eitaa logo
۞ تلنگری برای زندگی ۞
25هزار دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
5.4هزار ویدیو
7 فایل
﷽ اینجا داستان زندگی شما گذاشته میشه تا تلنگری بشه به زندگیمون🥰❤️ @kosar_98_z👌ادمین محترم اگه ازین تلنگرا براتون پیش اومده برامون بفرستید! 🌹داستان هامون براساس واقعیت می‌باشد کانال تبلیغاتی ما 👇 https://eitaa.com/joinchat/594149760C83b845a7b3
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ 💠دوست داری در دنیا و آخرت با امام جواد علیه السلام همراه باشی؟💠 🗞️اسماعیل بن سهل مى‌گوید: در نامه به محمد بن علی "امام جواد" علیه السلام نوشتم: ❓چیزى به من بیاموز که با گفتن آن در دنیا و آخرت با شما باشم. ✅حضرت علیه‌السلام درجواب نامه که با خط خودشان بود و من خط او را مى شناختم، برایم نوشتند: 📌سوره (انا انزلناه ) را زیاد تلاوت کن 📌و لبانت را با تر کن ( و دائما آمرزش بطلب). 📖ثواب الاعمال، ص ۳۵۳ ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
۞ تلنگری برای زندگی ۞
☘ ⚜قسمت دوم مامانم و موند و با کلی ظرف دست تنها.هی میگفت تو برو با خواهرات بازی کن کمی من خودم از
💥 ⚜قسمت سوم بعد یک سال که من ۱۱ سالم شد برام خواستگار اومد اونم کسی که ازدواج کرده بودو زنشو طلاق داده بود. منی که باید با اسباب بازی بازی میکردم ،باید تواین سال فکر ازدواج بودم.🤦‍♀ چون رسممون طوری بود که باید دیگه اولین خواستگارو بله میدادم .منی که ن پسره رو دیدم ،نه حرف زدم ...... سه سال با پسری که نمیشناختم نامزد موندم . تا بتونه کامل زن اولشو طلاق بده.تواین مدت که از نگاهای سنگین مردم راحت شده بودم تونستم وارد دبیرستان بشم. درسم خیلی عالی بود ،همه معلما منو تعریف میکردن وهی به مامانم میگفتن که چرا زود شوهرشون دادین میزاشتین درسشو میخوند.دوستای خیلی خوبی داشتم ،طوری که حتی نزدیک از نامزدم برام بودن. مجبورشدم رشته کامپیوترو بردارم تا بتونم زود درسمو تموم کنم.وگرنه بعد رفتن به اون رشته فهمیدم خیلی رشتهءخوبی بود. یه روز بعد مدرسه موقع برگشتن به خونه دیدم نامزدم دم در اومده دنبالم ، انگار داشتم خجالت میکشیدم از همه.اصلا حسی به نامزدم نداشتم انگار هفت پشت غریبه بود برام، بازور بهش دست دادم و سوار موتور شدم برگشتیم خونمون.مامان وقتی منو نامزدمو دید خوشحال شدو قربون صدقم رفت .الهی قربون دل مادرم بشم 😪. رفتم لباسامو عوض کردم و اوندم سفره ناهارو چیدم ‌. مامانم بهم هی اشاره میکرد برم بشینم پیش نامزدم ولی من نرفتم.😒 بعد ناهار جلال اسم شوهرمه، گفت:از مامانت اجازه بگیر که بریم خونه ما شب باز برمیگردیم تا پدرت از سر کار میرسه. آخه بابام مخالف بود قبل نامزدی برم . بهش گفتم درسام زیادن و نمیتونم،اگه مامانم اجازه بده بابام نمیزاره. نامزدم دلخور شد خودش رفت از مامانم اجازه گرفت. مامان ازش قول گرفت تا برگشتن بابام خونه برم گردونه... ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
💠هر وقت می‌دید بچه ها مشغول غیبت کسی هستنـد مـرتـب می گـفـت: صـلــوات بفرسـت! و یـا بـه هر طریـق بحث را عوض می‌کرد. 🌷 ‌ ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
18.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📍تعبیر خواب مردگان 📍اگه تو هم خواب یکی از اموات رو دیدی و بعدش برات سوال شده که تعبیرش چیه این ویدئو رو ببین (منبع: کتاب تعبیر خواب ابن سیرین و کتاب کلیات تعبیر خواب) . ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
۞ تلنگری برای زندگی ۞
سلام رفقای خوبم من ستارم 34 سالمه میخوام داستان زندگی پر از درد مو براتون بگم، موقع نوشتن واقعا هنوز
دوست شوهرم رضا 28 سالش و مجرد بود، یه مرد قد بلند و خوش هیکل، خیلی هم به سرو وعضش اهمیت میداد و همیشه لباساش تر و تمیز و خوشتیپ!😎 شوهرم مجتبی خیلی بهش اعتماد داشت از اول تا آخر نگاش به من بود نگاهش خیلی اذیتم میکرد. واقعا معذب بودم ولی روم نمیشد به شوهرم بگم بهش تذکر بده! نمیخواستم شب تولدشو زهرمار کنه😒 مراسم که تموم شد هر چی ماشینو استارت زدیم روشن نشد که نشد و شوهرم گفت آقا رضا اگه زحمتی نیست شما خانومم و شایان(پسرم)رو ببرید خونه تا ماشین درست بشه خیلی دیر میشه!! تا میخواستم بگم نه! منم همینجا هستم که دیدم رضا ماشینشو روشن کرده و گفت: ستاره خانوم بفرماید...😏 چند دقیقه ای که تو مسیر بودیم همش از تو آینه چشمش بمن بود و پوز خند گوشه لبش پیچید تو یه خیابون خلوتو یه مرتبه رضا نگه داشت و اومد در عقب و باز کرد و گفت خب حالا پیاده شو! ترس تمام وجودمو برداشته بود، خودمو زدم به اونراهو بهش گفتم چیشده!؟😳 سرم داد زد و گفت، گفتم :پیاده شو منم از ترسم پیاده شدم و بچم گریه میکرد گفتم چی میخوای ازم!؟ _ اونهمه چشم و ابرو برام میومدی تو مهمونی ،خب تنها شدیم حالا!!😏 بهش گفتم خفه شو بیشرف من زن دوستتم چطور غیرتت قبول میکنه به من اینجوری بگی ولی اون انگار نه انگار حالت طبیعی نداشت🤭 چشمش افتاد به گردنبند گرون قیمتم که تو عروسی برام خریده بودن! انگار مست بود یهو با دستش چنگ زد یقه ی لباسمو کشید دوتا از دکمه هاش پاره شد😭😭 جنگمون شروع شد من مقاومت میکردم زورش خیلی زیاد بود هیکل درشتی داشت و منم از ترس دستام داشت میلرزید... ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
💰پولی اگر برای زیارت امام (ع) کنار گذاشته ای، خیال نکن که از مالت رفته و دیگر نداری اش! 🔋مطمئن باش که همین، بزرگترین سرمایه گذاری است جهت رزق و روزی ات! یک میدهی، ده میدهند! ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍇در اين عصر گرم تابستانی 💗تمام "خوبی ها" را 🍇برایتان آرزو میکنم، 💗نه خوشی ها را ..! 🍇"خوشی ها" 💗آن است که 🍇شما میخواهید، 💗و خوبی ها آن است که 🍇"خدا" برایتان میخواهد عصر سشنبه تون بخیر ☕️ 🍇 ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
💠امیرالمؤمنین امام علی عليه السلام: 💢 خوشا به حال آن کس که عیب خودش، او را از پرداختن به عیب های مردم بار دارد. 📚نهج‌البلاغه ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
📿خواب های مکروه ⛔️ خوابیدن بین الطلوعین(از طلوع فجر تا طلوع آفتاب) امام باقر علیه السلام: ابلیس سربازانش را هنگام غروب افتاب از طرف مغرب می فرستد تا زمانی که سرخی غروب برطرف شود.و سربازان روز را از زمان طلوع فجر پخش می کندتا هنگامی که افتاب طلوع می کند. پیامبرصل الله علیه وآله: در این زمان ها(غروب و مابین الطلوعین)بسیار به یاد خدا باشید،زیرا این دو زمان،زمان غفلت است که انسان اسیب می بیند از جایی که غافل است. پیامبرصل الله علیه وآله: پناه ببرید به خدا از شر شیطان و سربازانش در این دو زمان و برای کودکانتان دعا بخوانید در این دو زمان،زیرا این دو زمان،زمان غفلت و بی توجهی است. پیامبر صل الله علیه وآله: خدای سبحان کراهت دارد از خوابیدن قبل از نماز عشاء. امام علی علیه السلام: خوابیدن بین نماز مغرب و عشاء سبب فقر می شود. امام صادق علیه السلام در تفسیر ایه"تتجافی جنوبهم عن المضاجع"می فرماید:انان نمی خوابند تا این که نماز مغرب و عشاء را بخوانند. ✅ نکته:خوابیدن در زمان نماز مغرب و عشاء، در حقیقت هنگام نفود و وفور شیاطین است. ⛔️ خوابیدن بعد از ظهر(عصر) پیامبرصل الله علیه وآله: خوابیدن در اول روز خلاف خلقت(می طلبد که انسان به کار و تلاش بپردازد)است.و خوابیدن وسط روز نعمت است.و خوابیدن بعد از نماز عصر حماقت است و ما بین نماز مغرب و عشاء، رزق و روزی را قطع می کند. 📚دراست فی طب الرسول المصطفی ج۴ مبحث ارشادات فی النوم 📚عیون اخبار الرضا علیه السلام ج۱ص۷۴ 📚من لایحضره الفقیه ج۴ص۳۵۹ ‌ ‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ سنگینی عجیب یک سلام دادن به لب عطشان امام حسین (علیه‌السلام) در ترازوی اعمال آیت الله ناصری ‌ ‌ ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
۞ تلنگری برای زندگی ۞
💥 ⚜قسمت سوم بعد یک سال که من ۱۱ سالم شد برام خواستگار اومد اونم کسی که ازدواج کرده بودو زنشو طلاق د
☘ ⚜قسمت چهارم درسامو جم کردم تا خونه نامزدم بخونم. تو راه اصلا باهام حرفی نزدیم .اصلا دوست نداشتم برم خونشون. وقتی رسیدیم دم درشون خانوادش ی فرش تو سایه انداخته بودنو نشسته بودن . وقتی مارو دیدن ناراحت شدن آخه خیلی حسودیمو میکشیدن نمیدونم براچی. باهاشون سرد احوال پرسی کردم.بعد ۲ ساعت هی به نامزدم میگفتم که منو ببر. آخر سر مامانم زنگ زد بیایین تا رفتیم.کاش اصلا جواب بله رو نمیدادم 😔 تو این ۳ سال نامزدی خانوادهءنامزدم خیلی اذییتمون کردن، همش گریه میکردم میگفتم من نمیرم و دوسش ندارم چون تو شهرستان زندگی میکردیم حرفا زود پخش میشد .. مامانم هی میگفت دخترم خودم باهاشون حرف میزنم و درستش میکنم منم به امید و دل مادرم حرفی نمیزدم. بعد ۳ سال زن اولشو طلاق داد کامل تا محرمیتمون به صورت سند شد. اصلا ذوقی براعروسی نداشتم، ولی چیکار میکنم خوشحالی مادرو پدرم برام ی دنیا می ارزید. مامان و بابام خودشون تنهایی یه عالمه برام جهاز گرفته بودن اصلا نزاشتن چیزی کم و کسر داشته باشم.طرف شوهرمم که از خداشون باشه فقط میخواستن عروسی کنیمو و جهازو ببرم حیاطشون. روز عروسیمون رسید. صبح بود نامزدم زنگ زد آماده شو میام بریم آرایشگاه.اصلا دل و دماغ نداشتم.😔☹️ نامزدم وقتی منو دید که ناراحتم خودش برعکس من خوشحال بود چون داشت بادختری ازدواج میکردکه همه چیزشو مفت گیر آورده بود حتی دختر بودنمو😔.......... ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
🌻🦋 سلام گلم خاستم منم از این تلنگرها رو براتون تعریف کنم که آدم به چشم خودش هم نباید اعتماد کنه من توزندگی خیلی سختی کشیدم، از شوهرم خیلی بدی دیدم ولی الان ضربه ی که خوردم از خواهرم بود یکی عمر منو مسخره میکرد که هرچی مهدی سرت میاره بخاطر کم زبونی خودت!! بخاطر تو روش کم میاری کوتاه میای همیشه تواین 19سال زندگی همین گفته حالا بعداز 19سال موفق شد منو کنه اون چیزی که میخاد! یعنی تا یک یک اتفاق برام میفته دادوبیداد راه میندازم منی که برای بدترازاین ها اینقدر صبور بودم، تا همین چند روز پیش روز تاسوعا داشتن با شوهرش در مورد اینکه هرکسی تودنیا یک عیبی داره، صحبت میکردن درکنار تمام خوابیهای که داره یکدفعه خواهرم جلوی شوهرش گفت مثلاً زهرا ببین با وجود سه تا بچه همیشه خونش وزندگیش تمیز بچه هایش بو گل میدم اما یک عیب بزرگ داره اونم تعصبی اگر ببینی چطور با مهدی حرف میزنم تودعواشون یک حرفهای میزنه که من تعجب میکنم درصورتی که خودش همشو یادم داد بود بخدا شکستم، خورد شدم همونجا بود که گفتم ببین حتی خواهرم که با وجود داشتن زندگی بهتر وضع مال بهتر به من حسودی می‌کرده، یک عمر دیگه چه توقعی از بقیه داشته باشم بخدا خورد شدم شکستم خیلی روز تاسوعا دلم شکست خیلی از دنیا ناامید شدم به حدی که بهم فشار آمده که تمام لبم شده تبخال دیگه آدم به کی اعتماد کنه 😭😭😭 ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══