eitaa logo
تنها مسیری های استان کرمان
2.3هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
8.3هزار ویدیو
48 فایل
جهت ارائه انتقاد، پیشنهاد و ارتباط با ادمین کانال👇 @YASNA8686 در این کانال مباحث کاربردی و تربیتی تشکیلات تنهامسیر آرامش ارائه خواهدشد 🌹☘🌹☘🌹 http://eitaa.com/joinchat/1367539744C38a905eac9
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 کارهای خوب بی‌موقع قبول نیست! 👈🏻 بعضی از کارهای خوب رو شیطان بهت پیشنهاد میده انجام بدی! 👈 متن کلیپ ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
تنها مسیری های استان کرمان
#روایت_کرمان 🏨زن جوانی با حدود سی و هفت، هشت سال سن با ته مانده ی آرایش غلیظی که روی صورتش ماسیده
پرواز بادبادک‌ها 🌿پدر خانواده دسته کالسکه را محکم گرفته بود. با اطمینان طول آسفالت‌‌ ترک خورده را گز می‌کرد. انگار نه انگار روز قبلش همان حوالی دو بمب منفجر شده. انگار نه انگار خانواده‌ای روز قبل همان حوالی، روی آسفالت‌ها توی خون خودشان غلتیده بودند. جلوتر رفتم. پرسیدم: «آقا ببخشید شما دیروز موقع انفجار گلزار بودین؟» کالسکه را برای لحظه‌ای نگه داشت. با تاسف جواب داد: «نه، اون لحظه نبودم... روز قبلش اومده بودم.» با سر اشاره کرد به دخترش. «با همین دخترم اومدم. یه بادکنک نارنجی هم دستش بود»🔸 پرسیدم: «نترسیدین امروز با بچه اومدین؟» مرد خنده کجی کرد و گفت: «اگه می‌ترسیدم که نمیومدم، اونم با جگر گوشه‌ام.»✨ گفتم: «به هر حال دیروز اتفاق ناراحت کننده ای افتاد» سر تکان داد: «آره، ولی ماهم همون مردم دیروزی هستیم... تنها فرقمون با دیروز، رنگ بادکنک دخترم و لباس مشکی منه.»◾️ 📝راوی :زهرا یعقوبی 〰〰〰〰〰 📌کانال ، روایتی متفاوت را برای شما دارد ✉️دوستان خود را به این کانال دعوت کنید👇 🔗https://eitaa.com/Tanhamasirkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 یکی از شهدای عزیز حادثه تروریستی از خانواده 8 شهید به همراه پدر در موکب محرم ۱۴۰۲. ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
دل است دیگر، زود به زود تنگ پسر شهیدش میشود 💔 تو رفتی دگر... ماه و آیینه؛ خداحافظ🌙💫 بغــض تو ســـــینه خداحافظ🥀🖤 ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ #تنها‌مسیر‌استان‌کرمان⇩ @Tanhamasirkerman
✍دست خط ناب شهید ترور دانش آموز شهید محمد امین صفرزاده... 🔹شهید محمد امین صفرزاده انگشترش همیشه دستش بود ولی صبح روز سیزده دی انگشترش را در برابر آینه می گذارد... 🔸و جالب اینجاست همون انگشتش هم قطع میشه... ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
🔶 ایشون دو تا موضوع مهم رو اشاره کردند. 🔸اول اینکه چیکار کنیم این تغییرات دائمی باشه؟ 🔹دوم اینکه در مقابل تمسخر و سرزنش اطرافیان چیکار کنیم؟ شما ایشون رو راهنمایی کنید😌
تنها مسیری های استان کرمان
#روایت_کرمان 🏨زن جوانی با حدود سی و هفت، هشت سال سن با ته مانده ی آرایش غلیظی که روی صورتش ماسیده
✨ گیسوی تو، نشانه است! 💠زن از ماشین پیاده شد جمعیت را کنار زدو هراسان به سمت نگهبانی بیمارستان دوید چادرش روی شانه‌هایش افتاده بود. تارهای نامرتب و پریشان موهایش از لابه‌لای روسری روی گونه‌اش ریخته بود ریخته بودند.لب‌هایش از ترس سفید شده بود به نگهبان که رسید پاهایش دیگر جان نداشت دستش را روی شیشه نگهبانی تکیه داد و هراسان گفت محسن ابراهیمی "گفتن آوردنش اینجا، زنده‌ست؟" و بعد طوری که انگار خودش تحمل شنیدن جواب همچین سوالی را ندارد سرش را گذاشت روی شیشه و به‌زور بدن بیجانش را نگه داشت.نگهبان همان‌طورکه سریع داشت دفتر اسامی را نگاه میکرد گفت:" پسرته خواهر؟"و  زن بدون این‌که صدایش نای بیرون آمدن داشته باشد جواب داد:" تورو امام زمان نگو مرده" نگهبان صفحه را ورق زد و گفت:" خواهرم آروم باش توکلت به خدا باشه اسمش تو لیست من نیست برو توی اورژانس و بگرد ببین پیداش می‌کنی؟". زن بعد از کلی التماس از گیت نگهبانی رد شد و به اورژانس رسید. ناله و فریاد بابوی خون درهم آمیخته شده بود راهروی اورژانس پر بود از مجروحان و مصدومان که بعضی‌هاشان از هوش رفته بودند. اولی محسن نبود، دومی هم که پرستار داشت سرش را باند پیچی میکرد جوانی سی و چند ساله بود انگار،نه محسن شانزده ساله‌ی او. سومی هم بدن بیجانی بود که بر پارچه‌ی رویشنوشته بودند: سردخانه. چشمش که به این کلمه افتاد ناگهان پایش از یاری کردن ایستاد کف زمین اورژانس نشست و به پایین روپوش پرستاری که به‌سرعت داشت از کنارش می‌گذشت چنگ انداخت:" خانوم محسن ابراهیمی یه جوون شونزده ساله با موهای فرفری سیاه این‌جا نیاوردن؟" پرستار به سرم توی دستش اشاره کرد:" من کار دارم، خانم جون پاشو این‌جا آلوده‌ست پاشو بشین روی صندلی باید از پذیرش بپرسی یا خودت یکی‌یکی اتاق ها رو نگاه کنی. 😥زن هر چه توان داشت  روی‌هم گذاشت برای ایستادن. شروع کرد به گشتن تمام اتاق ها،اتاق اول، اتاق دوم.... چپ،راست و هر چه بیشتر به انتهای سالن نزدیک می‌شد دلش بیشتر راضی می‌شد که محسن را هر قدر مجروح و زخمی در همین اتاق ها بیابد. آخرین اتاق آخرین امید او بود و بعد از آن دیگر باید برای شناسایی محسن به سردخانه می‌رفت، زیر لب زمزمه کرد یا فاطمه زهرا تو رابه  آبروی حاج قاسم قسم و بعد به سراغ تخت آخر اتاق آخر رفت زنی سال‌خورده و زخمی روی آن خوابیده بود و ناله می‌کرد. جهان روی سرش آوار شد، یادش آمد که صبح محسن را بخاطر به هم ریختگی اتاقش کلی دعوا کرده بود. صورت زیبای محسن جلوی چشمش آمد که با خنده گفته بود:" مراسم حاج قاسم که تموم شه، سرمون خلوت میشه میام خونه کامل اتاقمو تروتمیز میکنم" در دلش تمام دعاهایی که برای عاقبت به خیری محسن کرده بود مرور کرد سرش گیج رفت چشم‌هایش تار شد:" خدایا من تحمل این غم و دوری بزرگ رو ندارم". بی‌رمق با لب‌هایی لرزان از زنی پرسید:" سردخانه کجاست؟" و قبل‌از آن‌که جمله‌اش تمام شود پرستاری  که داشت از اتاق CPR بیرون می‌آمد بلند فریاد زد:" پسر نوجوونه برگشت دکتر میگه منتقل شه آی سی یو" از لابه‌لای درِ باز شده‌ی اتاق و رفت‌وآمد دکترها و پرستاران موهای  مشکی محسن را دید و فرفری گیسویی را که تمام حالاتش را حفظ بود. جلوتر رفت دلِ از دست رفته‌اش را لای آن موها دوباره یافت و با صدای بوق مانیتوری که داشت حیات محسن را نشان می‌داد آرام گرفت... _________________ 📌کانال ، روایتی متفاوت را برای شما دارد ✉️دوستان خود را به این کانال دعوت کنید👇 🔗https://eitaa.com/Tanhamasirkerman
📜سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی: مدیر خلاق، از دل بحرانها مدیریت ایجاد می کند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
࿐᪥•💞﷽💞•᪥࿐ 🌞 🍀 پیامبر اکرم «صلّی‌ الله‌ عليه‌ وآله»⇩: 💞عُنوانُ صَحیفَةِ المُؤمِنِ حُبُّ عَلیِّ بنِ ابی‌طالب علیه‌السلام. ↫◄❣سرلوحة پروندة هر مؤمن (در روز قیامت) دوستی و محبت علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام است. 📚{مستدرک‌حاکم، ج٣،کنزالعمال، ج١١} ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
تنها مسیری های استان کرمان
#تمرین_صبر 12 اساسی ترین راهکار صبوری اینه که ؛ جلوی خواهشهای دلت بایستی👉 نفس زمانی ضعیف میشه ؛ ک
13 گفتیم برای صبوری تمرین کن جلوی خودت بایستی! ❌اما تو موفق نمیشی؛ مگر اینکه انرژی لازمِ اینکار رو، تأمین کنی! انرژی اش فقط با دوچیز بدست میاد: ✨خود شناسی ✨خلوت با خدا ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
اولین چیزی که خدا از آن تقدیر می‌کند.. 🔰هر چه بیشتر به خدا "صبر" کنیم، خدا بیشتر به خاطر ما عجله خواهد کرد و هر چه بیشتر در ←سختی‌ها→ لبخند بزنیم، خدا زودتر ☜آسایش را به ما می‌رساند. انگار خدا طاقت ندارد "صبر" بندۀ خودش را ببیند و در آخرت هم هنگام ورود به بهشت اول از صبرشان تقدیم می‌کند:  ↫⇦سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ💯 🍃 ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
سلام و وقت بخیر خدمت شما اعضای محترم 🌹 🔷 خیلی از خانم ها میپرسن که برای روز مرد چه هدیه ای بخریم؟🎁🤔 🔸 برای این موضوع هر کسی باید نسبت به شرایط خودش خرید کنه و نمیشه به همه بگیم که فلان چیز رو بخرید. ولی کلا اگه وسائلی رو بخرید که حس اقتدار بده به شوهرتون از همه چیز بهتره. مثلا میتونید یه بالشت مخصوص تکیه پدر توی خونه بخرید!😊 یا مثلا یه صندلی مخصوص برای پشت میز. یا یه دونه مهر با نام همسرتون سفارش بدید آماده کنند. یا مثلا انگشتر خیلی چیز جذابی برای خیلی از مردها هست. یا یه ساعت مچی زیبا. یا یه عکس قشنگی که ازش دارید رو چاپ کنید و قابش کنید و... ✅🔶 اما در کنار اینها حتما خوبه که یه متن جالب و اقتدار دهنده براش بنویسید و کنار کادو بهش بدید. یک نامه کوتاه خیلی میتونه در روحیه همسرتون تاثیرات مثبت بذاره
مثلا یه نمونه نامه ای که یکی از اعضا فرستادن رو تقدیم میکنیم میتونید الگوبرداری کنید.👇🏼👇🏼
❇️ نامه یک بانوی تنهامسیری به همسرشون 🔸 سلام همسرم مرد زندگیم چراغ خانه ام محرم رازم مرهم دردم بابای خوب بچه هام 🌹 میخوام بدونی وقتی خونه نیستی ثانیه ها خیلی کند میگذره ، میخوام بدونی برای دیدن تو و لمس کردن دستان گرمت لحظه شماری میکنم... و وقتی صدای در زدنتو میشنوم از خوشحالی سر از پا نمیشناسم... آقای خوبم... شوهر صبور و مظلومم... 🔺 خیلی وقتا از خیلی چیزا دلم میگیره و این باعث میشه سرت غر بزنم و بداخلاق شم، خیلی وقتا خیلی سختیها رو بخاطر من تحمل کردی میخوام بدونی با تمام وجودم قدرتو میدونم و پای همه خوشیها و ناخوشیهات میمونم. بابت همه اذیتایی که از طرف من دیدی صمیمانه و صادقانه ازت عذر میخوام...🌹 میدونم که تو انقدر آقایی که حتما خانومتو میبخشی و همیشه بچگی هامو ندید میگیری... تو فقط همسر من نیستی بلکه تو همه وجودمی خدا نیاره اون روز رو که بالای سرمون نباشی... همسر بزرگوارم تو مردانه پای من بمان❤️ من پای دنیایمان میمانم 🌷 دلم میخواهد تمام حس نابم را برایت بنویسم و گرمای دستان مردانه و امنیت بخش تو را همیشه بالای سرم حس کنم....
🔸این محکم های مقتدر.... ❇️ نمیدانم مرد ها از کدام سیّاره آمده اند امّا از هَر کجا که آمده اند خوب است که هَستند... 🌸 ...که ته مایه بازوانشان، امنیّت است ...که ته صدایشان بَم است و آرامش می‌دهد ...که ابهت دارند تا تکیه گاه شَوند ...که حافظه شان کوتاه مُدت است و زود یادشان میرود که جنس قَلبشان مَخملی است ...که آغوشِشان تمام تَرس ها را بلد است حل کند ...که جِنسشان بیشتر از پیچیدگی، صاف و سادگیست ...که دلشان گرم به لبخند جنس زن است ...که بَلدند تمام خستگی شان را تَه فنجان چای زَن جا بگذارند 👌 خوب است که هَستند و دُنیا به این مُحکم های مُقتدر 💪 و اخموهای خوش قَلب 🧡 نیازمند است .. اگر نبودند!!! چه کسی می‌خواست این همه حس خواستنی بودن را به جنس زَن بدهد؟!❤️ چه کسی می‌خواست خَریدار این همه ناز و دلبری بشَود؟!❤️ این محکم های مقتدر! این مَغرورهای خوش قلب! خوب است که هستند از هَر کجا که آمدند خوش آمدند😉 ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹صحبت‌های جنجالی حجت‌الاسلام پناهیان در مورد دو قطبی‌سازی روحانی در برنامه جدید «خیابان آزادی» شبکه افق ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
🔶 حدیث نصب شده در محل سخنرانی رهبر انقلاب در دیدار اعضای کنگره ملی بزرگداشت ۲۴ هزار شهید تهران ۱۴۰۲/۱۱/۳ 🔺 امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام: إنَّ الجِهادَ بابٌ مِن أبوابِ الجَنَّةِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخاصَّةِ أولیائِهِ. «نهج‌البلاغه، خطبه‌ ۲۷» 🔹 همانا جهاد در راه خدا، دری از درهای بهشت است، که خدا آن را به روی دوستان مخصوص خود گشوده است.
رهبر معظم انقلاب دردیدار دست‌اندرکاران کنگره ۲۴ هزار شهید تهران : برخی مواقع موضع‌گیریها واظهارات مسئولان کشورهای اسلامی اشتباه است زیرادرباره موضوعی همچون آتش بس درغزه صحبت می‌کنند که ازاختیار آنها خارج است و دردست دشمنِ صهیونیستی است. آن موضوعی که دراختیار مسئولان کشورهای اسلامی است،قطع شریان‌های حیاتی به رژیم صهیونیستی است. کشورهای اسلامی باید ارتباط سیاسی و اقتصادی خود را با رژیم صهیونیستی قطع کنند.
تنها مسیری های استان کرمان
#روایت_کرمان ✨ گیسوی تو، نشانه است! 💠زن از ماشین پیاده شد جمعیت را کنار زدو هراسان به سمت نگهبا
🏠زنگ خانه را میزنم،پسرکوچکم دوپله یکی مسیر را طی می کند و به آغوشم پناه می‌آورد متعجب نگاهش میکنم!!! با صدایی بغض‌آلود و زبانی کودکانه می گوید:مامانم‌ خدا رو شکر شما کرمان نرفتی،اگه کشته میشدی من بدون مامان‌چیکار می‌کردم؟ با تعجب می‌پرسم:امیرحسین چرا باید کشته بشم؟؟؟ میگه :اگه بمب بهت میخورد ... 🔥بمب،کرمان،چی میگی بچه؟؟؟ پسر بزرگترم میگه مامان مزار حاج قاسم بمب منفجر کردند.😔 انگار در لحظه جام زهری نوشیده باشم دهانم تلخ میشود،ناخودگاه چهره دوستانم زهره و زینب که به دعوت من برای روایت نویسی عازم کرمان شدند در مقابل چشمانم مجسم میشوند،با استیصال و سراسیمه گوشی ام را که در خانه جا گذاشته بودم طلب میکنم،توان اینکه چهار پله باقیمانده را بالا بروم ندارم،بچه ها گوشی را به دستم می‌رسانند،زینب خطش مشغول است،شماره زهره ، را می گیریم خدا خیرش بدهد انگار می‌داند آدم پشت خطش چه لحظه‌های سختی را می‌گذراند همان زنگ اول جواب می‌دهد،انگار روح به جسمم بازگشته باشد با حالی نزار میپرسم:شما خوبید؟؟؟ و قتی خبر سلامتیشان‌را میگیرم،تازه به خودم می آیم جمله اول پسر کوچکم در ذهنم مرور میشود،خدا رو شکر که زنده ای مامان... وای....روز مادر ....بچه هایی که بی مادر شدند....مادرهایی که بی فرزند شدند...زیر لب هزار بار این شعر فریدون مشیری را زمزمه می‌کنم:"هیچ حیوانی به حیوانی نمی‌دارد روا،آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند". 📝 فاطمه یعقوبی -بیرجند _________________ 📌کانال ، روایتی متفاوت را برای شما دارد ✉️دوستان خود را به این کانال دعوت کنید👇 🔗https://eitaa.com/Tanhamasirkerman