طنین|Tanin
😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐
جاهلیت مدرن
این خانم دخترش را از ایران برده خارج پیش امیر تتلو فاسد که فقط ی بار بغلش کنه..
اونوقت انتظار دارید این ها بفهمند مهسا امینی بهانه است
◖🍃🌿◗•.@dokhtaranchador1.•❫
#رمان_دوراهی
#قسمت_چهل_و_نهم
شهید علی خلیلی...
خواستم از جام بلند شم که روشنک صدام کرد. یه کادو از داخل کیفش بیرون آورد و رو به روی من گفت:
-ببین نفیسه...#شهید_علی_خلیلی...جونش رو داد که ناموسش توی خطر نمونه...ما باید حقشو ادا کنیم. این #هدیه از طرف من به تو...
امیدوارم که دوستش داشته باشی...
ابروهایم را بالا در هم گره زدم و گفتم:
-وای روشنک عزیزم این چه کاریه... واقعا شرمندم کردی.
-نه عزیزم شرمنده چیه قابل تو رو نداره.
-نمیدونم چطوری جبران کنم ممنونم.
-جبران لازم نیست گلم.
بغلش کردم و ازش تشکر کردم. لبخندی زد و گفت:
-امیدوارم که موفق باشی و همیشه توی زندگیت درست قدم برداری.
جوابش را با لبخند دادم و گفتم:
-ممنونم.
-خب...همه جا فاتحه خوندیم. هواهم کم کم داره تاریک میشه. بریم خونه؟
-باشه بریم.
راه افتادیم و سمت ماشین رفتیم. بعد از مدت کوتاهی به ماشین رسیدیم. سوار شدیم و راهی خونه شدیم.
سر صحبت را باز کردم و گفتم:
-#روشنک ... نظرت راجع به خانواده چیه؟؟
-از چه نظر؟؟
-از نظر احترام، از نظر خوب بودن، از نظر دوست داشتن...
-خانواده از همه نظر خوبن. از نظر من دوست های واقعی فقط میتونن خانواده ها باشن. اکثر بچه ها وقتی به یه دورانی میرسن فکر می کنن خانواده ها درکشون نمیکنن.
-آخ دقیقا منم همینجوریم.
-خب اینجا باید بگم که تو تا حالا خانوادتو درک کردی؟؟
سکوتی کردم و گفتم:
-خب...نمیدونم...نه...از چه نظر؟؟
-از همه نظر درک کردن یه رابطه ی متقابله. اگر تو رابطه ی خوبی نداشته باشی و اصلا خانوادتو درک نکنی یه جورایی با زور گویی بخوای پیش بری اینجوری نباید توقع زیادی داشته باشی
-راستش روشنک من اصلا با خانوادم جور نیستم.در حد سلام و علیک.
چشم هایش را گرد کرد و گفت:
-جدا!!!!!!
سرم را پایین انداختم و او ادامه داد:
-این خیلی اشتباهه خیلی! اونا خانوادتن...دوستت دارن...از همین امروز شروع کن و سعی کن باهاشون صمیمی شی...
-چطوری...نه نمیتونم...
-میتونی. خواستن توانستن است.
-نه روشنک بحث این نیست، اونا درک ندارن و دوست ندارن با هم خوب باشیم.
روشنک دستش را جلوی دهنش گرفت و گفت:
-إ إ إ ببینا!!! برا چی یه طرفه به قاضی میری؟!
-یه طرفه نیست اونا به همه چیز گیر میدن الان یه مدتیه انقدر با هم بدشدیم که گاهی همون سلامم نمیکنیم.
به قلم :مریم سرخہ اے
◖🍃🌿◗•.@dokhtaranchador1.•❫
📍عزیزانی که کمپین "من محجبه هستم ولی با گشت ارشاد مخالفم" راه انداختید!
🔹جماعتی که در زمین شان بازی کردید و برایشان بسترسازی کردید، دیروز چادر یک خانم محجبه را وسط خیابان از سرش کشیدند.
🔸این وحوش، هنوز به قدرت نرسیده اول آمده اند سراغ شما! کلاهتان را بالاتر بگذارید و فاز روشنفکری برندارید.
🔹اینها زخم خورده تر از این حرفها هستند و تا روسری را از سر تک تک زنان این سرزمین برندارند آرام نمیگیرند. مساله را مقداری کلانتر و جامع تر ببینید... ./امیرحسین ثابتی
فیلمش هم موجوده ولی بخاطر اینکه موهای این بنده خدا بیرون بود من قرار ندادم
◖🍃🌿◗•.@dokhtaranchador1.•❫
طنین|Tanin
اومدن تو ایران عکس حاج قاسم رو پایین بکشن
تو نیویورک رفت بالا …
علی اکبر رائفی پور
◖🍃🌿◗•.@dokhtaranchador1.•❫
طنین|Tanin
ازیهطرفمیگینجانمفدایایران
ازیهطرفپرچمایرانراآتشمیزنید؟!
◖🍃🌿◗•.@dokhtaranchador1.•❫
#رمان_دوراهی
#قسمت_پنجاهم
روشنک چشم هایش را گرد کرد و گفت:
-نفیسه!!! خانواده مهم ترین افراد تو زندگی آدم اند...اگر اونا نبودن تو هم نبودی...وقتی بچه بودی جز مادر و پدرت کسی بزرگت نکرد...بقیه هم بخاطر دوست داشتن و علاقه ای که به بچه ی فامیل یا بچه ی دوست یا کلا علاقه ای که به بچه داشتن تو رو همراهی می کردن...
ولی وقتی گریه می کردی همون آدم ها تو رو برمیگردوندن دست مادرت... اینطور نیست؟؟؟
حرفی نزدم،راست می گفت.نگاهی بهش انداختم غم رو توی چهره ام دید و ادامه داد:
-میدونم که دلت باهاشونه...فقط بخاطر یه سری سخت گیری هاست که ازشون زده شدی. اونا نگرانت هستن ولی شاید بلد نیستن چطوری نگرانیشونو بیان کنن... تو باید باهاشون حرف بزنی.
-حرف می زنم.
-چطوری؟؟! با داد؟ با بی احترامی کردن؟!
چشم هامو بستم و گفتم:
-درست میگی...
-پس چطور توقع داری اونا داد نزنن...#نفیسه یک لحظه خودتو بزار جای اون ها...پدر و مادرت دوست ندارن تو راه اشتباه بری... شاید باهات قهر کردن...قهر پدر و مادر یعنی قهر خدا...حواست باشه از همین امشب شروع کن و باهاشون خوب شو.
پایش را روی ترمز گذاشت و گفت:
-امیدوارم به حرف هام فکر کنی.
بهش دست دادم و بابت امروز تشکر کردم و گفتم:
-چشم هم فکر میکنم و هم عمل.
لبخند رضایت بخشی روی لب هایش نشست خداحافظی کردم و رفتم.
پشت در ایستادم دستم را روی زنگ فشار دادم در باز شد از پله ها بالا رفتم مادر جلوی در خانه ایستاده بود.
نگاهی انداختم و سلامی کردم مادر با سردی جواب سلامم را داد و پشت بند حرفش گفت:
-حداقل بهم میگفتی کجایی نگرانت شدم.
جسورانه پاسخ دادم:
-مامان من دیگه بزرگ شدم!!!
-ولی برای منِ مادر، هنوز بچه ای...
یاد #روشنک افتادم...#آرامش ...#احترام ...
-بله شما درست میگی شرمنده از این به بعد میگم.
حالم از این طور حرف زدن با مادرم بهم خورد.ولی خودم رو خیلی نگه داشتم عصبی نشم. در کمال ناباوری لبخندی روی لب های مادر آمد و گفت:
-اشکال نداره بیا داخل خسته ای جلوی در واینستا!
چشمام گرد شد!!! جواب داد!!! باورم نمیشه...
خداروشکر...
داخل خانه رفتم و سلام نسبتا گرمی به پدر دادم و بعد وارد اتاقم شدم بدون مکث کادویی که روشنک برام آورده بود را از کیفم در آوردم و بی درنگ بازش کردم...
مشکی...مشکی...مشکیه!!!
به قلم :مریم سرخہ اے
◖🍃🌿◗•.@dokhtaranchador1.•❫
طنین|Tanin
وقتی میگوییم پلیس ایران مظلومترین و خوشبرخوردترین پلیس جهان است دقیقا همین است که اینگونه باید جلوی سلیطههای فحاش صبوری کند...!
در کشورهای غربی اگر کسی مقابل پلیس چنین دهن دریدگی میکرد قطعا با گیسهایش روی زمین کشیده میشد...!
◖🍃🌿◗•.@dokhtaranchador1.•❫
طنین|Tanin
شهید بیضایی نمیزاره اسیر داعشی رو که تنها گیر اوردن کتک بزنن ، بعدش صحنه های کتک زدن بسیجی ها میاد تو ذهنم ...
◖🍃🌿◗•.@dokhtaranchador1.•❫
هدایت شده از طنین|Tanin
طنین|Tanin
رفقا انشاءالله شنبه با چفیه و چادر میریم مدرسه✌️🏽 #پویش #فور
یه یا علی بگید دوباره شروع کنیم✌️🏽