eitaa logo
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
1.6هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
79 فایل
[امیــرالعـشقـ❣ والرضــوان] شہــیداحــمدمحمــدمشلبــ🌸🍃 نفرہفــ7ـٺم ٺڪنولوژےاطلاعــاٺ📱 ملقـــب بهـ شہیدBMWســوار🚘 لقبـ جہادےغــریب طوســ💔 ولادٺ1995 🤱 شہادٺ 2016 🖤 شرایطمونه😍 : @sharayet_tarigh
مشاهده در ایتا
دانلود
#شهدای ما، هر قطره خونشان توانست اکسیری بشود برای تبدیل عنصرهای پَست و نخاله‌ی وجود ما به عنصرهای والا و باشرف. 🌹🍃شهداخودشان متحول شدند و در ارواح جوانان ما و مردم ما تحول آفریدند. #امام_خامنه_ای @TrighAhmad🌾
🗣⚖ 🤓🌱 لطفاتااخرش بخونین وسریع قضاوت نکنین میشه اینقدر تبلیغ پرستارا و دکتــ👨🏻‍⚕ـرا و خدمه بیمارستان و پزشکـیارا رو نکنین!!! این رادیو تلویزیون هم دیگه شورشو درآورده از بس ازینا قدردانے و تعریف و تمجید کرده😒😒 1⃣اولا اینا وظیفه شونه کار کنن 2⃣بعدشم کلے پــ💸ـول میگیرن و اضافه کار و این جور چیزا... الان همه میگن که: اے کاش رو در کشور چیــ🇨🇳ـن مهار می کردند تا به سایر کشورها سرایت نکنه🤨😖 تا وارد کشورے مثل ایران عزیز ما نشه چون هم باعث نگرانے مردم و هم باعث از دست رفتن خیلی از عزیزانمون شده... حالا آدم متوجه میشه چرا جلوی داعــ🏴‍☠ـش رو تو عراق و سوریه گرفتند و نذاشتند وارد کشورمون بشه... ☺️ دقت کردید این جملات اولے که گفتم در مورد پرستارای عزیز و پزشک هاے دلسوز چقدر زجر آور بود اینکه گفتم اون ها وظیفه شونه. گفتم اینها برای پول دارند کار می‌کنند و از این جور حرفا.... 😔👈🏻الان آدم بیشتر متوجه میشه عزیز مدافع حرم چه کردند و چقدر حرف هاے بعضے انسان هاے بے توجه حرف هاے زشتیه🙈🙊 اینکه بگن مدافعین حرم پول گرفتن یا حتی از اونا انتقاد میشه. راستی دوستان!!! 🤚🏻 چه کسے حاضره به خاطر پول جلوے گلوله قرار بگیره یا کدوم حاضره به خاطر پــ🤑ـول و فقط به خاطر پول جون خودش رو به خطر بندازه 😬🤕 الان انسان متوجه میشه خانواده هاے شهداےعزیز چقدر به خاطر برخےحرف‌هاے من و شما و برخے حرف هاےانسان هاے قدر نشناس که در ناز و نعمت به سر می برند دلگیر میشن اما بازم سکوت میکنن😞💔... 🌙درود خدا بر و ..🌱 مراقب حرفامون خیلی باشیم🌸🙃 ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TrighAhmad
✍️ رمان 💠 من و نورالهدی متعجب مانده بودیم و ابوزینب لحظاتی پیش از موکب برگشته و از ماجرا مطلع بود که صورت سبزه و مهربانش از خنده پُر شد و رو به ما خبر داد :«این خانم خبرنگار شبکه . می‌خواست با مصاحبه کنه، حاجی قبول نکرد! به جاش انگشترش رو داد به خادم موکب که بده به این خانم و از دلش دربیاره. حالا اینم انگشتر رو پس داده و میگه انگشتر نمی‌خوام، من به شبکه العالم قول مصاحبه با رو دادم!» و سوالی که در ذهن من بود، نورالهدی پرسید :«چرا مصاحبه نمی‌کنه؟» به سمت نورالهدی چرخید و در همه این سال‌ها را با تمام وجود حس کرده بود که با لحنی محکم جواب داد :«تو رو نمی‌شناسی؟ از هر چی که بخواد بزرگش کنه، فرار می‌کنه!» 💠 و هنوز کلامش به آخر نرسیده، اتومبیلی کنارمان توقف کرد و کسی صدا رساند :«دخترم میشه گریه نکنی؟ حالا بگو چی بگم!» نگاهم چرخید و باورم نمی‌شد را می‌بینم که با متانت از ماشین پیاده شد و با لبخندی دلنشین به سمت خبرنگار رفت. 💠 خانم خبرنگار هم به آنچه می‌خواست رسیده بود که هیجان زده به طرف رفت و پاسخ داد :«هرچی درحق این مردم باید گفته بشه، بگید!» مقابلش رسیده بود، دوربین و پروژکتور آماده فیلمبرداری شدند و شروع به مصاحبه کرد. 💠 در این سال‌ها در و فلّوجه از زیاد شنیده و آنچه می‌دیدم فراتر از همه آن‌ها بود که یک ژنرال با آن‌همه قدرت و ابهت، دلِ دیدن اشک خبرنگاری را نداشت. پس از صرف شام، ما در قسمت زنانه موکب، تکیه به دیوار خستگی این روز طولانی را در می‌کردیم و صدای صحبت مردها از آن طرف شنیده می‌شد که نورالهدی با دقت گوش کشید و زیرکانه حدس زد :«صدا میاد!» 💠 ظاهراً و هم امشب مهمان همین موکب بودند و دلم می‌خواست بیشتر صدای را بشنوم که شنیدم جوانی به سختی صحبت می‌کند و ظاهراً خطابش به ابومهدی بود :«حاجی یکی از زنگ زده میگه شنیدیم با تانک‌هاشون تا اومدن و رو هم گرفتن!» همهمه آرام خنده در سمت مردان پیچید و لحن نرم در گوشم نشست :«بگو اگه جز لودر و بیل مکانیکی چیزی همراه ما دیدن، غنیمت بگیرن، آهنش رو بفروشن خرج سیل زده‌ها بکنن!» 💠 از شوخی شیرین ابومهدی، خنده مردها در فضای موکب پیچید و نورالهدی طوری به خنده افتاد که با دست مقابل دهانش را گرفت تا صدای خندیدنش به گوش نرسد و من دلخور پرسیدم :«یعنی چی؟؟؟» نورالهدی از خنده سرخ شده بود، نفسی گرفت و با همان خنده پاسخم را داد :«از وقتی برا کمک اومده خوزستان، بعضیا شایعه کردن که ما اومدیم اینجا سرکوب ایرانی‌ها!» 💠 و حکایت به همینجا ختم نمی‌شد که کم‌کم رنگ خنده از صورتش رفت، دردی در نگاهش پیدا شد و انگار قلب صدایش شکست :«حتی ابوزینب عصری می‌گفت بعضیا توئیت زدن که چرا که جوونای ما رو کشتن باید بیان کمک سیل‌زده‌هامون!» از سنگینی حرف‌هایی که از زبان نورالهدی می‌شنیدم خستگی امروز مثل آواری روی دلم خراب شد و صدای نورالهدی غرق غم بود :«آخه مگه ایرانی تو جنگ رو ما کشتیم؟ اصلاً انگار نه انگار که ما عراق خودمون بیشترین ظلم رو از دیدیدم! حتی تو جنگ ایران و عراق، صدام جوونای ما رو به جرم حمایت از اعدام می‌کرد!» 💠 و دیگر فرصت نشد بیشتر شرح این شایعه را بدهد که دوباره طنین کلام در فضا پیچید :«زمان ملت ایران خالصانه و بی‌توقع کمک ملت عراق کردن! الانم که تو کشور شما سیل اومده ما احساس وظیفه کردیم برا جبران قسمت کوچیکی از محبت‌هاتون بیایم کمک.» صدای تشکر میزبانان ایرانی میان صحبت‌های شنیده می‌شد و او همچنان با مهربانی و آرامش می‌گفت :«البته ما فقط وسایل مهندسی اوردیم برا کمک به جلوگیری از پیشرفت سیل. گروه بهداری هم اوردیم برا اینکه مریضی‌های بومی ما با منطقه شما یجوره! از طرفی پزشک و پرستار ما عرب زبانه و راحت‌تر با مردم عرب‌زبان و ارتباط برقرار می‌کنه!» 💠 تلخی طعنه‌های فضای مجازی با شیرینی کلام کمتر می‌شد و دلم می‌خواست باز هم بگوید که لحن محجوب به دلم نشست :«ما با این‌همه نیرو درست نیس مزاحم صاحبخونه باشیم، پس عزیزان حرکت!» شاید دل دریایی او هم از تیرهایی که به سمت رفقای هدف گرفته بودند، شکسته و می‌خواست با خلوت کند که به نیت بازدید از مناطق سیل زده از موکب خارج شدند و من تا صبح از غصه قصه غریبانه‌ای که شنیده بودم، خوابم نبرد... ✍️نویسنده: ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TrighAhmad