eitaa logo
تنها مسیری های استان کرمان
2.3هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
8.3هزار ویدیو
48 فایل
جهت ارائه انتقاد، پیشنهاد و ارتباط با ادمین کانال👇 @YASNA8686 در این کانال مباحث کاربردی و تربیتی تشکیلات تنهامسیر آرامش ارائه خواهدشد 🌹☘🌹☘🌹 http://eitaa.com/joinchat/1367539744C38a905eac9
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ پیشنهادی برای ایام نوروز ‌ 🔸یکی از دستورات بسیار مهم دین-که آن‌را برای ایام نوروز پیشنهاد می‌دهم- محاسبه نفس است. البته دستور محاسبۀ نفس در پایان هر روز باید انجام بگیرد اما حداقلش این است که انسان سالی یک‌بار بنشیند و خودش را محاسبه کند؛ همان‌طوری که ادارات در آخر سال، اموال خود را محاسبه و جمع‌بندی می‌کنند. 🔸محاسبۀ نفس سه اثر مهم دارد : اول اینکه آدم محبوب خدا می‌شود. چون خدا از انسانِ مراقب و حساب‌گر خوشش می‌آید. دوم اینکه انسان به عیوبش آگاه می‌شود و می‌تواند برای رفع آنها اقدام کند. سوم اینکه هرکسی در دنیا محاسبۀ نفس کند، روز قیامت از او آسان‌تر حساب‌رسی می‌کنند. ‌ 🔸اگر مدام محاسبۀ نفس کنیم و به عیوب خودمان نگاه کنیم، افسرده نمی‌شویم؟ نه؛ چون ما در این کار تنها نیستیم، بلکه در آغوش خدا به عیوب خودمان می‌پردازیم و از خدا می‌خواهیم عیوب‌مان را برطرف کند، مثل بچه‌ای که لباسش کثیف شده و به آغوش مادرش پناه می‌برد و گریه می‌کند. و خدا قطعاً بیشتر از یک مادر، بندگانش را دوست دارد. ‌ 🔸البته در وقت تفکر، نباید به سراغ حسرت از گذشته یا غصۀ آینده برویم یا به حساب دیگران برسیم! باید به احوال نفس خودمان فکر کنیم. ‌ 🔸امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: محاسبۀ نفس خودت را یادداشت کن(غررالحکم/ص۴۵۳) محاسبۀ نفس کن و بنویس؛ جمع‌بندی آن‌را هم به عهدۀ خدا بگذار! یعنی بعد از حساب و کتاب، صادقانه به خدا بگو: «خدایا! من از پسِ این نفس بر نمی‌آیم! نمی‌توانم درستش کنم، خودت درستش کن!» ‌ 🔸یکی از وجوه معنویت نوروز این است که ما در پایان هر سال، نفس خودمان را محاسبه کنیم. مثلاً در محاسبۀ نفست بگو: «من چند سال از عمرم را گذرانده‌ام؟ چه خلقیات و رفتارهایی دارم؟ این کارها را برای چه انجام داده‌ام؟ در این ده-بیست سالی که از عمر تکلیف من گذشته، چه تغییری در خودم ایجاد کرده‌ام؟ چرا خطاهای من تکرار شده؟» چون آدم وقتی مرتکب خطایی می‌شود باید متوجه نقطه ضعف خودش بشود و آن خطا را تکرار نکند. ‌✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
حقیقتا متاثر میشیم 😒 از شنیدن و حتی نشر برخی خبرها. این روزها هر چند بهار طبیعت رسیده ولی از دست دادن اوتاد الهی دلهای مارو غمگین میکنه و حس فراق بهمون دست میده◼️◾️▪️ پرواز آسمانی رو به صاحب الزمان و محضر آقا جانمون تسلیت عرض میکنیم ان شاءالله که این رخنه هارو فقططط خود حضرت حجه با ظهورشان پر کنن!
چطور هر روزمون عید باشه؟ ✍یک سال منتظر می‌مونیم تا زمین به دور خورشید بچرخه و ما آغاز سال جدید رو جشن بگیریم و عید رو به همدیگر تبریک بگیم، اما حضرت علی(ع) فرمودند: «هر روزی که در اون مرتکب گناه نشدی روز عیده.» 📚حکمت ۴۲۸ نهج‌البلاغه 💌 یعنی هر روزی که کاسب بازار گرون‌ فروشی نکرد، کارمند دولت رشوه نگرفت، پشت سر کسی غیبت نشد، مردی یا زنی به والدینش یا به همسرش بی احترامی نکرد و... از نگاه دینی عیده و باید اون روز رو شاد بود. بیاییم امسال بیشتر مراقب اعمالمون باشیم تا هر روز برای خودمون و اطرافیانمون عید باشه. ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
تنها مسیری های استان کرمان
🌌 #رمان شب #بدون_تو_هرگز 50 "سرزمینِ غریب" ✍🏼 [ از قسمت پنجاهم به بعد خاطره از زبان دختر شهید سی
🎆 شب 51 "اتاق عمل" 🔹دوره تخصصی زبان تموم شد ... و آغازِ دوره تحصیل و کار در بیمارستان بود ... ❇️ اگر دقت می کردی ... مشخص بود به همه سفارش کرده بودن تا هوای من رو داشته باشن ... تا حدی که نماینده دانشگاه، شخصاً یه دانشجوی تازه وارد رو به رئیسِ بیمارستان و رئیسِ تیمِ جراحی عمومی معرفی کرد ... 😕 💢جالب ترین بخش، ریزِ اطلاعاتِ شخصی من بود ...همه چیز،حتی علاقه رنگی من ... این همه تطبیقِ شرایط و محیط با سلیقه و روحیاتِ من غیرقابل باور و فراتر از تصادف و شانس بود ... 🚫از چینش و انتخابِ وسائل منزل ... تا ترکیبِ رنگی محیط و ...‼️ گاهی ترسِ کوچیکی دلم رو پر می کرد ... 😥 ✔️ حالا اطلاعاتِ علمی و سابقه کاری ... چیزی بود که با خبر بودنش جای تعجب زیادی نداشت ... 🔸هر چی جلوتر می رفتم ... حدس هام از شک به یقین نزدیک تر می شد ... فقط یه چیز از ذهنم می گذشت ... - چرا بابا؟ ... چرا؟ ... 🏢 توی دانشگاه و بخش ... مرتب از سوی اساتید و دانشجوها تشویق می شدم ... و همچنان با قدرت پیش می رفتم و برای کسبِ علم و تجربه تلاش می کردم ... 🔷 بالاخره زمانِ حضورِ رسمی من، در اوّلین عمل فرارسید ... اون هم کنارِ یکی از بهترین جراح های بیمارستان .. همه چیز فوق العاده به نظر می رسید ... تا اینکه واردِ رختکنِ اتاق عمل شدم ... رختکن جدا بود ... امّا ... ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
🌌 شب 52 "شعله های جنگ" ⭕️ آستینِ لباس کوتاه بود ... یقه هفت ... ورودی اتاق عمل هم برای شستنِ دست ها و پوشیدنِ لباس اصلی یکی.... 🔹چند لحظه توی ورودی ایستادم ... و به سالن و راهروهای داخلی که درِ اتاق های عمل بهش باز می شد نگاه کردم ... حتی پرستارِ اتاق عمل و شخصی که لباس رو تنِ پزشک می کرد، مرد بود⚠️ برگشتم داخل و نشستم روی صندلی رختکن ... حضورِ شیطان و نزدیک شدنش رو بهم حس می کردم ... 😈 -اونها که مسلمان نیستن ... تو یه پزشکی ... این حرف ها و فکرها چیه؟ ... برای چی تردید کردی؟ ... حالا مگه چه اتفاقی می افته ... - اگر بد بود که پدرت، تو رو به اینجا نمی فرستاد ... خواستِ خدا این بوده که بیای اینجا ... - اگر خدا نمی خواست شرایط رو طور دیگه ای ترتیب می داد ... - خدا که می دونست تو یه پزشکی ... ولی اگر الان نری توی اتاق عمل ... می دونی چی میشه؟ ... چه عواقبی در برداره؟ ... - این موقعیتی رو که پدرِ شهیدت برات مهیّا کرده، سر یه چیزِ بی ارزش از دست نده ... 🔴 شیطان با همه قوا بهم حمله کرده بود ... حس می کردم دارم زیرِ فشارش له میشم ... سرم رو پایین انداختم و دستم رو گرفتم توی صورتم ... 🔸 - بابا ... من رو کجا فرستادی؟ .. تو ... یه مسلمانِ شهید... دخترِ مسلمانِ محجبه ات رو 😞 🔥 آتشِ جنگِ عظیمی که در وجودم شکل گرفته بود ... وحشتناک شعله می کشید ... 🔷 چشم هام رو بستم ... - خدایا! توکل به خودت ... یا زهرا ... دستم رو بگیر ... از جا بلند شدم و رفتم بیرون ... از تلفنِ بیرونِ اتاق عمل تماس گرفتم ...پرستار از داخل گوشی رو برداشت...📞 از جرّاحِ اصلی عذرخواهی کردم و گفتم شرایط برای ورودِ یک خانم به اتاق عمل، مناسب نیست ... و ... 🚫 از دیدِ همه، این یه حرکتِ مسخره و احمقانه بود ... ✅ امّا من آدمی نبودم که حتی برای یه هدفِ درست ... از راهِ غلط جلو برم ... حتی اگر تمام دنیا در برابرم صف بکشن ... مهم نبود به چه قیمتی ... چیزهای باارزش تری در قلب من وجود داشت ... ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
🎆 شب 53 "حمله چند جانبه" 💢 ماجرا بدجور بالا گرفته بود ... همه چیز به بدترین شکلِ ممکن ،دست به دست هم داد تا من رو خورد و لِه کنه...😞 ⭕️ دانشجوها، سرزنشم می کردن که یه موقعیتِ عالی رو از دست داده بودم ... اساتید و ارشدها، نرفتنِ من رو یه اهانت به خودشون تلقی کردن ... و هر چه قدر توضیح می دادم فایده ای نداشت ... نمی دونم نمی فهمیدن یا نمی خواستن متوجه بشن ...! 🏢 دانشگاه و بیمارستان ... هر دو من رو تحت فشار دادن که اینجا، جای این مسخره بازی ها و تفکراتِ احمقانه نیست ... و باید با شرایط کنار بیام و اونها رو قبول کنم ...⛔️ هر چقدر هم راهکار برای حل این مشکل ارائه می کردم ... فایده ای نداشت ... 📆 چند هفته توی این شرایط گیر افتادم ... شرایطِ سخت و وحشتناکی که هر ثانیه اش حس زندگی وسطِ جهنم رو داشت ...🔥🔥 🔹وقتی برمی گشتم خونه ... تازه جنگِ دیگه ای شروع می شد ... مثل مرده ها روی تخت می افتادم ... حتی حس اینکه انگشتم رو هم تکان بدم نداشتم ... تمام فشارها و درگیری ها با من واردِ خونه می شد ... 😈 و بدتر از همه شیطان ... کوچک ترین لحظه ای رهام نمی کرد ... ✅ در دو جبهه می جنگیدم ... درد و فشارِ عمیقی تمامِ وجودم رو پُر می کرد ... "نبرد بر سرِ ایمانم و حفظِ اون" ... سخت تر و وحشتناک بود ... یک لحظه غفلت یا اشتباه، ثمر و زحمتِ تمام این سال ها رو ازم می گرفت ... 😥 🌎 دنیا هم با تمامِ جلوه اش ... جلوی چشمم بالا و پایین می رفت ... ✔️ می سوختم و با چنگ و دندان، تا آخرین لحظه از "ایمانم" دفاع می کردم💪🏼✌️🏼 🕘 حدود ساعت 9 ... باهام تماس گرفتن و گفتن سریع خودم رو به جلسه برسونم ...☎️ 🌹 پشتِ در ایستادم ... چند لحظه چشم هام رو بستم ... بسم الله الرحمن الرحیم ... خدایا به فضل و امید تو ... 🔸 در رو باز کردم و رفتم تو ... 🔷 گوش تا گوش ... کل سالنِ کنفرانس پُر از آدم بود ... جلسه دانشگاه و بیمارستان برای بررسی نهایی شرایط ... رئیس تیم جراحی عمومی هم حضور داشت ... ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
🌠 شب 54 "پلّه اول" ⭕️ پشت سر هم حرف می زدن ... یکی تندتر ... یکی نرم تر ... یکی فشار وارد می کرد ... یکی چراغ سبز نشون می داد ... همه شون با هم بهم حمله کرده بودن ... و هر کدوم، لشکری از شیاطین به کمکش اومده بود ... 👿 وسوسه و فشار، پشتِ وسوسه و فشار ... و هر لحظه شدیدتر از قبل... پلیسِ خوب و بد شده بودن ... و همه با یه هدف ... 👈🏼 یا باید از اینجا بری ... یا باید شرایط رو بپذیری...⚠️ 🔹من ساکت بودم ... امّا حس می کردم به اندازه یه دونده ماراتن، تمامِ انرژیم رو از دست دادم...😪 🔸به پشتی صندلی تکیه دادم... –زینب ... ""این کربلای توئه ... چی کار می کنی؟ ... کربلائی میشی یا تسلیم...؟"" 🔆 چشم هام رو بستم ... بی خیالِ جلسه و تمامِ آدم های اونجا... –خدایا ... به این بنده کوچیکت کمک کن ... نذار جای حق و باطل توی نظرم عوض بشه ... نذار حق در چشمِ من، باطل... و باطل در نظرم حق جلوه کنه ... خدایا ... راضیم به رضای تو... ❇️ با دیدن من توی اون حالت ... با اون چشم های بسته و غرقِ فکر ... همه شون ساکت شدن ... سکوت کل سالن رو پر کرد … 🌷 خدایا ... به امید تو ... بسم الله الرحمن الرحیم... 🔹و خیلی آروم و شمرده ... شروع به صحبت کردم... –این همه امکانات بهم دادید ... که دلم رو ببَرید و اون رو مسخ کنید ... حالا هم بهم می گید یا باید شرایطِ شما رو بپذیرم ... یا باید برم... 🔴 _ امروز آستین و قد لباسم کوتاه میشه و یقه هفت، تنم می کنید ... فردا می گید پوشیدنِ لباسِ تنگ و یقه باز چه اشکالی داره؟ ... چند روز بعد هم ... لابد می خواید حجاب سرم رو هم بردارم... 🔶 چشم هام رو باز کردم... –همیشه ... همه چیز ... با رفتن روی اون پله اول ... شروع میشه...✅👌🏼 سکوتِ عمیقی کل سالن رو پر کرده بود.... ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
📝 ✖️اینهمه وقت خونه‌مون بودن؛ یعنی مبلمانِ جدیدمون رو ندیدن؟ ✖️از حسادت، نتونستن یه تبریکِ خشک و خالی بگن، بخاطر ماشین مدل بالامون! ✖️وااااقعا زورشون میومد، ارتقاء شغلی تو رو تبریک بگن؟ یعنی نمیدونستن؟ و .... هزاران توقع، از دیگران، برای اینکه ما، و آنچه برای ما مهم هست رو ببینند، و به زبان بیارند! 💥 خانم جان / آقاجان اگر هنوز منتظرید؛ تغییرات زندگی، یا حتی روحی شما رو، بقیه ببینند و تحسین‌تون کنند، یعنی هنوز درگیر نگاه این و آنید! فرقی نمیکنه ؛ در مادیات یا معنویات ... 🔺این یک نمونه از شِرک در وجود ماست، و باید برای حذفش زحمت کشید! 🌛 ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•┄✮بِـسْـم‌‌ِاللّٰه‌ِالࢪَّحمن‌ِالࢪَّحیمْ✮┄• عرض سلااام و درود ، پیشڪش حضـــــــور گرانمایہ شما عزیزان همیشه همراه ☺️🌸 صبحتون دلپذیرو ســـرشار از مهر ان شاالله که حالتون خوبه😊 از اینکه با ما همراه هستید خُرسندیم ☀️هر صبح آغازیست دوباره ، برای آموختن، وبالیدن ...! آغازی برای تکاندن غباراز دل💖 ونشاندن غنچه های محبت وعشق ...!💕 پس ؛ شروع دوباره زندگی بر شما مبارک... 🍃🌸آرزومیکنم امروز خدا به اندازه‌ی ،شکوفه های زیبای بهاری ، طبقی از شادیهای خاص ، عشقهای پاک و رزق و روزی فراوان مادی و معنوی براتون هدیه بیاره👌 ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
4_6030397476748396774.mp3
8.36M
💬 قرائت دعای "عهــــد" 🌹«روز سی و دوم» 🗓شروع چله: ۱۴۰۰/۱۲/۰۱ ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
تنها مسیری های استان کرمان
‍ ‍ ـ࿆༆  بًسًمً اًلًلًهً اًلًرًحًمًنً اًلًرًحًـــیًمً ـ࿆༆  🔖روز سی و یکم چله ی #ترک_گناه + قرائت
‍ ‍ ـ࿆༆  بًسًمً اًلًلًهً اًلًرًحًمًنً اًلًرًحًـــیًمً ـ࿆༆  🔖روز سی و دوم چله ی + قرائت نمـازمون اول وقت باشه‌‌✔ غیبت ⛔ اگرم غیبت بشنویم شریڪ جـــ🔪ـــرم هستیما👂 √محترمانه محیط و تــ🏃ـــرک کنیم یا با موضوعے که برای طرف جالبه بحث و عوض کنیم↻🙃 دروغ از بزرگترین گناهان کبیـــره است رو اعتماد به نفسمون کار کنیم 💪 تا نیاز نداشته باشم با حباب دروغ خودمون و بـــ↯ــاد کنیم. 🌪 حواسمون به پـــ↯↯ــــرتگاه ها باشه چـــــت با نامحرم 👥 کانال های مستهجن ☠ خلوت های گنــــــ🕳ـــاه اگر شاغل هستیم از کارمون نزنیم به بهانه های مختلف❗️ مدیـون نشیم⚠️ "خـدا جون خودت هوامون و داشته باش" ✦‎࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
🚨 از جنبه‌ی انسانی ✍ : 🌺 نوروز یعنی روزی که شما با عمل خودتان، با حادثه‌ای که اتفاق می افتد، آن را نو می کنید. روز بیست‌ودوم بهمن که ملت ایران، را به کمک خدا تحقق بخشید، روز نویی (نوروز) است. آن روزی که امام امت، قاطعاً به دهانِ مستکبرِ قلدرِ گردن‌کلفت دنیا - یعنی آمریکا - مشت کوبید، آن روز، روز نو و راه نویی (نوروز) بود؛ حادثه‌ی نویی بود که اتفاق می افتاد و افتاد. ما باید را، نو روز کنیم. نوروز به حسب ، نوروز است؛ جنبه‌ی قضیه هم به دست ماست که آن را نوروز کنیم. ۱۳۶۹/۱/۱‌ ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
سلام و عرض ادب روزتون بخیر و خوشی باشه🌹 ❇️ اگه اجازه بدید ادامه بحث دکتر حبشی رو داشته باشیم. سعی میکنیم قسمت هاشو زودتر بذاریم تا بحث به نتیجه برسه و بحث‌های دیگه رو بتونیم به خوبی پیگیری کنیم.
❇️ بحثی رو که میخوایم امروز مطرح کنیم یه موضوع بسیار مهم هست. موضوعی که مدت هاست داریم در مورد فوایدش صحبت میکنیم 👈🏼 اینکه یک خانم اگه بخواد از زندگی با همسرش لذت ببره باید چیکار کنه؟ اینکه مهم ترین نیاز یک مرد در زندگی مشترک چیه؟ و در واقع اصلی ترین راه شیرین شدن زندگی زناشویی چه خواهد بود؟ 🤔 ✅💥 میخوایم در مورد حفظ اقتدار مرد صحبت کنیم... موضوعی بسیاااااار مهم و اثرگذار که متاسفانه در همه فرهنگ های جهان مورد غفلت واقع شده و همین موجب بروز مشکلات فراوان در زندگی بشریت شده... این بحث رو خیییلی خوب دنبال بفرمایید. ممنونم 🌹
024-.mp3
2.02M
🔶 صحبت های دکتر حبشی در مورد رابطه صحیح زن و شوهر در خانواده "بخش بیست و چهارم" 🌹 شناخت و درک تفاوت های زن و مرد بهترین راه رسیدن به تفاهم و لذت در زندگی زناشویی 💥 دکتر حمید ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 وقتی یکی از طنزپردازان از رهبر انقلاب درخواست انگشتر کرد و با یک اشکال فنی مواجه شد! 👈🏻 انگشتر درخواستی، یادگار عقد ازدواج بود 📲 روایت کامل دیدار را از آدرس زیر تماشا کنید: Farsi.khamenei.ir/live ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
🔰 پیاده شو کاکاسیاه! 🔺️در ماجرای اوکراین، نژادپرستی غرب را همه دیدند. قطار را نگه میدارند برای اینکه سیاه‌پوست را از قطار پناهندگان پیاده کنند. 📚حکیم انقلاب ۱۴۰۱/۱/۱ @Tanhamasirkerman
تنها مسیری های استان کرمان
🌠 #رمان شب #بدون_تو_هرگز 54 "پلّه اول" ⭕️ پشت سر هم حرف می زدن ... یکی تندتر ... یکی نرم تر ...
🌌 شب 55 🌷"من یک دخترِ مسلمانم..." 🔹سکوتِ عمیقی کل سالن رو پر کرده بود ... چند لحظه مکث کردم... –یادم نمیاد برای اومدن به انگلستان و پذیرشم در اینجا به پای کسی افتاده باشم و التماس کرده باشم ... ✅ -- شما از روزِ اوّل دیدید ... من یه دختر مسلمان و محجبه ام ... و شما چنین آدمی رو دعوت کردید ... حالا هم این مشکلِ شماست، نه من ... و اگر نمی تونید این مشکل رو حل کنید ... کسی که باید تحت فشار و توبیخ قرار بگیره ... من نیستم... 🔶 و از جا بلند شدم ... همه خشک شون زده بود ... یه عده مبهوت ... یه عده عصبانی ... فقط اون وسط رئیس تیم جراحی عمومی خنده اش گرفته بود... به ساعتم نگاه کردم... ⌚️ –این جلسه خیلی طولانی شده ... حدوداً نیم ساعت دیگه هم اذان ظهره ... هر وقت به نتیجه رسیدید لطفاً بهم خبر بدید ... با کمال میل برمی گردم ایران...🇮🇷 👨‍💼نماینده دانشگاه، خیلی محکم صدام کرد... –دکتر حسینی ... واقعاً علی رغم تمام این امکانات که در اختیارتون قرار دادیم ... با برگشت به ایران مشکلی ندارید و حاضرید از همه چیز صرف نظر کنید؟ ... ✳️–این چیزی بود که شما باید ... همون روز اوّل بهش فکر می کردید... جمله اش تا تموم شد ... جوابش رو دادم ... می ترسیدم با کوچک ترین مکثی ... دوباره شیطان با همه فشار و وسوسه اش بهم حمله کنه... 🔷 این رو گفتم و از درِ سالن رفتم بیرون و در رو بستم ... پاهام حس نداشت ... از شدتِ فشار ... تپشِ قلبم رو توی شقیقه هام حس می کردم.... ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
🎑 شب 56 "دزدهای انگلیسی"🇬🇧 🌷وضو گرفتم و ایستادم به نماز ... با یه وجودِ خسته و شکسته ... اصلاً نمی فهمیدم چرا پدرم این همه راه، من رو فرستاد اینجا... 💢 خیلی چیزها یاد گرفته بودم ... امّا اگر مجبور می شدم توی ایران، همه چیز رو از اوّل شروع کنم ... مثل این بود که تمام این مدت رو ریخته باشم دور... 🔹توی حال و هوای خودم بودم که پرستار صدام کرد... –دکتر حسینی ... لطفا تشریف ببرید اتاقِ رئیس تیم جراحی عمومی... ❇️‌ در زدم و وارد شدم ... با دیدنِ من، لبخندِ معناداری زد ... از پشتِ میز بلند شد و نشست روی مبل جلویی... –شما با وجودِ سن تون ... واقعاً شخصیتِ خاصی دارید... 🔶–مطمئناً توی جلسه در مورد شخصیت من صحبت نمی کردید... 📌 خنده اش گرفت... –دانشگاه همچنان هزینه تحصیلِ شما رو پرداخت می کنه... اما کمک هزینه های زندگی تون کم میشه ... و خوب بالطبع، باید اون خونه رو هم به دانشگاه تحویل بدید... * ناخودآگاه خنده ام گرفت... ⭕️–اوّل با نشون دادن در باغ سبز، من رو تا اینجا آوردید ... تحویلم گرفتید ... - امّا حالا که حاضر نیستم به درخواستِ زور و اشتباه تون جوابِ مثبت بدم ... هم نمی خواید من رو از دست بدید ... و هم با سخت کردن شرایط، من رو تحت فشار قرار می دید ... تا راضی به انجام خواسته تون بشم...⚠️ ✅ چند لحظه مکث کردم... –لطف کنید از طرفِ من به ریاستِ دانشگاه بگید ... برعکس اینکه توی دنیا، انگلیسی ها به زیرک بودن شهرت دارن ... اصلاً دزدهای زرنگی نیستن... 🔸و از جا بلند شدم.... ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
📜حاج قاسم سلیمانی: ذکاوت و هوشمندی در این نیست که من چگونه مالی را کسب کنم؛ ذکاوت این است که من چگونه بین دنیا و آخرت ابدی بـتوانم برنده‌ی آخرت ابدی بشوم. @Tanhamasirkerman
🔥قرن امام خامنه‌ای 🔻بسیاری از اندیشمندان دنیا، به درستی، قرن چهاردهم را نام نهادند... چون او معمار عظیم ترین انقلابی بود که جهت تاریخ را تغییر داد... 🔻قرن پانزدهم قرن امام خامنه‌ای نامیده خواهد شد... 🔻مردی که هفتاد سال، مجاهدانه برای اسلام و ایران جان و‌ آبروی خود را فدا کرد... 🔻رهبری که ایران را از میان سهمناک ترین دشمنی ها و طوفان های دهه های پایانی قرن چهاردهم، در اوج اقتدار وارد قرن پانزدهم کرد... 🔻امروز او در اندیشه ماموریت نهایی خود است... یعنی آماده سازی یک جهان پر از ظلم و آشوب به سمت آرامش و زیبایی آخرین ذخیره الهی ... پ.ن: آغاز سال ۱۴۰۱ و سده پانزدهم هجری مبارک ✍حمیدرضا ابراهیمی ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
📝 ➖ نگاش نکن، بذار رد شه بِره! یادت نیست چه رفتارِ زشتی با پدرت داشت؟ ➖ مادرش فوت شده، می‌خوای بِری سرسلامتی؟ یادت نیست به مادرت چقدر بی‌احترامی کرد؟ ➖ چرا باهاش سلام‌علیک کردی؟ یادت نیست از کنار من و بابات رد شد و سلام نکرد؟ و ...... آقاجان / خانم جان ؛ 💥 ۱ـ اوّلاً که کینه، سرطان روحِ شماست، اگر دوست دارید با دست خودتون، خودتون رو دار بزنید، به کینه‌ها ادامه بدید! 💥 ۲ـ دوماّ اینکه، همه‌ی عمر، مراقب سلامتی بچه‌هاتون بودید، نکنه یه مو، از سرشون کم شه! پس چرا اونا رو به جریانِ سرطانی که دامنِ روح شما رو گرفته، وارد می‌کنید و در چنگالِ یک بیماری ابدیت‌سوز، وارد می‌کنید! این رفتار، نشانه‌ی خودشیفتگی شماست، که حاضرید دیگران بخاطر اختلافِ ( به‌حق، یا، ناحقِ) شما با کسی، اهل آتش باشند! 🌛 ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman