را طوری کشید که هر دو با هم روی زمین افتادیم.
بدنمان بین پایههای صندلی و میز شیشهای سفره #عقد مانده بود، تمام تنم میان دستانش از ترس میلرزید و همچنان رگبار #گلوله به در و دیوار اتاق و چهارچوب پنجره میخورد.
💠 ابوالفضل خودش را از اتاق کناری رسانده و فریاد #وحشتزدهاش را میشنیدم :«از بیرون ساختمون رو به گلوله بستن!» مصطفی دستانش را روی سر و کمرم سپر کرده بود تا بلند نشوم و مضطرب صدایم میکرد :«زینب حالت خوبه؟»
زبانم به سقف دهانم چسبیده و او میخواست بدنم را روی زمین بکشد که دستان ابوالفضل به کمک آمد. خمیده وارد اتاق شده بود و شانههایم را گرفت و با یک تکان از بین صندلی تا در اتاق کشید.
💠 مصطفی به سرعت خودش را از اتاق بیرون کشید و رگبار گلوله از پنجرههای بدون شیشه همچنان دیوار مقابل را میکوبید که جیغم در گلو خفه شد.
مادر مصطفی کنار دیگر کارکنان دفتر #رهبری گوشه یکی از اتاقها پناه گرفته بود، ابوالفضل در پناه بازوانش مرا تا آنجا برد و او مادرانه در آغوشم کشید.
💠 مصطفی پوشیده در پیراهن سفید و کت و شلوار نوک مدادی #دامادیاش هراسان دنبال اسلحهای میگشت و چند نفر از کارکنان دفتر فقط کلت کمری داشتند که ابوالفضل فریاد کشید :«این بیشرفها دارن با #مسلسل و دوشکا میزنن، ما با کلت چیکار میخوایم بکنیم؟»
روحانی مسئول دفتر تلاش میکرد ما را آرام کند و فرصتی برای آرامش نبود که تمام در و پنجرههای دفتر را به رگبار بسته بودند.
💠 مصطفی از کنار دیوار خودش را تا گوشه پنجره کشاند و صحنهای دید که لبهایش سفید شد، به سمت ابوالفضل چرخید و با صدایی خفه خبر داد :«اینا کیِ وقت کردن دو طرف خیابون رو با سنگچین ببندن؟»
من نمیدانستم اما ظاهراً این کار در جنگ شهری #دمشق عادت #تروریستها شده بود که جوانی از کارمندان دفتر آیه را خواند :«میخوان راه کمک ارتش رو ببندن که این وسط گیرمون بندازن!»
💠 و جوان دیگری با صدایی عصبی وحشیگری ناگهانیشان را تحلیل کرد :«هر چی تو حمص و حلب و دمشق تلفات میدن از چشم #رهبری ایران میبینن! دستشون به #حضرت_آقا نمیرسه، دفترش رو میکوبن!»
سرسام مسلسلها لحظهای قطع نمیشد، میترسیدم به دفتر حمله کنند و تنها #زن جوان این ساختمان من بودم که مقابل چشمان همسر و برادرم به خودم میلرزیدم.
💠 چشمان ابوالفضل به پای حال خرابم آتش گرفته و گونههای مصطفی از #غیرت همسر جوانش گُر گرفته بود که سرگردان دور خودش میچرخید.
از صحبتهای درگوشی مردان دفتر پیدا بود فاتحه این حمله را خواندهاند که یکیشان با #تهران تماس گرفت و صدایش را بلند کرد :«ما ده دیقه دیگه بیشتر نمیتونیم #مقاومت کنیم!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
✍️ https://eitaa.com/joinchat/4219797527C75859c9b98
🍃خودش گفته:
⚡️یَدُاللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ⚡️
🍂یعنی بندهٔ من
نگران فردایت نباش
🍃از اَفعال آدمهاےاطرافت
دلگیر نباش اخم نکن
🍂کاری از آنها برنمیآید
تامن نخواهم برگ از درخت نمیافتد
#خدا_جونم 💛
@reyhaneyekhelghat