eitaa logo
تَهذیبِ نَفْس
7.8هزار دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
4.4هزار ویدیو
48 فایل
🌱اللهم عجل لولیک الفرج 🌱 کعبه دلهاااا 🕌🏴حسین 😭 @Tahzibe_Nafs ✨️ مدیر @hasan2810✨️
مشاهده در ایتا
دانلود
همہ دل خوشی من حرمِ توست حسین خاطـراتم همگی درحـرمِ تـوسـت حسـین بهتریڹ چیزی ڪہ درمحشر بہ دردم میخورَد شڪ ندارم ڪہ فقط، اشڪِ غمِ توست حسین عصرتون حسینی
💌 پای حرف هر کسی ننشین! آدم‌های شکست خورده و غمگین غالباً ناله می‌زنند، شکوه دارند و درد دل می‌کنند! پای حرف‌های‌شان ننشین که نگاه تو را هم به عالم سیاه می‌کنند؛ هرچند با صدایی خوش و نغمه زیبا ترانه‌سرایی کنند. تنها صدای شاد آدم‌های خوش‌بین را بشنو که به جای درد دل، درک خود را از خوشبختی بیان می‌کنند و قدرت می‌دهند. «استاد پناهیان» ➫ @Tahzibe_Nafs
6.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥 بعضی‌ها هستند، که روزی پشیمان می‌شوی از نداشتن‌شان، و گوشه‌ی لبانت را می‌گزی و با خود تکرار می‌کنی؛ کاش بیشتر به خانه‌اش می‌رفتم! کاش بیشتر دعوتش می‌کردم! کاش من هم دوستش بودم.... صلی الله علیه و آله ⇝ @Tahzibe_Nafs
🦋⃟📸 ✋🏻 آمدم‌تاغلامتان‌باشم ڪفترروے‌بامتان‌باشم گفتم‌آقا‌سلام،منتظرِ یڪ‌علیڪ‌السلامتان‌باشم سردرِقلب‌من‌نوشتہ"حسیــݩ" بہ‌گمانم‌بہ‌نامتان‌باشم... 📸|↫ •••صبحتـــون امــــام حسینے°°°
✍گویند: پادشاهی برای شکار به صحرا رفت. پیرمردی را در بیابان در چادری دید که چند گوسفند داشت، به خیمه او رفت تا قدری از آفتاب دور شود. چند کیسه زر به او داد و گفت: این زرها بستان و در شهر خانه و کاری برای خود پیدا کن. پیرمرد گفت: نمی‌خواهم. گفت: ده کیسه طلای دیگر بدهید تا خیالش راحت‌تر شود. گفت: نمی‌خواهم. شاه با تعجب گفت: چرا نمی‌خواهی؟ پیرمرد گفت: ده سال پیش روزی یک گوسفند از من تلف شد هنوز غصه می‌خورم، اگر این همه پول را از من بدزدند من دیوانه می‌شوم. اگر در این دنیا دزد هم نبرد، با مرگ من از من دزدیده می‌شود. وقتی تلخی سلب نعمت را اندیشه می‌کنم شیرینی برای بدست آوردن آن از من زایل می‌شود. ➫ @Tahzibe_Nafs
✨﷽✨ ✍آیینه‌ها تنها اجسامی هستند که ما خود را از آن‌ها می‌پرسیم و به صداقت‌شان ایمان داریم، و پیش از آن‌که کسی عیب سیمای ما را ببیند دوست داریم عیب ما را آیینه ببیند، چون او محرم اسرار ماست و عیب ما را هرگز به کسی جز خودمان فاش نمی‌کند. می‌توان گفت: آیینه اولین اختراع دوربینی بوده است که می‌تواند صحنه‌ها را به صورت زنده پخش کند. آیینه‌ها چیزی از‌ ما به دل نمی‌گیرند و نمی‌رنجند و هیچ خاطرۀ بد یا خوبی را از ما در خود ضبط و نگه‌داری نمی‌کنند. اگر‌ نوری به آن‌ها بدهیم چندین برابر آن نور را به ما باز می‌گردانند. 🌗هر روز در جاهای مختلفی این وسیلۀ زیبا را می‌توانیم ببینیم. اولین زیارت ما با آیینه، اول صبح هنگام شستن صورت‌مان است. گاهی در اتاق خواب زمان خداحافظی آیینه را نگاه می‌کنیم و گاهی در آرایشگاه زیبایی خود را در آن می‌بینیم، مهم این‌ها نیستند؛ اما آیا تا به حال دقت کرده‌اید که آیینه‌ها را همه‌جا برای دیدن خود نصب نمی‌کنیم، گاهی برای دیدن دیگران آن‌ها را نصب می‌کنیم؟!! می‌خواهید بدانید کجا؟! 🚗پاسخ بسیار روشن است؛ هر سه آیینه‌ای که در خودروی ما نصب است در آن‌ها خودمان را هرگز نمی‌‌بینیم بلکه فقط آن‌هایی که در اطراف و پشت سرمان هستند را می‌بینیم. پس به وجود آن‌ها نیاز داریم تا از حقوق‌ دیگران غافل نشویم، هرگز پا در راه دیگران نگذاریم، هرگز مانع حرکت آن‌ها نشویم، هرگز سلامتی و آرامش آن‌ها را تهدید نکنیم و به مخاطره نیندازیم. 🚫اگر در تنظیم آیینه‌های خودروی‌مان اشتباه کنیم و آن‌ها را طوری تنظیم کنیم که فقط خودمان را ببینیم، نتیجۀ این خودبینی به جای دیگربینی ما را از جاده منحرف و به پرتگاه نابودی سوق خواهد داد که هرگز نباید ناراحت شویم. اگر‌ ما دیگران را نبینیم و آن‌ها را به خاطر خودبینی خودمان به مخاطره بیندازیم دیگران نیز قطعا ما را نخواهند دید و آرامش ما برای آن‌ها اهمیتی نخواهد داشت. پس همیشه آیینه‌ها را برای دیدن خودمان در آن درست نکرده‌اند، باید گاهی بدانیم آیینه را برای دیدن دیگران ساخته‌اند‌. ✅آیینه‌های خودروی حرکت خود را درست تنظیم کنیم تا در زندگی درست و موفق عمل کرده باشیم و سعادتمند شویم. ➫ @Tahzibe_Nafs
همہ دل خوشی من حرمِ توست حسین خاطـراتم همگی درحـرمِ تـوسـت حسـین بهتریڹ چیزی ڪہ درمحشر بہ دردم میخورَد شڪ ندارم ڪہ فقط، اشڪِ غمِ توست حسین عصرتون حسینی
💌 رَبّنا عليک تَوَکّلنا بارالها، ما بر تو توکل کردیم... 📖ممتحنه آیه ۴ ➫ @Tahzibe_Nafs
❤️امام صادق علیه السَّلام : چون معرفت به خداوند پیدا کردی هر چند کم یا زیاد، از عمل صالح که انجام دهی، انجام ده که از تو پذیرفته خواهد شد. 📚 برگرفته از اصول کافی ➫ @Tahzibe_Nafs
✨﷽✨ 🔴مهندسی بود که در حرفه نصب آسانسور و مدارهای آن استاد بود. ✍ برادرش نقل می‌کند، برای شاگردی نزد او کار می‌کردم. وقتی برادرم می‌خواست کار آسانسور را به جای اصلی خود برساند و صفحه کلید آن را نصب کند، انبردست یا پیچ‌گوشتی یا چیز دیگری را به پایین می‌انداخت تا من از آسانسور خارج شوم و آن را بیاورم و این فوت کار را یاد نگیرم. چرا که می‌ترسید استادکار شوم و او را تنها بگذارم. از این حرکت برادرم این قدر ضجر می‌کشیدم که خدا داند. وقتی کار به آن مرحله می‌رسید، خودم با پا انبردست را به طبقه هم‌کف می‌انداختم و می‌گفتم، راحت باش من میروم انبردست را بیاورم. از قضای اتفاق، بعد از مدتی برادرم افتاد و پایش بدجور شکست و ماه‌ها زمین‌گیر شد. به علت این‌که من کار اصلی را بلد نبودم و یادم نداده بود، کم بود مشتری‌های خود را از دست بدهد. در خانه قلم و خودکار آورد تا مدارها را به من یاد بدهد. ولی من گفتم یاد نمی‌گیرم. مجبور می‌شد با تحمل درد فراوان زمانی که کار به مرحله راه‌اندازی نصب مدار می‌رسید، با پای شکسته و درد فراوان از پله‌ها بالا برود و به من کار یاد دهد. و من هم با اینکه یاد می‌گرفتم ولی اذیتش می‌کردم و اظهار عدم یادگیری می‌کردم. تا روزی اشک چشمش را ریخت و التماس کرد اذیتش نکنم و... ✨هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی... ➫ @Tahzibe_Nafs