.
رفاقت با الله یکتا
نصیب هرکسی نمیشه واقعا🤲
وقتی راه درست رو انتخاب میکنی
و این راه و ادامه میدی مطمئن باش
هرآنچه که از این دنیا میخواستی
بهت داده میشه ✌️😊
پس اگه اومدی تو مسیر بدون لیاقت داشتی و دعوتت کردن 🥰🤲
🥀قصه ڪربلا🥀
☑️شب سوم: حضرت رقیه (س)
هنگامی که امام (ع) با اهل حرم وداع می کرد و اراده ی میدان فرموددخترسه ساله ی خود را بوسید و آن طفل از شدت تشنگی فریاد بر آورد یا ابتاه ! ( العطش ! ) آن حضرت فرمود : ای دختر کوچک من !صبر کن تا برایت آب بیاورم . پس آن حضرت روانه ی میدان شد و بسوی فرات رفت در این زمان مردی از سپاه کوفه و گفت ای حسین !لشکر به خیمه ها ریختند آن حضرت از فرات بیرون آمد و خود را به سرعت به خیمه ها رساند.رقیه (س) به استقبال پدر آمد و گفت ای پدر مهربان برای من آب آورده ای ؟ ! امام از شنیدن این سخن اشک از دیدگانش جاری شد و فرمود : عزیزم!بخدا سوگند که تحمل تشنگی وبیقراری تو بر من دشوار سپس انگشت خود را در دهان آن طفل گذاشت و دست بر پیشانی او کشید و او را تسلی داد.وچون امام خواست از خیمه ها بیرون رود آن طفل بسوی امام دوید و دامان امام را گرفت امام فرمود : ای فرزندمانزد تو خواهم آمد.بعد از شهادت امام حسین (ع) و یارانش اهل بیت در سرای یزید به اسارت بسر می بردند که شبی رقیه (س) از خواب پرید در حالی که سخت پریشان بود جویای پدر شد پرسید پدرم کجاست که من اکنون اورا دیدم ؟ ! بانوان حرم چون این سخن را شنیدند گریستند و کودکان نیز ناله وزاری سر دادند.چون صدای ناله وزاری آنان بلند شد یزید بیدار شد و گفت این صدا از کجاست ؟ ماجرا را برای او گفتند یزید دستور دادکه سر پدرش را نزد او ببرند آن سر مقدس را زیر سر پوشی قرار داده و در مقابل او نهادند .پرسید این چیست گفتند سر پدرت در پوش را کنار زد آنگاه لب کوچک خود را بر لبهای پدر نهاد گریه ی شدیدی کرد واز هوش رفت ! هر چه تلاش کردند به هوش نیامد واین عزیز حسین (ع) در شام به شهادت رسید...
#محرم
#امام_حسین🥀
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها🖤🍃'
#شب_سوم_محرم
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
متن روضه 1
🔸مرا که دانه اشک است، دانه لازم نیست
🔸به ناله انس گرفتم، ترانه لازم نیست
زبانحال بی بی رقیه سلام الله علیها...
گوشه خرابه...
🔸نشان آبله و سنگ و کعب نی کافیست
🔸دگر به لاله رویم نشانه لازم نیست
شب سوم محرم...
معمولا رسمه...
متوسل میشن به نازدانه ابی عبدالله...
زهرای سه ساله...
🔸به سنگ قبر من بیگناه بنویسید
🔸اسیر سلسله را تازیانه لازم نیست
چه کردن با این نازدانه...خدا...
🔸عدو بهانه گرفت و زد به او گفتم
🔸بزن مرا که یتیمم، بهانه لازم نیست
(سازگار)
نمیدونم تا حالا بچه یتیم دیدی یا نه...
کنار بدن بابا دیدی چطور ناله میزنه...
با زبان کودکی همه حرفهاش رو به بابا میگه...
هرکی ناله این بچه ی یتیم رو بشنوه ناخودآگاه اشکش جاری میشه...
اما ...
هر جا شما بچه یتیم ببینید...
حتما نوازشش می کنید...
باهاش همدردی می کنید...
من بمیرم برا یتیم ابی عبدالله...
چه خوب نوازشش کردند...
چه خوب باهاش همدردی کردن...
کنار سر بابا...
هر کجا رسیدن...
بهش تازیانه زدند...
بهش سیلی زدند...
🔸بزن مرا که یتیمم، بهانه لازم نیست
گوشه خرابه... نیمه های شب...
بی بی رقیه...
شروع کرد به گریه کردن...
هی بهونه بابا میگیره...
میگه عمه جان زینب...
من بابامو میخام
عمه جان...بابام کجاست...
بلاکش دوران زینب اومد کنار دختر نشست...
صدازد...
عمه جان انقده بی تابی نکن...
عمه جان بابات رفته سفر برمیگرده انقدر گریه نکن...
هرکاری کرد این دختر بچه آروم نشد...
اهل خرابه از خواب بیدار شدند با صدای گریه خانم رقیه همه به گریه افتادن
صدای ناله اهل خرابه بلند شد...
خبر به کاخ یزید معلون رسید...
خدا لعنتش کنه صدازد چه خبر شده...
گفتن دختر ابی عبدالله...
گوشه خرابه...
هی بهونه بابا می گیره...
نانجیب صدا زد...
خوب ببرید سر بریده باباش حسین براش...
یا صاحب الزمان...
امان از اون لحظه ای که سر مقدس ابی عبدالله رو آوردن داخل خرابه...
گذاشتند جلو دختر بچه...
حالا تصور کن...
یه دختر سه ساله...
سر باباش رو در مقابلش بگذارن...
چه حالی پیدا میکنه...
تا نگاهش به سر بابا افتاد...
صدا زد بابای خوبم...
کجا بودی...
يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي خَضَبكَ بِدِمائكَ!
بابا... کی تو رو به خونت خضاب کرده...
يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي قَطع وَ رِيدَيْكَ
بابای خوبم... کی رگهای گردنت رو بریده...
يا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذي أَيتمني علي صِغَر سِنّي
(نفس المهموم 456)
بابا... بگو ببینم... کی منو تو بچگی یتیم کرد...
هی دست رو صورت بابا میکشه...
هی نوازش میکنه...
گریه میکنه...
صدا زد... بابا...
نبودی ببینی بعد از چی به سرمون اوردن بابا...
يا أبتاهُ، منْ بَعدكَ وا غُرْبَتاهُ
بابا... بعد از تو داد از غريبي
(انوار الشهادة 244)
خیمه هامون رو آتیش زدند...بابا
دستهامون رو بستند...بابا
طناب به گردنمون انداختند...بابا
ما رو شهر به شهر به شهر گرداندند...
بابا... نبودی ببینی از کربلا تا شام چقدر به ما تازیانه زدند...
🔸شامی ها بدند، بابا،بابا، بابا
🔸عمه رو زدن، بابا،بابا، بابا
هر کجا ميخواستند به ما تازیانه بزنند عمه جانم زینب...
بدن رو سپر میکرد...
مبادا تازیانه به ما اصابت کنه...
بابا اصلا باورم نميشه...
🔸زجر چه بی حیاست، بابا،بابا، بابا
🔸پس عمو كجاست، بابا،بابا، بابا
🔸صورت نیلی، بابا،بابا، بابا
🔸بچه و سیلی، بابا،بابا، بابا
بابا...
ببین صورتم کبود شده...
موهای سرم سفید شده...
مثل مادرم زهرا قدم خمیده...
بابا دیگه طاقت ندارم...
دیگه تنهام نزار...
منم با خودت با خودت ببر بابا...
انقدر کنار بدن بابا ناله زد...
یدفعه دیدند دختر یکطرف افتاد سر بابا یکطرف...
عمه جانش زینب اومد نگاه کرد دید دختر جان به جانان تسلیم کرده...
🔸ناز مرا به ضربت سیلی کشید خصم
🔸بابا گمان مبر که نوازشگرم نبود
🔸تا زنده ام به جان تو مدیون زینبم
🔸جز او کسی به فکر من و خواهرم نبود
(و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبون)َ
Ali Fani - Hossein.mp3
4.89M
ذکر حسین😭
جون بگیریم با ذکر آقام حسین...😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا آخر محرم و صفر این سه ذکر کوتاه رو بگید ...
#دعاهای_روزانه
💫أَللّهُمَّ ارْزُقْنی شَفاعَةَ الْحُسَیْنِ یَومَ الْوُرُودِ
💫خدایا شفاعت امام حسین (ع) را روز ورود در صحنه محشر به من روزى بفرما.