#داستان_های_قرآنی
#حضرت_محمد
داستان جنجالى اِفك (قسمت اول)
يكى از داستانهايى كه در قرآن در آيات 11 تا 16 سوره نور آمده، داستان پرماجراى افك (تهمت ناموسى به عايشه) است، كه قرآن به شدت اين تهمت را رد كرده، و عايشه را در اين جهت پاك و منزه شمرده است.
اصل ماجرا از گفتار مفسران شيعه و سنى چنين است:
عايشه مىگويد: هر گاه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مىخواست به سفرى برود، در ميان همسران خود، قرعه مىافكند، قرعه به نام هر كس مىآمد او را با خود مىبرد. در يكى از جنگها (جنگ بنى المصطلق كه در سال پنجم هجرت رخ داد) قرعه به نام من افتاد، من با پيامبر حركت كردم و چون آيه حجاب نازل شده بود، هودجى پوشيده بودم. جنگ به پايان رسيد و ما بازگشتيم. وقتى كه به نزديك مدينه رسيديم شب بود، من از لشگرگاه براى انجام حاجتى كمى دور شدم، هنگامى كه بازگشتم متوجه شدم گردنبندى كه از مهرههاى يمانى داشتم پاره شده است، به دنبال آن بازگشتم و معطل شدم و هنگام بازگشت ديدم لشگر حركت كرده و هودج مرا بر شتر گذاردهاند و رفتهاند، در حالى كه گمان مىكردند من در ميان آن هودج هستم، و بر اثر لاغر اندامى من، نفهميدند كه من در ميان هودج نيستم. (زيرا زنان در آن زمان بر اثر كمبود غذا لاغر اندام بودند) به علاوه سن و سال من كم بود، به هر حال در آن جا تك و تنها ماندم، فكر كردم هنگامى كه لشگر به منزلگاه برسد و مرا نبيند، به سراغ من باز مىگردد، در نتيجه شب را در آن بيابان ماندم.
اتفاقا يكى از سپاهيان مسلمان به نام صفوان كه او هم از لشگر عقب مانده بود، آن شب در آن بيابان بود، هنگام صبح مرا از دور ديد و نزديك آمد وقتى كه مرا شناخت سخنى نگفت، جز اين كه گفت: انّا للهِ وَ انا اِلَيهِ راجِعُونَ او شتر خود را خوابانيد و من بر آن سوار شدم، او مهار شتر را به دست گرفت و حركت كرديم تا به لشگرگاه رسيديم، همين حادثه باعث شد كه گروهى (منافق) در مورد من، به شايعهسازى ناموسى پرداختند و خود را گرفتار عذاب سخت الهى نمودند، در رأس آنها عبدالله بن ابى سلول (منافق سرشناس) بود كه بيشتر از همه به اين ماجرا دامن مىزد.
ما به مدينه رسيديم و اين شايعه، در شهر پيچيد، در حالى كه من هيچگونه اطلاعى از آن نداشتم. در اين هنگام بيمار شدم، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به ديدن من آمد ولى لطف سابق او را نمىديدم، و نمىدانستم قضيه از چه قرار است؟ حالم بهتر شد، و بيرون آمدم و كم كم، توسط بعضى از زنان از شايعه منافقان با خبر شدم. بيماريم شدت يافت، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به ديدارم آمد از آن حضرت اجازه گرفتم به خانه پدرم بروم. اجازه داد، به خانه پدرم رفتم، در آن جا ماجرا را از مادرم پرسيدم، او مرا دلدارى داد و گفت: غصه نخور، زنانى كه داراى امتيازى مىگردند، مورد حسد ديگران مىشوند و در غياب آنها سخنان بسيارى گفته مىشود.
این داستان ادامه دارد.....
کانال👇
#ترجمه_کلمات_قرآن
#آموزش_روخوانی
#آموزش_تجوید
#دائره_المعارف
@Targomeh
#داستان_های_قرآنی
#حضرت_محمد
سنت شكنى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم
در زمان جاهليت، سنتهاى غلطى وجود داشت كه در رگ و پوست وجود مردم جاهليت، ريشه دوانيده بود. يكى از آن سنتهاى غلط اين بود كه ازدواج شخصى كه سابقه غلامى داشت، با زنى آزاد از خاندان سرشناس و معروف را، هرگز روا نمىدانستند، و همچنين ازدواج مرد شريف از خاندان معروف را با همسر طلاق داده شده آن كه برده يا سابقه بردگى دارد را روا نمىدانستند. يا ازدواج انسان را با همسر مطلق پسر خواندهاش جايز نمىشمردند.
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم براى ريشه كن كردن چنين سنتهاى غلط، و اجراى دستور اسلام كه ميزان از همتايى، دين و كمال است، نه حسب و نسب، عملا وارد صحنه شد.
زيد بن حارثه، غلام و پسر خوانده پيامبر بود، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم او را آزاد كرد، و زينب دختر عمه اش را همسر او گردانيد.
پس از مدتى در اثر ناسازگارى، زيد او را طلاق داد، آن گاه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با آن مقام و عظمت، با زينب كه همسر طلاق داده شده پسر خوانده و غلام آزادشدهاش بود، ازدواج كرد كه در قرآن، در آيات 36 تا 38 سوره احزاب به اين مطلب اشاره شده است.
گرچه اين مطلب، در برابر جوسازان ناآگاه و مغرض، كار دشوارى بود، ولى براى آن كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم سنتهاى باطل را بشكند، عملا وارد صحنه گرديد، و اعلام كرد كه تبعيضات و امتيازات زمان جاهليت، باطل است، و هر فرد مسلمان، همتاى مسلمان ديگر است، و ملاك برترى به تقوا است، نه به حسب و نسب.
ضمنا ازدواج پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با زينب، شكست زينب در ازدواج را جبران كرد.
نتيجه اين كه: در عصر جاهليت، هيچ زن با شخصيت و سرشناسى حاضر نبود با بردهاى، ازدواج كند، هر چند او داراى ارزشهاى والاى انسانى باشد، و همچنين هيچ شخصيتى حاضر نبود با همسر مطلقه بردهاش، ازدواج نمايد، تزويج نمودن زينب به زيد، توسط پيامبر و سپس ازدواج خودش با زينب بعد از طلاق، دو سنت باطل مذكور جاهليت را در هم شكست.
کانال👇
#ترجمه_کلمات_قرآن
#آموزش_روخوانی
#آموزش_تجوید
#دائره_المعارف
@Targomeh
#داستان_های_قرآنی
#حضرت_محمد
ماجراى مانع شدن مشركان
در ماههاى حرام (ذيقعده، ذيحجه، رجب و محرم) جنگ كردن نزد همه مردم جزيرة العرب، حرام بود و اسلام نيز اين سنت را محترم شمرد؛ و پيامبر اين ماهها كه ماههاى آزاد بود، از فرصت استفاده كرده و به تبليغ اسلام مىپرداخت.
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در سال ششم هجرت تصميم گرفت كه به اتفاق مهاجر و انصار و ساير مسلمين به سوى مكه بروند و در ماه ذيقعده، در مناسك عمره شركت كنند.
مسلمانان همراه رسول اكرم در ذى الحليفه نزديك مدينه احرام بستند و با تعداد زيادى شتر براى قربانى، به سوى مكه حركت كردند، وضع حركت پيامبر به خوبى نشان مىداد كه جز عبادت، قصد ديگرى (مانند جنگ) ندارد. مسلمانان به اتفاق پيامبر در روستاى حديبيه فرود آمدند.
ولى مشركان و قريش از حركت مسلمين مطلع شده و راه را بر آنها بستند، و مانع حركت مسلمانان گرديدند.
در صورتى كه آنان در اين كار، دو سنت را كه خود قبول داشتند، شكستند:
يكى: آزادى در ماههاى حرام (از جمله ماه ذيقعده) دوم: مانع نشدن از كسى كه احرام بسته است.
در اين مورد بين مسلمين و مشركان، كشمكش و گفتگوى بسيار رخ داد كه همين امر مقدمه صلح حديبيه (كه فتح بزرگى براى اسلام بود) را پىريزى نمود و پيماننامه صلح نوشته شد.
آن گاه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به يارانش دستور داد شترهاى خود را در سرزمين حديبيه قربانى كنند و سرهاى خود را بتراشند و از احرام بيرون آيند و به مدينه باز گردند، ياران دستور آن حضرت را اجرا نمودند.
مسلمانان با اندوهى سنگين و دلى پر از غم به سوى مدينه بازگشتند و در حالى كه به اين وضع متعرض بودند.
ولى هنگامى كه در راه بودند، مركب پيامبر سنگين شد و توقف كرد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بسيار شادمان شد و مسلمانان نشاط و شادى را از چهره آن حضرت مشاهده كردند، و همه منتظر دانستن علت بودند كه به زودى پيامبر به آنها فرمود: هم اكنون سوره فتح (چهل و هشتمين سوره قرآن) بر من نازل شد.
کانال👇
#ترجمه_کلمات_قرآن
#آموزش_روخوانی
#آموزش_تجوید
#دائره_المعارف
@Targomeh
#داستان_های_قرآنی
#حضرت_محمد
خواب ديدن پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم
سال ششم هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در مدينه خوابى ديد كه آن را براى ياران چنين بازگو فرمود:
خواب ديدم به اتفاق يارانم براى انجام مناسك عمره، وارد مكه مىشويم.
و مطابق بعضى از روايات فرمود:
خواب ديدم خداوند به من امر كرد كه براى مناسك عمره به مكه بروم.
يارانش همگى از اين رويا، شادمان شدند.
و نظر به اين كه بعضى تصور مىكردند تعبير اين خواب در همان سال ششم هجرت واقع مىشود، ولى مشركان در آن سال، مانع رفتن پيامبر و ياران او به مكه شدند، شك و ترديد در دل افراد ضعيف الايمان به وجود آمد كه چرا خواب پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم تعبير درست نداشته است؟ و منافقين، آشكارا اعتراض كردند كه: چرا اين وعده عملى نشد؟!
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به آنها فرمود: مگر من به شما قول دادم كه همين امسال تعبير خواب، محقق مىشود؟!
آيه 27 سوره فتح در صدق اين رؤيا نازل شد، كه صبر كنيد طولى نمىكشد تعبير آن، محقق مىيابد، آغاز اين آيه چنين است:
لَقَد صدَقَ اللهُ رسُولَهُ الرُّؤيا بِالحَقِّ لَتَدخُلَنَّ المَسجِدَ الحَرامَ اءنْ شاءَ اللهُ؛
خداوند آن چه را به پيامبرش در عالم خواب نشان داد راست بود، به طور قطع همه شما به خواست خدا وارد مسجد الحرام مىشويد.
کانال👇
#ترجمه_کلمات_قرآن
#آموزش_روخوانی
#آموزش_تجوید
#دائره_المعارف
@Targomeh
#داستان_های_قرآنی
#حضرت_محمد
ورود پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به مكه و انجام عمره قضاء
همانگونه كه در پيماننامه حديبيّه پيش بينى شده بود، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم حق داشت با همراهانش سال آينده آزادانه به مكه آيند و سه روز در مكه به زيارت و انجام مناسك عمره بپردازند.
سال هفتم هجرت فرا رسيد. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم پس از هفت سال دورى از زادگاهش (مكه) به عنوان انجام عمره قضاء همراه دو هزار نفر از مسلمانان، با شكوه خاصى وارد مكه شد (از اين رو اين عمره را، عمره قضاء مىگويند كه قضاى سال قبل بود كه مشركان مانع شده بودند.)
صداى رعدآساى تكبير و لبيك مسلمانان، جاذبه خاصى داشت، انجام مراسم عمره، علاوه بر احترام به كعبه و سرزمين مقدس مكه، يك نوع تبليغ عملى اسلامى و نشان دادن قدرت و شوكت اسلام بود و اين مانور مذهبى دو هزار نفرى، اثر خوبى در روحيه مردم مكه و مسافران گذاشت و مشركان دريافتند كه افسانه شكستناپذيرى خود در واقع افسانه است نه حقيقت؛ تا آن جا كه دو نفر از افراد برجسته مشركان، يكى خالد بن وليد كه در دلاورى و بى باكى معروف بود و ديگرى عمرو عاص نيرنگباز، گرايش قلبى به اسلام پيدا كردند و پس از مدتى كوتاه مسلمان شدند.
همه اين عوامل يكى پس از ديگرى فتح مكه را زمينهسازى مىكرد و سقوط مشركان و آزادسازى شهر سوق الجيشى مكه را نزديكتر مىنمود.
کانال👇
#ترجمه_کلمات_قرآن
#آموزش_روخوانی
#آموزش_تجوید
#دائره_المعارف
@Targomeh
#داستان_های_قرآنی
#حضرت_محمد
دورنمايى از فتح و آزادسازى پايگاه قريش و مشركان، (مكه) قسمت اول
در سال ششم هجرت، جريان صلح حديبيه (چنان كه خواهيم گفت) راه را براى فتح مكه هموار كرد و همچون نردبانى بود كه مسلمانان توانستند با پيمودن پلههاى آن بر بام فتح مكه گام نهند.
با توجه به اين كه مكه پايگاه قريش و بتپرستان و مشركين جزيرة العرب بود و با آزادسازى آن بزرگترين پيروزى نصيب مسلمانان مىشد، به اهميت اين فتح بزرگ پى مىبريم.
اما اين كه اين فتح شيرين و عجيب چگونه صورت گرفته و از كجا شروع شد؟ به طور مشروح در آينده خاطرنشان خواهد شد.
يكى از مواد پيماننامه صلح حديبيه اين بود كه: بستن پيمان دوستى بين طوايف، آزاد است و شكستن اجبارى آن از ناحيه ديگرى بر خلاف اصول پيماننامه است ولى اين صلح تا زمانى محترم است كه نقض نشود، ولى نقض آن توسط مشركان به منزله بطلان آن است و بر اين اساس، بعضى از طوايف با بعضى ديگر، پيمان بستند، از جمله: قبيله كنانه با قريش، و قبيله خزاعه با مسلمين پيمان بستند.
ولى طولى نكشيد كه قبيله كنانه، به قبيله خزاعه (همپيمانان اسلام) حملهور شدند، و عدهاى از آنها را با وضع رقتبار در بستر خواب كشته، و عدهاى را اسير كردند. وقتى اين گزارش به پيامبر رسيد،(871) آن حضرت از اين پيمانشكنى، سخت ناراحت شدند و به همين جهت تصميم به فتح مكه را گرفتند، چرا كه در جزيرة العرب مكه تنها پايگاهى بود كه در دست مشركان و مخالفان اسلام باقى مانده بود و آن را مركز كارشكنىهاى خود قرار داده بودند، و بديهى است كه مىبايست اين سرزمين مقدس، از لوث وجود مشركان پاك مىگرديد.
پيامبر اعلام بسيج عمومى كرد، مسلمانان با شور و هيجان به اين اعلام، پاسخ مثبت دادند و طولى نكشيد كه ده هزار نفر مسلمانان مسلح آماده شدند.
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم همراه اصحاب و ده هزار نفر مسلمان در ماه رمضان(872) از مدينه به سوى مكه حركت كردند حركت سپاه محمد صلى الله عليه و آله و سلم به قدرى منظم و بر اساس اصول تاكتيك نظامى بود كه ده هزار نفر مسلمان همراه پيامبر تا سرزمين مرّ الظهران (چهار فرسخى مكه) آمدند؛ بدون آن كه قريش و مشركان، متوجه حركت سپاه اسلام بشوند، اين حركت غافلگيرانه و تلاشهاى رزمى سپاه مسلمين، رعب و وحشت عجيبى بر دل دشمن افكند.
جالب اين كه عباس عموى پيامبر كه در خفا قبول اسلام كرده بود و در ظاهر در ميان مشركان مكه به سر مىبرد، و آنها نمىدانستند كه او مسلمان است، نقش فعالى در سركوب معنوى دشمن داشت، از طرفى اخبارى كه به ضرر دشمن بود مخفيانه به آنها مىرساند، و بالعكس اخبار دشمن و مشركان را به مسلمين گزارش مىداد.
ابوسفيان كه مورد احترام مشركان اهل مكه و رئيس آنان بود، وقتى در بيرون مكه، لشكر اسلام را مشاهده كرد (چنان كه چگونگى آن در داستانهاى آينده خاطرنشان مىشود) آن چنان وحشت زده و مرعوب لشكر پر صلابت اسلام گرديد كه به مكه برگشت و فرياد زد: ارتش اسلام كاملاً مجهز است و به زودى شهر مكه را محاصره خواهد كرد، بزرگ آنها محمد صلى الله عليه و آله و سلم قول داده كه هر كس به مسجد الحرام و كنار كعبه رود و يا اسلحه را به زمين بگذارد در امان خواهد بود.
اين پيام، روح مقاومت را از مردم مكه سلب كرد، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با تقسيم نمودن سپاه خود و كنترل دروازهها، شهر مكه را محاصره نمود، و طولى نكشيد كه به آسانى مكه آزاد گرديد و تحت تصرف سپاه اسلام در آمد فقط گردانى كه به فرماندهى خالد بن وليد بود با جمعى از مشركان زد و خوردى نموند كه مشركان با دادن 28 كشته متوارى شدند، و از مسلمانان سه نفر شهيد شدند، آن هم به خاطر اين كه راه را گم كرده بودند و در قسمت پايين مكه غافلگير شده و به دست كفار به شهادت رسيدند.
کانال👇
#ترجمه_کلمات_قرآن
#آموزش_روخوانی
#آموزش_تجوید
#دائره_المعارف
@Targomeh
#داستان_های_قرآنی
#حضرت_محمد
نامه ی پیامبر برای سران کشورها و شهرها(قسمت دوم)
خسروپرويز ناچار دست دراز كرد و نامه را از عبدالله گرفت، آن را به دست ترجمه كننده داد تا به فارسى ترجمه كند، ترجمه كننده اولين فراز را چنين ترجمه كرد:
از جانب محمد فرستاده خدا به سوى كسرى، بزرگ فارس...
ترجمه كننده تا به اين جا رسيد، خسروپرويز دگرگون شد و فرياد كشيد كه واعجبا، فرستنده نامه كيست كه چنين جرئت كرده و نام خود را بر نام من مقدم داشته است، ديگر نگذاشت بقيه نامه را ترجمه كند، نامه را گرفت و قطعه قطعه كرد و فرياد مىكشيد كه آيا محمد بايد چنين نامهاى را براى من بنويسد او از رعيتها و بردگان من است، و سپس فرياد زد، اين نامهرسان جسور را بيرون كنيد.
بعضى نوشتهاند مقدارى خاك به نامه رسان (يا شخص ديگر) داد و گفت: اين خاك را ببر و به روى آن شخصى كه براى من نامه نوشته بپاش.
عبدالله بى آن كه از اين بادها و توپهاى خالى بلرزد، از مجلس بيرون آمد و سوار بر شترش شده و به طرف مدينه حركت كرد، خوشحال بود كه مأموريت خود را انجام داده است، پس از آن كه به مدينه رسيد يكراست خدمت پيامبر رفته و گزارش سفر خود را به عرض رساند.
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نه تنها از اين خبر ناگوار نلرزيد و خود را نباخت، بلكه با كمال بردبارى فرمود: فال نيك بزنيد، او نامه را پاره پاره كرد، خداوند ملك و سلطنتش را از هم متلاشى خواهد كرد، و اين خاكى را هم كه داده در حقيقت خاك كشور ايران را با دست خود در اختيار ما گذاشته، به زودى ايران به دست مسلمانان خواهد افتاد.
خسرو پرويز كه از اسب غرور پايين نيامده بود، نامه تهديدآميزى براى بازان، پادشاه يَمن فرستاد، يمن در آن روز تحت الحمايه ايران بود.
در آن نامه نوشت وقتى كه نامه من رسيد دو مرد چابك به سوى مدينه نزد محمد بفرست تا او را دستگير كرده و به دربار من تحويل دهند.
وقتى كه اين فرمان به دست بازان رسيد، بازان كه نمىتوانست از فرمان همايونى اعليحضرت سرپيچى كند، بى درنگ دو نفر از افراد ورزيده و شجاع از ميان ارتش خود برگزيد و آنها را همراه نامهاى به پيامبر، به ضميمه فرمان شاهنشاه ايران به سوى مدينه فرستاد.
اين دو نفر به نام بابويه و خُرخُسره، كه اصلا ايرانى بودند و طبق مُد آن روز ايران، بند زرين به كمر بسته و بازوبند طلا در دست داشتند، با سبيلهاى بلند و ريشهاى تراشيده به حضور رسول اكرم رسيدند، و گزارش خود را دادند.
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم تا هيات و شكل آنها را ديد فرمود: چه كسى به شما دستور داده كه به اين صورت در آييد؟
گفتند: صاحب ما خسروپرويز چنين فرمان داده.
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: اما پروردگار من فرموده: سبيل را بچينم و موى صورت را بگذارم، خوب حالا بنشينيد.
آن گاه پيامبر آن ها را دعوت به اسلام كرد و آياتى از قرآن را براى آنها خواند، آنها نپذيرفتند و اصرار كردند كه جواب ما را بده، تا اين كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: فردا صبح نزد من آييد تا پاسخ شما را بدهم.
آن دو نفر صبح به حضور پيامبر رفتند، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: شب گذشته فلان ساعت، خسروپرويز به دست پسرش شيرويه كشته شد، برگرديد يمن و جريان را به بازان بگوييد، اگر بازان به اسلام گرويد كه حكومتش ادامه مىيابد و گرنه به سرنوشت خسروپرويز خواهد رسيد.
اين دو نفر به يمن برگشتند و گزارش خود را به بازان دادند، از طرف ايران نيز نامهاى به دست بازان رسيد، در آن نامه شيرويه نوشته بود، من پدرم را كشتم، از مردم يمن براى من بيعت بگير و به آن مردى كه در حجاز، دعوت به پيامبرى مىكند، كارى نداشته باش.
بازان با تطبيق نامه شيرويه و خبر دادن پيامبر در مورد قتل خسروپرويز، فهميد به راستى محمد صلى الله عليه و آله و سلم پيامبر خدا است و به او وحى مىرسد. قلباً به او ايمان آورد و عده زيادى از مردم ايران كه در يمن بودند به اسلام گرويدند.(870)
به اين ترتيب، خسرو پرويز به نتيجه تكبر و غرور خود رسيد، و عبدالله سفير پيامبر با كمال عزت و شكوه، مأموريت خود را انجام داد.
کانال👇
#ترجمه_کلمات_قرآن
#آموزش_روخوانی
#آموزش_تجوید
#دائره_المعارف
@Targomeh
#داستان_های_قرآنی
#حضرت_محمد
نامه پيامبر براى سران كشورها و شهرها(قسمت اول)
آيين اسلام آيين جهانى است، چنان كه در آيه 158 سوره اعراف مىخوانيم:
قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّى رَسُولُ اللّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا الَّذِي...؛
بگو: اى مردم! من فرستاده خدا به سوى همه شما هستم...
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در سال هفتم هجرت، پس از پيمان صلح حديبيه فرصت آن را يافت تا براى سران كشورها و شهرها نامه بنويسد و آنها را به اسلام دعوت كند. خاطر آن حضرت پس از پيمان حديبيه از ناحيه جنوب (مكه) آسوده شد و از آن زمان به بعد نامههاى بسيارى براى سران نوشت و آنها را به اسلام دعوت كرد كه از اين نامهها 185 نامه كه به عناوين مختلف نگاشته شده به دست آمده است.
نويسندگان اين نامهها بالغ بر 23 نفر بودند. بعضى 26 و نيز تا 42 نفر نوشتهاند كه يكى از آنها حضرت على عليهالسلام بود. افرادى كه براى آنها نامه نوشته شد بسيارند. از جمله:
1 - نجاشى اول 2 - نجاشى دوم (دو پادشاه حبشه) 3 - خسرو پرويز امپراطور ايران 4 - منذر بن ساوى زمامدار بحرين 5 - عبدالقيس يكى از رؤساى بحرين 6 - اهل هَجَر 7 - هِرَقل امپراطور روم 8 - پاپ اعظم كشور روم صغاطر 9 - فروة بن عمرو جذامى فرماندار معان 10 - كيد بن عبدالملك پادشاه دومة الجندل 11 - يحنة بن رؤبه زمامدار ايله 12 - مقوقس پادشاه مصر 13 - حارث زمامدار ايران 14 - جَبلَة بن اَيهَم زمامدار دمشق 15 - اَكثَم صَيفى، حكيم معروف عرب 16 - هودة بن على زمامدار يمامه 17 - ثمامة بن اثال زمامدار ديگر يمامه 18 - مسليمه كذاب 19 - زمامداران عمان 20 - وائل بن حَجَر زمامدار حضرموت 21 - زمامداران نجران 22 - زمامداران حِميَر 23 - ملوك هَمدان از قبائل يمن 24 - قبيله بنى نهد 25 - زمامداران يبعث از نواحى كشور يمن 26 - يهود خيبر 27 - هلال بحرينى حاكم بحرين، نماينده منذر بن ساوى 28 - اسيحب مرزبان بحرين 29 - زرتشتيان و مجوسان و رؤساى هَجَر، در حاكم نشين بحرين 30 - زرعة بن سيف از رؤساى يمن 31 - ذوالكلاع 32 - پادشاه سماوه و... .
ما در اين جا تنها به ذكر يك نامه اكتفا مىكنيم و همين نامه را از چگونگى نامههاى آن حضرت و نتيجه آنها، تا حدودى آشنا مىس.ازد. و آن نامه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به شاه ايران، توسط نامهرسان قهرمانِ آن است.
در آن زمان، هر چند كشورهاى متعدد وجود داشت، اما كشور ايران و كشور روم، دو كشور بزرگ و قدرتمند آن زمان بودند و به عنوان دو ابرقدرت جهان به شمار مىآمدند.
در ميان پادشاهان و زمامداران كشورها، آوازه خسروپرويز طاغوت گردنكش ايران در دنيا پيچيده بود، او را شاهنشاه و خدايگان و اعليحضرت قَدَر قدرت همايونى مىخواندند، او آن چنان در كبر و غرور فرو رفته بود كه كسى جرئت عرض اندام در مقابل او را نداشت.
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نامهاى براى او به عنوان دعوت به اسلام نوشت، و آن نامه را به يكى از ياران شجاع و با شهامت خود به نام عبدالله پسر حذافه داد تا آن را به دربار خسرو پرويز در مدائن برده و شخصاً آن را به دست پادشاه بدهد.
عبدالله، سفير پيامبر، نامه را گرفت و سوار بر شتر شده از مدينه به سوى مدائن حركت كرد. و پس از پيمودن اين راه طولانى، خود را به كاخ بلند و پر هيبت شاهنشاه ايران رساند. و با اين كه خطراتى او را تهديد به قتل مىكرد به انجام اين وظيفه مهم همت گماشت.
هنگامى كه عبدالله به مقابل قصر شاه ايران رسيد دربانان جلو او را گرفتند. او گفت: من سفير پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم هستم، نامهاى از طرف او براى خسروپرويز آوردهام و مأمورم كه خودم نامه را به دست خسرو بدهم.
دربانان مطلب را به شاه گزارش دادند و او اجازه ورود داد. قبل از ورود سفير، خسرو پرويز دستور داد كاخ را به زيور و زينت آراستند تا زرق و برق كاخ، چشم سفير را خيره كرده و دل او را بربايد.
عبدالله بى آن كه تحت تأثير تشريفات و زرق و برق كاخ قرار گيرد در كمال خونسردى و با حالتى عادى، بى آن كه خم شود و يا خاك زمين را به احترام اعلىحضرت ببوسد، وارد كاخ شد و در برابر شاه ايستاد.
خسرو به يكى از درباريان گفت: نامه را از سفير پيامبر بگير و به من بده.
عبدالله: خير، من نامه را به كسى نمىدهم، مأمورم آن را فقط به دست تو بدهم.
کانال👇
#ترجمه_کلمات_قرآن
#آموزش_روخوانی
#آموزش_تجوید
#دائره_المعارف
@Targomeh
#داستان_های_قرآنی
#حضرت_محمد
آزاد كردن اسيران
در جريان پيمان نامه صلح حديبيه نقل شده كه: سى نفر از جوانان مكه در حالى كه مسلح بودند، مخفيانه به طور چريكى نزديك حديبيه آمدند، تا به مسلمانان و شخص پيامبر حمله كردند و آنها را بكشند.
اين توطئه به طور معجزه آسايى خنثى شد، و همه آن سى نفر دستگير شدند، ولى پيامبر آنها را آزاد نمود. اما جريان دستگيرى آنها به اين صورت انجام گرفت كه پيامبر آنها را نفرين كرد، چشم آنها گرفته شد و در نتيجه اسير شدند.
و نيز نقل شده است كه مشركان، چهل نفر را براى غافلگير نمودن پيامبر و همراهان و حمله به مسلمين مأمور ساخته بودند كه همه آنها اسير شدند و سپس پيامبر آنها را آزاد ساخت.
و بعضى نقل كردند: مشركان، هشتاد نفر مسلح را مأمور كرده بودند، كه از مخفيگاههاى كوه تنعيم كه در كنار سرزمين حديبيه است، سرازير شوند و با استفاده از فرصت هنگامى كه مسلمين نماز مىخوانند به مسلمانان حمله نمايند. (كه آيه 22 سوره فتح در اين مورد نازل گرديد.)
مطابق نقل ديگر، قريش خالد بن وليد را همراه با 2000 نفر براى ضربه زدن به مسلمين فرستادند.
زيرا آنها مىخواستند كه در حال نماز، به مسلمين حمله كنند كه موفق نشدند.
کانال👇
#ترجمه_کلمات_قرآن
#آموزش_روخوانی
#آموزش_تجوید
#دائره_المعارف
@Targomeh
#داستان_های_قرآنی
#حضرت_محمد
ورود پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به مكه و انجام عمره قضاء
همانگونه كه در پيماننامه حديبيّه پيش بينى شده بود، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم حق داشت با همراهانش سال آينده آزادانه به مكه آيند و سه روز در مكه به زيارت و انجام مناسك عمره بپردازند.
سال هفتم هجرت فرا رسيد. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم پس از هفت سال دورى از زادگاهش (مكه) به عنوان انجام عمره قضاء همراه دو هزار نفر از مسلمانان، با شكوه خاصى وارد مكه شد (از اين رو اين عمره را، عمره قضاء مىگويند كه قضاى سال قبل بود كه مشركان مانع شده بودند.)
صداى رعدآساى تكبير و لبيك مسلمانان، جاذبه خاصى داشت، انجام مراسم عمره، علاوه بر احترام به كعبه و سرزمين مقدس مكه، يك نوع تبليغ عملى اسلامى و نشان دادن قدرت و شوكت اسلام بود و اين مانور مذهبى دو هزار نفرى، اثر خوبى در روحيه مردم مكه و مسافران گذاشت و مشركان دريافتند كه افسانه شكستناپذيرى خود در واقع افسانه است نه حقيقت؛ تا آن جا كه دو نفر از افراد برجسته مشركان، يكى خالد بن وليد كه در دلاورى و بى باكى معروف بود و ديگرى عمرو عاص نيرنگباز، گرايش قلبى به اسلام پيدا كردند و پس از مدتى كوتاه مسلمان شدند.
همه اين عوامل يكى پس از ديگرى فتح مكه را زمينهسازى مىكرد و سقوط مشركان و آزادسازى شهر سوق الجيشى مكه را نزديكتر مىنمود.
فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ ۖ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ ﴿٢٤﴾
و اگر این کار را انجام ندادید که هرگز نمی توانید انجام دهید بنابراین از آتشی که هیزمش مردم و سنگ هایند، بپرهیزید؛ آتشی که برای کافران آماده شده است.
موقعيت استراتژى فتح مكه
سرزمين مكه كه مىبايست پايگاه توحيد باشد و از زمان حضرت آدم و نوح و ابراهيم خليل به بعد، تحت اين عنوان معرفى شده بود توسط مردم مكه و اطراف، به پايگاه شرك و بت پرستى و پايتخت همه بتپرستان تبديل شده بود. از اين جهت، فتح مكه بزرگترين دستاورد انقلاب اسلامى شمرده مىشد، و مسلمانان با فتح مكه از نظر سياسى، به بزرگترين امتياز، دست يافتند و از زندگى سخت و دشوار، به زندگى بهترين نايل شدند.
بر همين اساس، در قرآن آمده است: پاداش انفاق و جنگ قبل از فتح مكه، با انفاق و جنگ بعد از فتح مكه، يكسان نيست. چرا كه انفاق و جنگ قبل از فتح به مراتب دشوارتر و در نتيجه پاداش آن بيشتر است.
چنان كه در قسمتى از آيه 10 سوره حديد مىخوانيم:
لَا يَسْتَوِى مِنكُم مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُوْلَئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِّنَ الَّذِينَ أَنفَقُوا مِن بَعْدُ وَقَاتَلُوا؛
كسانى كه قبل از پيروزى (و فتح مكه) انفاق و پيكار نمودند، با كسانى كه بعد از فتح (مكه) انفاق كردند و جنگيدند، يكسان نيستند، گروه اول بلندمقامتر از گروه دوم مىباشند.
از اين آيه به خوبى مىتوان به اهميت فتح بزرگ مكه پى برد.
کانال👇
#ترجمه_کلمات_قرآن
#آموزش_روخوانی
#آموزش_تجوید
#دائره_المعارف
@Targomeh
#داستان_های_قرآنی
#حضرت_محمد
داستان جنجالی افک قسمت دوم
سعد بن معاذ (بزرگ طايفه اوس) برخاست و گفت: تو حق دارى، اگر او (تهمت زننده) از طايفه اوس باشد، من گردنش را مىزنم، و اگر از طايفه خزرج باشد، دستور بده تا آن را اجرا سازيم.
سعد بن عباده (بزرگ طايفه خزرج) تحت تأثير تعصب فاميلى قرار گرفت (با توجه به اين كه عبدالله بن ابى سلول از طايفه خزرج بود) به سعد بن معاذ گفت: تو دروغ مىگويى، سوگند به خدا توانايى كشتن چنين كسى را ندارى.
اسيد بن خضير پسر عموى سعد بن معاذ، به سعد بن عباده گفت: تو دروغ مىگويى، به خدا قسم چنين كسى را به قتل مىرسانيم، تو منافقى و از منافقان حمايت مىكنى.
در اين هنگام چيزى نمانده بود كه آتش جنگ بين دو طايفه اوس و خزرج شعله ور گردد، در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بر فراز منبر بود و به گفتار آنها گوش مىكرد، سرانجام آنها را خاموش نمود.
عايشه افزود: اين وضع همچنان ادامه داشت و غم و غصه شديد مرا كلافه كرده بود، يك ماه بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم هرگز كنار من نمىنشست، سرانجام روزى پيامبر نزد من آمد در حالى كه خندان بود، فرمود: بر تو مژده باد كه خداوند با نزول آيات، تو را از اين اتهام مبرا ساخت و آيات اءنّ الَّذِينَ جائُوا بِالاءِفكِ... (آيه 11 تا 16 سوره نور) را خواند.
به دنبال نزول اين آيات، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آنها را كه چنين تهمتى زده بودند، احضار نمود و حد قذف (حد نسبت ناروا زدن به زن با عفت) را (كه هشتاد تازيانه است) بر آنها جارى نمود.(867)
بايد توجه داشت كه شايعهسازان به قدرى اين مسأله را بزرگ كرده بودند كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم چارهاى نداشت جز اين كه مدتى تقريبا با سكوت از كنار مسأله عبور كند تا به موقع آنها را رسوا زاد، و چنان كه از آيه 11 سوره نور استفاده مىشود، گر چه اين شايعه ظاهر زنندهاى داشت، ولى در مجموع خير بود، و موجب شناسايى منافقان پليد گرديد.
کانال👇
#ترجمه_کلمات_قرآن
#آموزش_روخوانی
#آموزش_تجوید
#دائره_المعارف
@Targomeh
#داستان_های_قرآنی
#حضرت_محمد
ورود پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به مكه و انجام عمره قضاء
همانگونه كه در پيماننامه حديبيّه پيش بينى شده بود، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم حق داشت با همراهانش سال آينده آزادانه به مكه آيند و سه روز در مكه به زيارت و انجام مناسك عمره بپردازند.
سال هفتم هجرت فرا رسيد. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم پس از هفت سال دورى از زادگاهش (مكه) به عنوان انجام عمره قضاء همراه دو هزار نفر از مسلمانان، با شكوه خاصى وارد مكه شد (از اين رو اين عمره را، عمره قضاء مىگويند كه قضاى سال قبل بود كه مشركان مانع شده بودند.)
صداى رعدآساى تكبير و لبيك مسلمانان، جاذبه خاصى داشت، انجام مراسم عمره، علاوه بر احترام به كعبه و سرزمين مقدس مكه، يك نوع تبليغ عملى اسلامى و نشان دادن قدرت و شوكت اسلام بود و اين مانور مذهبى دو هزار نفرى، اثر خوبى در روحيه مردم مكه و مسافران گذاشت و مشركان دريافتند كه افسانه شكستناپذيرى خود در واقع افسانه است نه حقيقت؛ تا آن جا كه دو نفر از افراد برجسته مشركان، يكى خالد بن وليد كه در دلاورى و بى باكى معروف بود و ديگرى عمرو عاص نيرنگباز، گرايش قلبى به اسلام پيدا كردند و پس از مدتى كوتاه مسلمان شدند.(889)
همه اين عوامل يكى پس از ديگرى فتح مكه را زمينهسازى مىكرد و سقوط مشركان و آزادسازى شهر سوق الجيشى مكه را نزديكتر مىنمود.
فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ ۖ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ ﴿٢٤﴾
و اگر این کار را انجام ندادید که هرگز نمی توانید انجام دهید بنابراین از آتشی که هیزمش مردم و سنگ هایند، بپرهیزید؛ آتشی که برای کافران آماده شده است. (۲۴)
🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
موقعيت استراتژى فتح مكه
سرزمين مكه كه مىبايست پايگاه توحيد باشد و از زمان حضرت آدم و نوح و ابراهيم خليل به بعد، تحت اين عنوان معرفى شده بود توسط مردم مكه و اطراف، به پايگاه شرك و بت پرستى و پايتخت همه بتپرستان تبديل شده بود. از اين جهت، فتح مكه بزرگترين دستاورد انقلاب اسلامى شمرده مىشد، و مسلمانان با فتح مكه از نظر سياسى، به بزرگترين امتياز، دست يافتند و از زندگى سخت و دشوار، به زندگى بهترين نايل شدند.
بر همين اساس، در قرآن آمده است: پاداش انفاق و جنگ قبل از فتح مكه، با انفاق و جنگ بعد از فتح مكه، يكسان نيست. چرا كه انفاق و جنگ قبل از فتح به مراتب دشوارتر و در نتيجه پاداش آن بيشتر است.
چنان كه در قسمتى از آيه 10 سوره حديد مىخوانيم:
لَا يَسْتَوِى مِنكُم مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُوْلَئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِّنَ الَّذِينَ أَنفَقُوا مِن بَعْدُ وَقَاتَلُوا؛
كسانى كه قبل از پيروزى (و فتح مكه) انفاق و پيكار نمودند، با كسانى كه بعد از فتح (مكه) انفاق كردند و جنگيدند، يكسان نيستند، گروه اول بلندمقامتر از گروه دوم مىباشند.
از اين آيه به خوبى مىتوان به اهميت فتح بزرگ مكه پى برد.
کانال 👇
#درسهایی_از_قران
#ترجمه
#روخوانی
#تجوید
#دائره_المعارف
@Targomeh
#داستان_های_قرآنی
#حضرت_محمد
ورود پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به مكه و انجام عمره قضاء
همانگونه كه در پيماننامه حديبيّه پيش بينى شده بود، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم حق داشت با همراهانش سال آينده آزادانه به مكه آيند و سه روز در مكه به زيارت و انجام مناسك عمره بپردازند.
سال هفتم هجرت فرا رسيد. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم پس از هفت سال دورى از زادگاهش (مكه) به عنوان انجام عمره قضاء همراه دو هزار نفر از مسلمانان، با شكوه خاصى وارد مكه شد (از اين رو اين عمره را، عمره قضاء مىگويند كه قضاى سال قبل بود كه مشركان مانع شده بودند.)
صداى رعدآساى تكبير و لبيك مسلمانان، جاذبه خاصى داشت، انجام مراسم عمره، علاوه بر احترام به كعبه و سرزمين مقدس مكه، يك نوع تبليغ عملى اسلامى و نشان دادن قدرت و شوكت اسلام بود و اين مانور مذهبى دو هزار نفرى، اثر خوبى در روحيه مردم مكه و مسافران گذاشت و مشركان دريافتند كه افسانه شكستناپذيرى خود در واقع افسانه است نه حقيقت؛ تا آن جا كه دو نفر از افراد برجسته مشركان، يكى خالد بن وليد كه در دلاورى و بى باكى معروف بود و ديگرى عمرو عاص نيرنگباز، گرايش قلبى به اسلام پيدا كردند و پس از مدتى كوتاه مسلمان شدند.(889)
همه اين عوامل يكى پس از ديگرى فتح مكه را زمينهسازى مىكرد و سقوط مشركان و آزادسازى شهر سوق الجيشى مكه را نزديكتر مىنمود.
فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ ۖ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ ﴿٢٤﴾
و اگر این کار را انجام ندادید که هرگز نمی توانید انجام دهید بنابراین از آتشی که هیزمش مردم و سنگ هایند، بپرهیزید؛ آتشی که برای کافران آماده شده است. (۲۴)
🔰موقعيت استراتژى فتح مكه
سرزمين مكه كه مىبايست پايگاه توحيد باشد و از زمان حضرت آدم و نوح و ابراهيم خليل به بعد، تحت اين عنوان معرفى شده بود توسط مردم مكه و اطراف، به پايگاه شرك و بت پرستى و پايتخت همه بتپرستان تبديل شده بود. از اين جهت، فتح مكه بزرگترين دستاورد انقلاب اسلامى شمرده مىشد، و مسلمانان با فتح مكه از نظر سياسى، به بزرگترين امتياز، دست يافتند و از زندگى سخت و دشوار، به زندگى بهترين نايل شدند.
بر همين اساس، در قرآن آمده است: پاداش انفاق و جنگ قبل از فتح مكه، با انفاق و جنگ بعد از فتح مكه، يكسان نيست. چرا كه انفاق و جنگ قبل از فتح به مراتب دشوارتر و در نتيجه پاداش آن بيشتر است.
چنان كه در قسمتى از آيه 10 سوره حديد مىخوانيم:
لَا يَسْتَوِى مِنكُم مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُوْلَئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِّنَ الَّذِينَ أَنفَقُوا مِن بَعْدُ وَقَاتَلُوا؛
كسانى كه قبل از پيروزى (و فتح مكه) انفاق و پيكار نمودند، با كسانى كه بعد از فتح (مكه) انفاق كردند و جنگيدند، يكسان نيستند، گروه اول بلندمقامتر از گروه دوم مىباشند.
از اين آيه به خوبى مىتوان به اهميت فتح بزرگ مكه پى برد.
کانال 👇
#درسهایی_از_قران
#ترجمه
#روخوانی
#تجوید
#دائره_المعارف
@Targomeh