•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
#مسیرعشق 107 بعد از اتمام جلسه،کمی بیشتر بودیم هرکسی بحث میکرد راجب صحبتهای امروز بعد از کمی
#مسیرعشق 108
پنجره اتاقم رو باز کردم
بانگ صدای الله اکبر سکوت سحر رو شکسته بود
خدایم صدا میزد،چقدر این صدا دلنواز بود
کمی گوش دادم،روحم مملو از این صدای زیبا شد
پاورچین به طبقه پاین رفتم
اروم و بیسروصدا وضو گرفتم و برگشتم به اتاقم
دیدار بامعشوقم رسیده بود،دلم برایش تنگ شده بود
سجاده رو پهن کردم و چادر به سرم کردم
ایستادم مقابل معبودم،کسی که مرا دوست داشت،کسی که برایم سنگ تمام میزاشت،کسی که ارامش وجودم داشت میشد
نماز صبح رو خوندم،چقدر شیرین بود
انقدر حال روحم عالی بود که گویی در این عالم نبودم
سبک،به سبکی یک پر پرنده
نمازم رو تمام کردم
قبل از نماز صبح توی اینترنت یه مداحی پیدا کرده بودم که بعد نماز گوش دادم
انگار حال دل من بود
دیگه چشمانم یاری نمیکرد که بیدار باشم
افتاب طلوع کرده بود چشمان من بسته شد
با صدای سحر از خواب بیدار شدم
-سارا چرا در اتاقتو قفل زدی،چقدر میخوابی بلندشو ناهار مگه گشنت نیست
-الان میام
اگر جوابش رو نمیدادم ول کن نبود
ساعت۲ظهر بود،چقدر خوابیده بودم
سجاده و چادر رو برداشتم و توی کمدی قایم کردم
به طبقه پاین رفتم،بعد از ناهار و مرتب کردن ظرفها،رفتم یواشکی وضو گرفتم و به اتاقم برگشتم
دلم لک زده بود برای حرف زدن با خدایم
در اتاقو قفل کردم و باخیال راحت سجادهام رو پهن کردم
با ارامش و لبخند نمازم رو خواندم
امروز روز اخر جلسه بود😔
نگاهم به ساعت بود تا کی بهار میاد
بلاخره وقت رفتن شد،مانتوام رو پوشیدم،و مقابل ایینه ایستادم روسریم رو با عشق درست کردم
بهار اومده بود من سریع کیفمو برداشتم و بیرون رفتم
-سلام بهاری
-سلام ابجی من خوبی عزیزم
-عالیم بهار
-اع چخبر شده☺️
دیشب به تمامی حرفهای که اون روحانی زد فکر کردم،صوتهایی که برام فرستادی رو گوش کردم
دلم خدا رو خواست
من بعد از سالها دیشب ایستادم مقابلش و با او حرف زدم نماز خوندم
اشکها بیوقفه شروع به باریدن کرد
بهار کناری ایستاد
-ساراجونم
قربونت برم،تولدت مبارک خواهر گلم
بهار منو تو اغوشش کشید و محبت میکرد بهم
خیلی حالم خوب بود
بعد از کمی حرف زدن به جلسه رسیدیم
بعد از احوالپرسی با خانمها یکجا نشستیم ومنتظر شروع بحث
تا اینکه صدای که منتظرش رو بودم شنیدم
دفترم رو بیرون اوردم شروع به نوشتن کردم
💟گـــــــــام بعدی رکوع
🔰در روایت داریم نماز ستون دین است.
اینکه میگن ستون دین یعنی چی❓یعنی استحکام یک شخصیت بستگی به استحکام ستون دینش داره.
اینکه یک شخص در برابر مشکلاتش چقدر میتونه تحمل کنه❓
چقدر میتونه با وجود مشکلاتش ارامش و صلابت خودش رو حفظ کنه❓
🔰بستگی به ستون دینش داره.
هرچی این ستون ضعیفتر باشه شخصیت این فرد با اتفاقات ضعیفتری از هم میپاشه.
☑️اینکه ما در صحنههای مختلف زندگی سریع عصبانی میشیم و از کوره در میریم
فکر میکنیم دیگه رسیدیم ته خط
دیگه نابود شدیم،دیگه نمیتونیم کار کنیم
✅بخاطر اینه که ما از ریشه ضعیفیم و ستون نداریم
💟کسی که سیم اتصالش وصل باشه به منبع ارامش،همیشه ذخیره ارامش تو وجودش هست.
تامیاد این ذخیره تمام بشه و عصبانی بشه وقت نماز میشه،خودش رو کامل شارژ میکنه
چرا میگن نماز رو به پا دارید❓
چون باید نماز رو یکجور ادا کنی، که بتونی بهش تکیه کنی.
اگر نماز باید
❤️عصمت وشادی،نشاط،برکت،سعادت،عزت نفس و خیلی چیزهای دیگه هم با خودش میاره
ایه ۷۷سوره حج میگه
(یا ایها الذین امنوا ارکعوا)
خدا داره خطاب به ماها میگه
👈بنده من رکوع کن
چه حس خوبیه خدا مستقیم داره بهت میگه رکوع کن
حرفهاش خیلی زیبا بود،درست میگفت
راه ارتباط با خدا نماز بود
صدای صلوات بلند شد
حیف که شب اخر جلسه بود😞
اما من خیلی چیزا فهمیدم
نویسنده(منیرا-م)
#ادامهـ_دارد
↘️↘️↘️ ⤵️ ↙️↙️↙️
↪️ @TarighAhmad
خاطرات دوران #دفاع_مقدس سرشار از روحیه و منطق است،
اگر تا #پنجاه_سال آینده هم برای جمعآوری #حقایق و #خاطرات و #گنجینههای آن دوران، کار و تلاش شود، باز هم به #انتها نخواهیم رسید.
امام خامنه ای 1396/3/3
#سخن_بزرگان
#آیت_الله_امام_خامنه_ای
#نائب_برحق_مولا
@TarighAhmad
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
«بِسمِ رَبِّ الشُّهَدا وَ صِدّیقین»
✧شهیدجوادمحمدی(محرم)✧
◈❘ تاریخ ولادت: ۲۹ مرداد ۱۳۶۲
◈❘ محل ولادت: درچه_اصفهان
◈❘ وضعیت تاهل: متاهل با یک فرزند
◈❘ تاریخ شهادت: ۱۶ خرداد ۱۳۹۶
◈❘ محل شهادت: حما_سوریه
◈❘ محل مزار: گلزار شهدا_امامزاده حمیده و رشیده خاتون_درچه_اصفهان
◈❘نام کتاب: دختر ها بابایی اند
📚مـنـبـع: حریم حرم
❅اَلـلّـﮪُمَّ عـَجـِّل لـِوَلـٻَۧـکَ الـفـَࢪَج وَ الـعـافـٻَۧـه وَ النَّصࢪَ❅
#میهماناحمد
#شهیدجوادمحمدی
#باشهداتاظهور....
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
@TarighAhmad
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
«بِسمِ رَبِّ الشُّهَدا وَ صِدّیقین» ✧شهیدجوادمحمدی(محرم)✧ ◈❘ تاریخ ولادت: ۲۹ مرداد ۱۳۶۲ ◈❘ مح
#چِــگــونـــہ_شـَـﮪـیـد_شـَـویــم⁉
✨ویـژگـے هـاــے شـَﮪـیـد✨
🔸 همه روی حرفش حساب باز می کردند و حتی علی رغم اینکه جواد تحصیلات دانشگاهی نداشت ولی به دلیل دید باز و بصیرت بالایی که داشت، همه افراد خانواده و آنها که از نظر سنی بالاتر از جواد بودند از او در کار و زندگی مشورت می گرفتند.
🔹جواد هدایتگر و ارام کننده جوانان در کشاکش مشکلات بود.
🔸 اهمیت بسیاری به حجاب می داد و حتی در فیلمی که بعد از شهادتش منتشر شد گفته بود « اگر خدا لطف کرد و شهادت را نصیبم کرد، بنده از آن شهدایی هستم که حتما یقه بی حجابی ها و آنها که ترویج بی حجابی می کنند را در آن دنیا خواهم گرفت».
🔹 از همان دو سالگی به دخترش فاطمه یاد داده بود که با روسری و چادر بیرون برود.
🔸 برای راحتی خانواده در حد توانش کار می کرد و زمانی که از ماموریت بر می گشت حتی الامکان خانواده اش را به مسافرت یک روزه هم که شده بود می برد.
🔹 محرم سال ۹۵ بود که به همسرش پیشنهاد برپایی روضه امام حسین(علیه السلام) در دهه اول محرم را داد و گفت نیت کنیم و هرساله این روضه را در خانه به صورت مجلس زنانه دایر کنیم.
🔸 با سلاح بصیرت و تقوای بسیار در راه خدا خالص شد و از بصیرت کم نداشت؛ به محض شنیدن سخنان رهبر معظم انقلاب، خطوط فرمایشات معظم له را به خوبی تبیین و به کار می گرفت، به نحوی که عمق بصیرتش بسیار بالا بود.
🔹 هر سال قبل از ایام عید نوروز به راهیان نور می رفت و خادم الشهدا بود. گاهی ۲۴ ساعت در راهیان نور نمی خوابید و می گفت باید برای زائران شهدا سنگ تمام گذاشت تا با خاطره ای خوش از این سفر بروند.
🔸 ارادتش به شهدا تا آنجا ادامه داشت که در مراسم تشییع شهدای گمنام و همچنین رفیق شهیدش مهدی اسحاقیان سنگ تمام گذاشت و می گفت باید خادم شهدا بود. آقا جواد میگفت باید شهدا را به همه نشان داد.
📚پایگاه خبری چشم برخوار
.................«شادی روح پاکش صلوات».................
❅اَلـلّـﮪُمَّ عـَجـِّل لـِوَلـٻَۧـکَ الـفـَࢪَج وَ الـعـافـٻَۧـه وَ النَّصࢪَ❅
#شهیدجوادمحمدی🌹
#راهشهادتــــ...
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
@TarighAhmad
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
#راهبهشت...💚
~ خدا، خدای روزهای خوب هم هست اما بعضیا فقط حال بدشون رو به خدا میگن؛
اگه خوشیها مون رو با خدا در میون بذاریم حتما بیشتر و دلچسب ترشون میکنه.٫
«شکرگزار خوشیهامون باشیم»
#اَلـلّـﮪُمَّعـَجـِّللـِوَلـٻَۧـکَالـفـَࢪَج🤲
🍃🌱↷
『 @TarighAhmad 』
#یادآۅرۍ⏰
~ یـہ دعـاےفـرج بـخۅنٻـم بـراےآقامـوݩ,♥️
#اَلـلّـﮪُمَّ_عـَجـِّل_لـِوَلـٻَۧـکَ_الـفـَࢪَج🤲
•┈••✾◆✦✧✦◆✾••┈•
@TarighAhmad
•┈••✾◆✦✧✦◆✾••┈•
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
#مسیرعشق 108 پنجره اتاقم رو باز کردم بانگ صدای الله اکبر سکوت سحر رو شکسته بود خدایم صدا میز
#مسیر عشق 109
دیدگاهم نسبت به خیلی چیزها عوض شده بود
بعد از تمام شدن جلسه،رفتیم کنار خانمها
هرکسی مشغول کاری بود
من هم کنارشون توی بعضی کارها کمکشون میکردم
چقدر همدل و همفکر بودن
همیشه فکر میکردم چادر مانع انجام کار میشه
اما این خانمها با چادرهای سرشون هرکاری رو انجام میدادن
نزدیک اذان بود،با بهار رفتیم وضو گرفتیم و اماده شدیم برای نماز
صدای دلنواز و ارامش بخش اذان توی فضا پیچیده شد
صفهای نماز تشکیل شد،متاسفانه چادر نداشتم
-بهارمن چادر ندارم میتونم نماز بخونم؟
-اره عزیزم،میتونی نماز بخونی
رفتیم کنار بقیه ایستادیم،و نماز رو بستیم
بعد از اتمام نماز رفتیم کمک برای توزیع شام
که مادر بهار خواست کاری انجام بدیم
رفتیم پیش مادر بهار
-دخترا یکسری ظرف غذا گذاشتم توی ماشین میخوام ببرید به چند جا
بغض راه گلوش رو گرفت،با چشمانی پراز اشک گفت هرسال محمدم اینکار رو میکرد
بهار مادرش رو بغل کرد و گفت خب امسال قسمت شده من و سارا اینکار رو کنیم
دوساعتی شد که غذاها رو پخش کردیم
بهار منو رسوند خونه،ازش خداحافظی کردم و وارد خونه شدم
ورودم همانا،صدای بلند پدرم همانا
-معلومه چیکار میکنی،هر روز بیرون،کجا میری و میای
فکر کردی ازادت گذاشتم میتونی هر غلطی کنی
-بابا من با
-با کی بودی،دنبال چی بودی،چرا همیشه دلیل داری برای کارهات
این پسره کیه،کجا بودی با اون
-پسر!!!!!؟
کدوم پسر،بخدا با بهار بودم
-بهار چه صدای مردونهای داره،این گلها بهار اورد در خونه،بهار چهرشو مردونه کرده
هنگ کرده بودم از حرفهای پدرم،بجایی که اشاره کرده بود نگاه کردم
یه سبد گل بزرگ
نمیدونستم چخبره
-گمشو برو تو اتاقت،دیگه حق نداری بیرون بری
پدر من همیشه بفکر ابروش بود
ولی چرا داشت زود قضاوت میکرد،منکه کاری نکرده بودم
با دلی پر از غم بطرف اتاقم رفتم
-سارا در رو باز کن
-با اینکه حوصله نداشتم،اما مطمنا سحر خبر داشت
در رو باز کردم
-وای چخبره اینجا،کاغذ بازی میکنی،یا نامه مینوسی
-کارت رو بگو
-خدایی چقدر قشنگ فیلم بازی کردی من داشت باورم میشد تو خبر نداری😂
-سحر حوصلت رو ندارم،واقعا نمیدونم چخبر شده
-همون موقع که بابا اومد خونه،یکی زنگ زد
خود بابا رفت در رو باز کرد،یه پسر خوشتیپ با همون سبد گلی که دیدی پشت در بود
به بابا گفت امروز باهم بودین و جرو بحث کردید،اونم اومده بود برای عذرخواهی
-چــــــــــــــی!!!!!!
بخدا نمیدونم چخبره
بابا چیکار کرد؟
-هیچی،شیک و مجلسی بیرونش کرد
انگار اتاق دور سرم میچرخید،شایان میخواست چیکارکنه
خدایا چیکار کنم،کمک کن خدا
ابروم رو پیش خانوادهام برد
خط قبلیم رو گذاشتم،تمام اسهای تهدید امیزش برام اومد
نمیدونستم چیکار کنم
کتاب قران رو برداشتم چند ایهای رو خوندم
یه روز خوش و بیدردسر به من نیومده بود
گوشی رو گذاشتم روی ساعت برای نماز
شب رو با تلخی خوابیدم
نیمههای شب با صدای زنگ گوشی بیدار شدم،باز گوشی رو قطع کردم و خوابیدم
صبح از خواب بیدار شدم،خیلی کسل و بیانرژی بودم
همون جا روی تخت نشستم و حوصله نداشتم بلند بشم
وای من نماز صبح رو نخوندم
بیشتر ناراحت شدم،چرا خواب موندم😔
خدا جون ببخشید،نتونستم دست ازخوابم بکشم
نیاز داشتم با یکی حرف بزنم،زنگ به بهار زدم و همه چیو براش تعریف کردم
یک روز کامل توی اتاقم بودم،خودم رو با نماز و قران خوندن اروم میکردم
میدونستم این یه رنجه،شاید داشتم امتحان میشدم
ولی اول راه بودم نباید جا میزدم
اخرشب خوابیدم و به بهار گفتم منو برای نماز صبح بیدار کنه
صدای زنگ گوشی رفته بود روی اعصابم
چند بار قطع کردم اما ول کن نبود
-الو،مگه خواب نداری نصف شب زنگ میزنی
-سارا جان وقت نمازه بلند شو ابجی گلم
با این حرف بهار،هوشیارتر شدم، بلند شدم
-بهار جان بیدارم ممنون
کمی که هوشیارتر شدم،اروم رفتم وضو گرفتم و برگشتم نمازم رو خوندم
با این همه ناراحتی و تنها نشستن توی اتاقم
فقط یاد خدا دلم رو اروم میکرد
دو روز توی خونه بودم و اجازه بیرون رفتن رو نداشتم
نویسنده(منیرا-م)
#ادامهـ_دارد
↪️ @TarighAhmad
♡}~
سوگند بہ هر ڪلام زینب… یا رب🤲
بر ذڪر علے الدوام زینب… یا رب🤲
👌از ڪار فَرَج گِره گشایے فرما
اینک تو بہ احترام زینب… یا رب🤲
شاعر: #سیدمجتبی_شجاع
#اسعدالله_ایامکم🌺
#اللهم_عجلـــ_لولیڪ_الفرجـ 🤲🌷
#نذرگل_نرجس_صلوات 🌹
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@TarighAhmad
مداحی_آنلاین_جونه_جونه_جونه_زینب_محمود_کریمی.mp3
8.93M
#میلاد_حضرت_زینب(س) 🌱🕊
💐جونه جونه جونه زینب
💐نم نم بارونه زینب
#محمود_کریمی
❁❁═༅═🍃🌸🍃═ ═❁❁
@TarighAhmad
❁❁═༅ ═🍃🌸🍃═ ═❁❁
💞 قدردان دلتنگیهای شما...
🌷 رهبر انقلاب:
از خانوادههای پزشکان، پرستاران، بقیّهی عوامل درمانی عزیز تشکّر میکنم -همسرانشان، فرزندانشان و پدر مادرهایشان که تحمّل میکنند این سختی را- بعضی از این عزیزان روزها، شبهای متوالی به منازل خودشان سر نمیزنند، خانوادهها تحمّل میکنند، صبر میکنند، از آنها هم من عمیقاً متشکّرم.
۹۸/۱۲/۱۳
#نائب_برحق_مولا
🇮🇷 @TarighAhmad