نه در این عالم دنیا که در آن عالم عقبی
همچنان بر سر آنم که وفادار تو باشم
خاک بادا تن سعدی اگرش تو نپسندی
که نشاید که تو فخر من و من عار تو باشم...
هدایت شده از نٰاشِنٰاسٰانِ آشِنٰا...
أنا من هناك - محمود درويش.mp3
3.89M
لعنت به تو محمود درویش... لعنت...
#شعر
و پس از ماهها دوری از #امیر، دوباره امیر...
اصلا امیر، جنس غمش فرق میکند...
32.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هر چقدر از امیر بگویم، باز انگار هیچ چیز نگفتهام... امیر، همان است که شهاب میگوید: بچهای که زیادی لوس شده و نازش را زیاد کشیدهاند و... همين است و امیر، خودش قبول دارد اینهمه امیربودن را...
امیر: آره داداش من گند زدم... همینو میخواستی بگی آره؟؟؟ من گند زدم...
اما امیر، همیشه لایِ امیرِگیهایش، حرفهایی میزند که آدم نمیتواند عاشقش نباشد... امیر را همین طرز فکرها و همین حرفها، امیر کردهاند... وگرنه امیر، امیر نیست...
میگوید: تو عوض اینکه به فکر این باشی که من ناراحت نباشم، به فکر اینی که اعصابم خردتر شه...
کل این حرفها، در یک موقعیت ساده و در یک شکل واضحی بیان میشوند؛ اما نکته اینجاست که امیر، این حرفها را به هر کسی نمیزند... امیر، از شهاب، انتظارِ یک رفیق را دارد... خودش هم می گوید: تو دوست داری رئیس آدم باشی تا رفیق آدم... مفهوم مخالف این حرف، بسیار ساده است و یکی از اصول اخلاقی رفاقت را بیان میکند... که اینجا شهاب، مجسمهای از کل رفاقتهاست و امیر، قوانین فراموششدهی بین رفیقان را بازگو میکند.
از کش مکش بین امیر و شهاب که بگذریم، به یک حادثهی فرافکری و فراحرفی در این سکانس میرسیم. آن حادثهی عظیم چیست؟
اجازه دهید بگویم: امیر، فقط هم اهل حرف نیست. اهل شعار نیست. امیر، به اصول اخلاقی رفاقت، پایبند است.. و آن چیست؟؟؟ این حادثه است که امیر، حرفها را میزند و در یک اتفاق خارقالعاده، دوباره سوار موتور شهاب میشود و راهی که با شهاب پیموده بود را، نیمه تمام نمیگذارد... و با او میرود...
همین و تمام..
امیر، همین است و من عاشق همین امیرم.
#امیر
#وضعیت_سفید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
66.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
و گفت:
«تا بدانستم که الکلام لفی الفواد،
سی ساله نماز، قضا کردم.»
#عطار
#تذكرة_الاولياء
ذکر جنید بغدادی -رحمه الله-
╭┅───────┅╮
@Tanhatarinhaa
╰┅───────┅╯