📔 لذت مطالعه ( خلاصه کتاب) 🔔 ناقوس ها به صدا در می آیند. (۱۰) 📚 انتشارات عهدمانا کشیش سرش را که بلند کرد ، از تعجب خشکش زد. مقابلش جوانی با پیراهن سفید بلند ، مثل دشداشهٔ عرب ها ایستاده بود. محاسن بلند و بوری داشت و موهایش روی شانه هایش ریخته بود. جوان ،چشمان نافذ و زیبایی داشت . در آغوشش نوزادی دست و پا میزد. کشیش چشم های خسته و خواب آلودش را به جوان دوخت. نمی دانست با دیدن یک غریبه در اتاقش باید چه عکس العملی نشان بدهد. او چگونه وارد آپارتمانش شده بود؟ کشیش با خود فکر می کرد از او بپرسد کیست و در اتاق او چه می کند ؟ چگونه وارد آپارتمانش شده و با او چه کار دارد؟ اما انگار لال شده بود، جوان تبسمی کرد. در چهره اش آرامش و طمأنینهٔ خاصی وجود داشت. چهرهٔ جوان آشنا بود، اما کشیش به خاطر نمی آورد که او را کجا و چه وقت دیده است. جوان لب هایش را تکان داد، صدایش چنان آرام بود که انگار از راه دوری به گوش می رسید. - پوزش میخواهم که اوقات شما را آشفته ساختم. کشیش به سختی لب هایش را از هم گشود و پرسید: « شما... این جا در اتاق من چه می کنید؟» جوان گفت : «من عیسی بن مریم هستم ، هدیه ای برایتان آورده ام. » کشیش فکر کرد اشتباه شنیده است ، شاید هم جوان غریبه ای که این وقت شب مقابلش ایستاده ، قصد شوخی دارد . گفت :« پسرم ! مزاح نکنید ، پیش از هر چیز دلم می خواهد بدانم این جا، در منزل من چه می کنید و چگونه وارد شدید ؟ » ↩️ ادامه دارد...

📔 لذت مطالعه ( خلاصه کتاب) 🔔 ناقوس ها به صدا در می آیند. (۹) 📚 انتشارات عهدمانا ایرینا آنتونوا ، همسرکشیش ، داشت فنجان قهوهٔ کشیش را هم می زد و زیرچشمی او را زیر نظر داشت که روی کاناپه نشسته بود. کشیش بلوز سرمه ای آستین کوتاه و پیژامهٔ آبی راه راه پوشیده بود . روزنامه جلویش باز بود ؛ اما مثل همیشه با دقت اخبار و مقالات را نمی خواند و حواسش شش دانگ به کتابی بود که امروز به طور معجزه آسایی به دست آورده بود. کافی بود فردا پروفسور آستروفسکی صحت و قدمت آن را تأیید کند و خودش هم فرصتی به دست آورد که آن را بخواند. یاد پروفسور که افتاد ، روزنامه را جمع کرد. گفت : « لطفا موبایلم را بدهید.» ایرینا گوشی را برداشت و آن را به کشیش داد که دستش به طرف او دراز شده بود . وقتی نشست ، پرسید : « به کجا می خواهی زنگ بزنی ؟ کشیش دکمهٔ منوی گوشی را فشرد و در حالی که دنبال شمارهٔ پروفسور میگشت گفت : آستروفسکی. صحبت هایش با پروفسور تمام شد. گوشی را روی میز گذاشت. از جا بلند شد و گفت : « بروم به کارم برسم . نمیدانم چرا امشب این قدر خوابم می آید. » ایرینا مقابلش ایستاد و گفت : « خوب یک ساعتی زودتر بخواب. » کشیش وارد اتاق شد، روی صندلی نشست و عینکش را به چشم زد. کتابی را که دو شب پیش مطالعهٔ آن را شروع کرد برداشت و غرق خواندن بود که صدایی شنید .سرش را که بلند کرد ، از تعجب خشکش زد . مقابلش جوانی با پیراهن سفید بلند ، مثل دشداشهٔ عرب ها ایستاده بود . محاسن بلند و بوری داشت و موهایش روی شانه هایش ریخته بود. جوان ، چشمان نافذ و زیبایی داشت. ↩️ ادامه دارد...

#برنامه_ترک_گناه و رسیدن به لذت بندگی 🌺🔰🌺✅ قسمت نهم امتحانات الهی ۵ 💠حتما دیدید که بار ها یه گناهی رو کردیم اما "خدا نذاشته موجودات عالم اذیتمون کنن" بعد دوباره همون امتحان رو خراب کردیم🔴 باز خدا "نذاشته اثرات گناه نابودمون کنه" نذاشته آبرومون بره.. بعد دوباره گناه کردیم... 👆⛔️ چقدر ما پر روییم... اما مولای خوبمون هیچ وقت از بنده ای که اونو "با عشق" آفریده دست بر نمیداره.. 😥تو رو خدا تا گناهی کردی برگرد... زود توبه کن... بگو خدا عبد گناه کارت اومده در خونت...😓 یه ذکری هست که قبل از هر نمازی مستحبه بگید： یا محسن قد اتاک المسی.. 🌺👆 ای مولای خوبم، عبد گنهکار تو اومده... راهش میدی؟...😞 مولا عبد گنهکارش رو با آغوش باز میپذیره.. به روش نمیاره... او مولاست.. و مولا عبدش رو خیلی دوست داره... میخوای گناه ترک کنی؟ 🔵 خودت رو "عبد مولا" بدون. با این روحیه زندگی کن. به لذتی میرسی که نگو و نپرس... تمام عالم تماشات میکنن... 🌱🔸🌿▫️🔹🌳

#برنامه_ترک_گناه و رسیدن به لذت بندگی 🔹🔶➖ قسمت دهم امتحانات الهی ۶ 🎴هر امتحانی که خدا از ما میگیره در واقع زمینه های ترک گناه هست. 🔷همه ی ما آدما امتحان میشیم. هر کدوممون هم یه جور! "یعنی هر کسی هم امتحانات مخصوص به خودش رو داره." 🔵 خدا اون کسی رو که مذهبی هست، "امتحانای مذهبی" براش میفرسته و اون کسی هم که مذهبی نیست، امتحانای غیر مذهبی! ✅ 🔰مثلا یه نفر که آدم مذهبی ای هست، خدا براش امتحان "حسادت"🔥 رو میفرسته! تا ببینه بنده اش میتونه جلوی خودش رو بگیره و حسادت نکنه یا نه! 🔶مثلا شما توی کلاستون بهترین نمرات امتحان رو میاری. بعد یه شاگرد جدید میاد که نمرات اون بهتره! آهان زمینه ی امتحان جور شد!😏 🔵خب ببینم حسادت میکنی یا نه؟ 😒 اینجا باید خیلی مراقب "هوای نفست" باشی... 📊 امتحانای خدا طوری طراحی میشه که با عیب های انسان کاملا متناسبه. مثلا شما اگه توی نگاه به نامحرم ضعیف باشی، اتفاقا خدا مدام امتحانایی میگیره که توی موقعیت نگاه به نامحرم بیفتی. ❓❗️❗️❗️ چرا حاج آقا؟! مگه خدا با ما دشمنه؟! 😳 نه عزیزم. دشمن نیست. اتفاقا "چون دوستت داره" این کار رو میکنه. چطور؟!😒 فرض کنید یه معلم ریاضی داشته باشیم. بعد ایشون میبینه شاگردش بعضی مسایل رو خیلی راحت حل میکنه اما بعضی مسایل براش خیلی مشکله. 📝🖋 🔵 اینجا اون معلم اگه دلسوز باشه چیکار میکنه؟! میاد دوباره "مسایل آسون" میده به شاگردش یا کمک میکنه "اونایی که توش مشکل داره" رو حل کنه؟ ❗️❓❗️❓ حاج آقا راست میگیدا! پس به خاطر اینه که ما یه گناهایی رو چندین بار شکست خوردیم اما بازم خدا پیش میاره؟! عجب! تا حالا اینطوری فکر نکرده بودم.😊 خوبه. حالا برو روی امتحانات فکر کن. اینا همش تمرینات خدای مهربون ماست... مهربانی و زیبایی مولای خودت رو توی امتحاناش ببین... 🔶✅🔷💖🌺💖 🌸🍃ೋ•~ @Tanha_sfahan

اینجا مدرسه ای در هند است⏫ ✍اگر این روزها یه عده دردشون گرفته چرا این سرود اینقدر شهر به شهر و کشور به کشور رونق پیدا کرده خودشون رو آماده کنن برا روزی که صدای اذان از هر قریه و روستایی در سراسر دنیا بلند خواهد شد. و دین عزیز اسلام چنان جهانی خواهد شد که از تعجب و حیرت جان خواهند داد... آنروز بسیار نزدیک است روزی که از غیض جان دهند..... ✍و اگر امروز یه عده خوشحالند دلشان قرص باشد که وعده الهی منجز و صبح ظهور محقق خواهد شد.... و همه امواج سختی‌ها با بزرگترین حادثه عالم (ظهور ) رخت برخواهد بست. ان شاءالله 🤲🏻 #سلام_فرمانده

💺 #موشن_گرافی_معیشتی 3 قسمت سوم ⭕️ مسیری که تمدن غرب به اشتباه طی کرد و به بن بست رسید... ✅ قناعت راه حل اقتصاد مومنانه 🌸🍃ೋ•~ @Tanha_sfahan

💺 #موشن_گرافی_معیشتی 5 قسمت پنجم نقش خمس در اقتصاد اسلامی #خمس 🌸🍃ೋ•~ @Tanha_sfahan

💺 #موشن_گرافی_معیشتی 4 قسمت چهارم ⭕️ بحران در یک جامعه با اختلاف طبقاتی نقش زکات در اقتصاد اسلامی 🌸🍃ೋ•~ @Tanha_sfahan

🌺 امام خامنه ای: سرودی بسازید که بچه‌ها وقتی در کوچه راه می‌روند، آن را زمزمه کنند. #سلام_فرمانده 🌸🍃ೋ•~ @Tanha_sfahan

تخریب های ناجوانمردانه ⭕️ در مورد سرود سلام فرمانده در این مدت تخریب های زیادی صورت گرفته. تخریب از طرف رسانه های دشمن کاملا طبیعی هست. بالاخره برای اونا سخته که ببینند خیلی از نقشه هاشون نقش بر آب شده و کودکان این سرزمین مشغول زمزمه ناب ترین مفاهیم دینی هستند. 💢 اما تخریب هایی که از طرف برخی مذهبی نماها صورت میگیره اصلا پذیرفته نیست. 🔺 مثلا یه عده ای هی استوری میکنن و میگن این سرود چون موسیقی داره حرامه و از این جور حرفا! در حالی که اولا هیچ مرجع تقلیدی نفرموده که موسیقی مطلقا حرام هست. ثانیا اگه کسی واقعا هنر داره بیاد و خودش یه شعر و سرود بهتر رو بدون موسیقی اجرا کنه نه اینکه خودش تنبل و بی عرضه باشه و بخواد زیراب این سرود رو بزنه! ❇️ یک شخص عالم در یه کشور خارجی تعدادی رو مسلمان کرده بود و همه در مسجد مشغول نماز بودند. رفیق این شخص عالم اعتراض کرد که چرا اینا دارن با کفش نماز میخونن؟! اون عالم گفته بود من دو سال تلاش کردم اینا رو مسلمان کنم و تونستم به اینجا برسونم! شما اگه میتونی با کار فرهنگی تلاش کن کفش هاشون رو در بیاری!👌🏼 🔶 حالا این سرود تونسته کار رو تا اینجا جلو ببره و یه تحول بزرگ در کشور ایجاد کنه. اگه کسی معترض هست تلاش کنه که با سرودهای با کیفیت بهتر این مسیر رو ادامه بده نه اینکه با نفرت پراکنی و حرفای بیجا بخواد زیراب این کار فرهنگی ارزشمند رو بزنه. ✅ امیدواریم که در ادامه شاهد به وجود اومدن صدها سرود این مدلی باشیم و فرزندانمون عمیقا انقلابی و مومن و در خدمت ولایت تربیت بشن... 🌸🍃ೋ•~ @Tanha_sfahan

🔸سرود کامل "سلام فرمانده" 👈 بدون آهنگ #سلام_فرمانده

❇️ اینم سرود بدون آهنگش. ان شالله که دیگه حرفی باقی نمونده باشه.

✅ غار "کلته خور" غاری خشکی - آبی که در استان زنجان، شهرستان خدابنده واقع است. #ایران_زیبا #گردشگری_مجازی 🌸🍃ೋ•~ @Tanha_sfahan

🎥سازنده ساختمان فروریخته آبادان، چهره ماندگار دولت روحانی در سال ۹۷ بود! پی نوشت 🔴«تا سالها باید تبعاتِ زیانبار دولت روحانی را تحمل نماییم.» ⭕️ امروز 2 خرداد 1401 برجی مرتفع در شهر آبادان فرو ریخت،سازنده ی ساختمان در دولت روحانی به عنوان کار آفرین برتر انتخاب شده است. ⭕️ 2 خرداد یاد آور روز دیگری در تاریخ انقلاب اسلامی است ؛ در چنین روزی در سال ۱۳۷۶ ،سید محمد خاتمی به مدت ۸ سال بر مسند ریاست جمهوری قرار گرفت و با شعارهایی از قبیل آزادی های مدنی،گفتگوی تمدنها ،آزادی مطبوعات نقش بارزی در شروع ناتوی فرهنگی بعهده گرفت و بخش دیگری از پازل مرحوم هاشمی در نزدیکی با غرب و پذیرفتن ساز و کارهای طراحی شده از سوی نظام سلطه را تکمیل نمود. 🔰جناب خاتمی در طول سالیان گذشته نقش ویژه ای در حوادث سیاسی بعهده داشته است از جمله:1️⃣ نقش وی در فتنه ی سال ۱۳۸۸ که پس از شکست سنگین میر حسین موسوی به کشور تحمیل گردید و ماه ها کشور دچار تلاطم سیاسی گردید و هر چند با قیام مردمی 9 دی فتنه فروکش نمود ولی در نهایت فتنه ی انتخاباتی باعث افزایش تحریم های آمریکا بر علیه ملت ایران گردید. 2️⃣خاتمی در ادامه ی حضور مخرب سیاسی خود در سال 1392با همراهی مرحوم هاشمی و سید حسن خمینی نقش ویژه‌ای در تحمیل دولت ۸ساله ی روحانی بعهده گرفت ؛دولتی که ضربات شدیدی به ساختارهای مذهبی،سیاسی،اقتصادی و اجتماعی ایران اسلامی وارد نمود.

📔 لذت مطالعه ( خلاصه کتاب) 🔔 ناقوس ها به صدا در می آیند. (۱۱) 📚 انتشارات عهدمانا جوان گفت : « من عیسی بن مریم هستم ، هدیه ای برایتان آورده ام . کشیش فکر کرد اشتباه شنیده است ، شاید هم جوان غریبه ای که این وقت شب مقابلش ایستاده ، قصد شوخی دارد . گفت : « پسرم ! مزاح نکنید ، پیش از هر چیز دلم می خواهد بدانم این جا ، در منزل من چه می کنید و چگونه وارد شدید ؟ سپس از جا بلند شد و نزدیک جوان ایستاد. کشیش توانست صورت نوزاد را که در آغوش جوان بود ببیند ؛ پسری بود حدود یک تا یک ونیم ساله ، سفید و زیبا ، با چشمان مشکی و موهای پرپشت و سیاه و سیمایی کاملا شرقی ، نوزاد به کشیش نگاه کرد ، لبخند زد. - من این هدیه را برای شما آورده ام. سپس کودک را به طرف کشیش گرفت ، کشیش ناخودآگاه دستش را بلند کرد و کودک را در آغوش گرفت . - پدر میخائیل ! من کودکم را به دست تو می سپارم . از او به خوبی مراقبت کن . با او باش و او را بشناس ، مدتی نزد تو به امانت خواهد بود ، تا از او بیاموزی آنچه را که لازم است بدانی. کشیش گفت : « اما من پیر و سالخورده ام ، چگونه از او مراقبت کنم؟ » به کودک نگاه کرد که هنوز لبخند می زد. وقتی سرش را بلند کرد صدای ایرینا را شنید: ميخائيل ؟ با کی حرف می زدی ؟ کشیش به ایرینا نگاه کرد که حالا جای مرد جوان ایستاده بود و خیره به او چشم دوخته - چرا دست هایت را این شکلی جلویت گرفته ای؟ کشیش به دست هایش نگاه کرد ؛ نه از نوزاد خبری بود و نه از مرد جوان. ایرنا با نگرانی به او نگاه کرد. - چرا ماتت برده ؟ چرا رنگت پریده ؟ حرف بزن بگو چی شده میخائيل ؟ ↩️ ادامه دارد...

📔 لذت مطالعه ( خلاصه کتاب) 🔔 ناقوس ها به صدا در می آیند. (۱۲) 📚 انتشارات عهدمانا - چرا ماتت برده ؟ چرا رنگت پریده ؟ حرف بزن بگو چی شده میخائيل ؟ به او نگاه کرد. کشیش قادر به تکلم نبود. دست هایش هنوز مقابل سینه اش بود و کمی می لرزید. ایرینا دست های او را گرفت و گفت : « خدای من ! چرا این شکلی شده ای ؟ مگر جن زده شده ای ؟ بروم برایت یک لیوان آب خنک بیاورم.» ایرینا از اتاق بیرون رفت. از داخل یخچال شیشهٔ آب را برداشت و سراسیمه به اتاق برگشت. کشیش تکیه به میز داده و روی زمین نشسته بود. پاهایش کاملاً از هم باز و گردنش رو به کتف سمت راستش خم شده بود. ایرینا شیشهٔ آب را روی میز گذاشت و کنارش زانو زد. لبهای کشیش می لرزید. انگار می خواست چیزی بگوید. ایرینا گفت : « نگران نباش عزیزم ! باید فشار خونت بالا رفته باشد . الآن قرصت را می آورم. » خواست بلند شود که کشیش بازویش را گرفت و با صدایی که به سختی به گوشش می رسید ، گفت : « نه ! بنشین.» ↩️ ادامه دارد...

🔴یورش مردم کانادا برای خرید اقلام معیشتی و احتکار مواد غذایی...

مستندی جالب از بهنام محمدی دانش آموز ۱۳ ساله که بعد از ۲ ماه جنگ و مقاومت در خرمشهر به شهادت رسید به همراه تصاویر و مصاحبه دیده نشده از شهید به مناسبت سالروز فتح خرمشهر

🔴جسد مالک متروپُل از زیر آوار بیرون کشیده شد. 🔹دادستان خوزستان: بازداشت‌شدگان شامل شهردار فعلی آبادان و دو شهردار سابق و نیز تعدادی از کارکنان شهرداری و ناظرین این پروژه هستند. 🔹مالک و پیمانکار اصلی ساختمان که دستور بازداشت آن‌ها صادر شده بود، در جریان ریزش ساختمان در محل بوده و جسد آن‌ها از زیر آوار بیرون آورده شده است.