#یادداشت_سوم
باز هم حادثه ای آمد و با خود پندی و گوهری به ارمغان آورد...
همیشه حادثه ها دربردارنده ی پندها هستند...
گاهی در اوج تاریکی، نوری تلألو میکند
و فلسفه ی تاریکی را روشن میکند...
امید تو کجا بود؟ درب خانه کی؟ غیرخدا؟
پس بدان تاریکی از توست و نور از خدا
و رحمت او آنقدر است که از تاریکی خودساخته تو، نور میسازد
امید اگر در غیر خانه خدا و خلیفه الله باشد محکوم به نا امیدی ست...
دوستی به من گفت بیا بریم پیش فلان استاد.... گفتم خلاصه کنم برایت استاد من و درس من و مشق من ، غذا درست کردن برای مادرم هست و خنده بر لب او نشاندن و...
...
استاد تو هر چیزی و هر کسی ست که تو را به پندی برساند
و بالاترین استاد جایی و کسی ست که تو آن را کوچک میپنداری...
و ضعف تو استاد توست، و استاد تو فهم و عقل توست...
گفت چه کنم که بدانم؟
گفت آنچه میدانی عمل کن آنچه نمیدانی می آموزند...