eitaa logo
کانال تنهامسیر استان سمنان
531 دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
3.4هزار ویدیو
62 فایل
جهت انتقاد پیشنهاد و ارائه ی مطلب با ادمین ارتباط برقرار کنید.👇👇👇 @saghidashtekarbala
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹يه روز فرمانده گردان به بهانه دادن پتو و امكانات همه رو جمع كرد... 🔸شروع كرد به داد زدن كه كي خسته؟كي ناراضيه؟ كي سردشه؟ 🔹بچه ها هم كه جو گرفته بودتشون گفتن: دشمن!! 🔸فرمانده گردان هم گفت: خوب!آفرين..حالا بريد...چون پتو به گردان ما نرسيده!!!! 😁 @Tanhamasir_semnan
💠 وای به حال بنی صدر 🔸 پدر و مادرم میگفتند بچه ای و نمیذاشتند برم جبهه. 🔹یک روز شنیدم بسیج اعزام نیرو داره. 👌 🔸لباس های (صغری) خواهرم رو روی لباس هام پوشیدم و سطل آب رو برداشتم و به بهانه ی آوردن آب از چشمه ، زدم بیرون ... 😉✌️ 🔹 پدرم که گوسفند ها رو از صحرا میاورد داد زد : صغرا کجا !؟ برای اینکه نفهمه سیف الله هستم سطل آب رو بلند کردم که یعنی می رم آب بیارم. 🔸خلاصه رفتم و از جبهه لباس هارو با یک نامه پست کردم. 😊 🔹 یک بار پدرم آمده بود شهر و از پادگان تلفن کرد جبهه 👈 با خنده می گفت : (بنی صدر)وای به حالت اگه دستم بهت نرسه 😂😄 😁 @Tanhamasir_semnan
💠 حاجی بزن دنده دو😁 🔹رزمنده ها برگشته بودن عقب بیشترشون هم راننده کامیون بودن که چند روزی نخوابیده بودن 🔸ظهر بود و همه گفتند نماز رو بخوانیم و بعد بریم برای استراحت 🔹امام جماعت اونجا یک حاج اقای پیری بود که خیلی نماز رو کند می خواند رزمنده های خیلی زیادی پشتش وایستادن و نماز رو شروع کردند 🔸انقدر کند نماز خواند که رکعت اول فقط 10 دقیقه ای طول کشید. 🔹وسطای رکعت دوم بود یکی از راننده ها از وسط جمعیت بلند داد زد: حاجججججججییییییییی.جون مادرت بزن دنده ددددددددددو 😅صف نماز با خنده بچه ها منفجر شد. 😁 @Tanhamasir_semnan
🔹 بار اولم بود که مجروح می شدم و زیاد بی تابی می کردم . 🔸یکی از برادران امدادگر بالاخره آمد بالای سرم و با خونسردی گفت : چیه ، چه خبره ؟ تو که چیزیت نشده بابا !!! 🔹تو الان باید به بچه های دیگه هم روحیه بدهی آن وقت داری گریه می کنی ؟! 🔸تو فقط یک پایت قطع شده ! ببین بغل دستی ات سر نداره هیچی هم نمیگه ، این را گفت بی اختیار برگشتم و چشمم افتاد به یه بنده خدایی که شهید شده بود !!! 🔹بعد توی همان حال که درد مجال نفس کشیدن هم نمی داد کلی خندیدم و با خودم گفتم عجب عتیقه هایی هستن این امدادگرا !!!😂😂 😁 @Tanhamasir_semnan
؟! 🌷الله اکبر. سر نماز هم بعضی دست بردار نبودند. به محض اینکه قامت می بستی و دستت از دنیا کوتاه می شد و نه راه پس داشتی و نه راه پیش، پچ پچ کردنها شروع می شد. مثلا می خواستند طوری حرف بزنند که معصیت هم نکرده باشند و اگر بعد نماز اعتراض کردی، بگویند ما که با تو نبودیم!! 🌷اما مگر می شد با آن تکه ها که می آمدند آدم حواسش، جمع نماز باشد!! مثلاً یکی می گفت:«واقعا اینکه می گویند نماز معراج مؤمن است این نمازها را می گویند، نه نماز من و تو را!!!!!» دیگری پی حرفش را می گرفت که:«من حاضرم هر چى عملیات رفتم بدهم دو رکعت نماز او را بگیرم.» و سومی:«مگر می دهد پسر!!؟؟» و از این قماش حرفا.... 🌷....و اگر تبسمی گوشه لبمان می نشست بنا می کردند به تفسیر کردن:«ببین! ببین! الان ملائک دارند قلقلکش می دهند.» و اینجا بود که دیگر نمی توانستیم جلوی خودمان را بگیریم و لبخند تبدیل به خنده می شد، خصوصاً آنجا که می گفتند:«مگر ملائکه نامحرم نیستند؟» و خودشان جواب می دادند:«خوب لابد با دستکش قلقلک می دهند!!!! 😁 @Tanhamasir_semnan