انسان با حسهایَش
زندگی میکند ، این مهمتر
است که بدانیم چگونه حسها
را تولید میکنیم،احساسات آگاهانهِ
است یا احساسات هیجانی و لحظهای ..
آگاهانه و آزاد زندگی کردن :
هم زخم دارد و هم التیام .. !
هم درد دارد و هم آغوش .. !
هم تلخ است و هم بیداری .. !
هم صبوری دارد و هم شیرینی .. !
هم گریه دارد و هم لبخند .. !
هم آرامش دارد و هم اضطراب .. !
هم عشق دردسر ساز دارد و هم
عقیدههای جریان ساز .. ! و این
هنر آگاهانه و آزاد زیستن است
که تو را طبیب میکند .. !
داروخانهای وجود دارد به نام
آغوش که در آن لحنِ چشمها
شفا میدهد و نوازشهایی قرار
دارد که حیاتِ روح است و جهاد
و تلاش نسخهی آن است ..
دیروز روز جهانی آغوش بود .. !؟
من در آغوشت مثل کودکیام
که به عمد آرام نمیشود ! تا از تو
یک کشیدن دست بر سر و کمی نوازش
پدرانه و لبخند به شیطنتهایم تا دیدنِ
چالِ گونهات و چندین بوسه بر گونه و چشمهایم ، هدیه بگیرم .. این بخشی
از خاصیتِ خلق شدن آغوشهاست ..
چند روزیست در فصلِ زیارت،
هفت روز هفتهی این دل هشت
روز میشود تا که شاید به عشق
و نگاهِ عمیقت مبتلا شود ..
دوست دارم که با سر و گردنِ
خم نگاهت کنم و گاهی از باطنِ
کجم تماشایت کنم ، شاید نظم
بگیرد این اشتباهیهای من در
حرم به تپشهای شما .. این بخشی
از سکانسِ حاضریهایِ
من است ..
قلبتان را نسبت به دغدغههای
عمیق و بزرگ، حساس و بیدار کنید ..