eitaa logo
طریق الحسنین_۳۱۳
126 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
525 ویدیو
28 فایل
دادم تــو را قسـمـ بہ نخ چادرے که سوخت شایـــد" دلــ❤️ـت بسوزد "و یک کربلا دهے.. حسین...💞 کانال دیگر ما(ارتباط با خدا) https://eitaa.com/joinchat/1644101680Cd15d7f4bfe @TarighatalHossein_313 🌀خـــادم کانــال: @FATEMEHn1368
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#یا_زهرا_سلام_الله_علیها #معرفی_شهید 🌷 #میزبان_امروز_ما 👇 #شهید_حجت_الاسلام_سیدمجتبی_صالحی_خوانساری😊❤️ #وما همه مهمان این عزیز هستیم✋ ان شاءالله شرمنده شهید نشیم صلوات بر محمد و آل محمد 🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌸 اطلاع رسانی کنید🌺
💠✨💠✨💠✨💠✨💠 💥 شروع میکنیم به معرفی با ذکر 🌷 صلوات بر محمد و آل محمد🌷 ☘ 🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌸☘ 💠✨💠✨💠✨💠✨💠
💠✨💠✨💠✨💠✨💠 💥 شروع میکنیم به معرفی با ذکر 🌷 صلوات بر محمد و آل محمد🌷 ☘ 🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌸☘ 💠✨💠✨💠✨💠✨💠
🌸 بسم ِ رب الشـُّهـداءِ والصِّدیقین 🌸 ✳️ شهیدی که پس از شهادت کارنامه دخترش را امضا کرد   ✨ تولد : 1323/2/4 - خوانسار ✨ شهادت : 1362/11/30 جوانرود کردستان ✨ آرامگاه : قم – گلزار شهدای علی ابن جعفر علیه السلام 💠 شهید حجت الاسلام سید مجتبی صالحی خوانساری در سال 1323 متولد و در آخرین روز بهمن سال 1362 به دست عوامل ضد انقلاب در جوانرود کردستان به شهادت رسید و در گلزار شهدای قم، در قطعه‌ چهارم ردیف 5 به خاک سپرده شد.💠
حس غریبی دارم. آمده ام منزل فرزند شهید صالحی، همان که با کوله بار سنگین عشق و خلوصش، پس از شهادتش هم بازگشت تا مهر تاییدی بزند نه بر کارنامه فرزند که بر کارنامه شهید. یاد خدا می افتم که می فرماید: ⚜ «ما شما را به آن چه در دل دارید مواخذه می کنیم».⚜ یاد دلم یا دلمان می افتم، ما چگونه مواخذه خواهیم شد؟ از راه می رسد، آن چه در ذهن داشتم برایم تداعی می شود، متین و موقر، حضورم را به گرمی می پذیرد. این بار می نشینم پای حرف های دل «زهرا» که پدر به او، به ما گفت: من هستم، ما هستیم. 
راوی صالحی هیچگاه به روحانی بودن به چشم یک شغل نمی نگریست، معتقد بود وقتی لباس مقدس پیامبر(ص) را به تن کرده یعنی تعهدی دارد و آن خدمت به مردم است، روحانی بودن یعنی وصل شدن به عالم روحانی و کنده شدن از دنیا. دخترش تنها مسئولیت شغلی پدر را، اداره یکی از فعال ترین پایگاه های بسیج می داند که آن هم برای پشتیبانی از جبهه بود.
💠ویژگی های شخصیتی پدر: به جاذبه و دافعه پدر اشاره می کند و می گوید روحانی ای بود که در بین مردم بسیار نفوذ داشت. او خودش را بیشتر همنشین فقرا می دانست، در عین حال با همه رابطه بسیار خوبی داشت. روی ایمان و اعتقادش محکم می ایستاد و اگر کسی را دفع می کرد فقط به خاطر این بود که می ترسید بین او و مردم فاصله بیاندازد. مثلا به او پیشنهادات شغلی متعددی از قبیل نمایندگی مجلس، مسئولیت در سپاه، ارتش و... و یا در اختیار داشتن محافظ و ماشین ضد گلوله می شد ولی هیچکدام را نمی پذیرفت. چون معتقد بود که اینها ممکن است خدمت به مردم شود خدمتی که است.
راوی 💠 دختر شهید بزرگوار سید مجتبی صالحی می گوید: آخرین روزهای سال 62 بود که خبر شهادت پدرم به ما رسید.بعد از یک هفته عزاداری، مادرم با بستگانش برای برگزاری مراسم یاد بود به زادگاه پدرم ، شهرستان خوانسار رفتند. من هم بعد از هفت روز برای اولین بار به مدرسه رفتم. همان روز برنامه امتحانی ثلث دوم را به ما دادند و گفتند: والدین باید امضاء کنند. آن شب با خاطری غمگین و چشمانی اشک آلود و با این فکر که چه کسی باید کارنامه مرا امضاء کند به خواب رفتم. پدرم را در خواب دیدم که مثل همیشه خندان و پر نشاط بود. بعد از کمی صحبت به من گفت زهرا آن کارنامه را بیاور تا امضاء کنم. گفتم کدام کارنامه؟ گفت: همان کارنامه ای که امروز در مدرسه به تو دادند. کارنامه را آوردم اما هر خودکاری که بر می داشتم تا به پدرم بدهم قرمز بود. چون می دانستم پدرم با خودکار قرمز امضاء نمی کند. بالاخره یک خودکار آبی پیدا کردم و دادم پدرم و او شروع کرد به نوشتن. ✨✨✨✨ 💠 فردا صبح که برای رفتن به مدرسه آماده می شدم از خواب دیشب چیزی یادم نبود. اما وقتی داشتم وسایلم را مرتب می کردم، ناگهان چشمم به آن کارنامه افتاد. باورم نمی شد. اما حقیقت داشت. در ستون ملاحظات کارنامه دست خط پدرم بود که با رنگ قرمز نوشته بود : ⚡️((این جانب نظارت دارم سید مجتبی صالحی)) و امضاء کرده بود.⚡️ ناگهان خواب شب گذشته به یادم آمد. 💠 این دست خط را به آیت الله خزعلی می دهند تا برای تعیین صحت و سقم آن پیش علمای دیگر ببرد. آیت الله خزعلی از خانواده شهید صالحی می خواهد تا پیش کسی موضوع را مطرح نکنند علمای آن زمان صحت ماجرا را تایید می کنند و برنامه به رویت حضرت امام (ره) نیز می رسد. اداره آگاهی تهران نیز پس از بررسی اعلام می کند امضا مربوط به خود شهید مجتبی صالحی است اما جوهر خودکاری که امضا را زده شبیه هیچ خودکار یا خودنویسی نمی باشد. 💠 این موضوع توسط کارشناسان با امضاء قبل از شهادت شهید مورد بررسی قرار گرفت و صحت آن تأیید شده است. 💥اکنون نسخه آن در موزه شهداء تهران - خیابان طالقانی در معرض دید بازدیدکنندگان قرار دارد. ✳️ سوره مبارکه آل عمران آیه ۱۶۹ ✳️ 🌺وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ﴿۱۶۹﴾🌺 🌺ای پیامبر! هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زنده‌اند، و نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند.🌺
راوی 💠 در آن موقع علما می خواهند که شهید صالحی از آینده جنگ و مملکت بگوید، پدر به خواب مادرم می آید و می گوید: ✅ «ما می دانیم ولی اجازه نداریم.»✅ مادر، شهید را به حضرت زهرا(س) قسم می دهد که با برخورد مردم که دم در می آیند و از امضای نامه می پرسند چه بکند؟ 🌸شهید می گوید: «سادات (اسم همسر شهید) تو هم شک داری؟» با گریه می گوید نه، او ادامه می دهد: 💥«اگر کسی شک دارد بگو تا روز قیامت در آن باقی بماند تا همه حقایق آشکار شود.»💥
راوی 💠 چرا شهید صالحی به این جایگاه رسید؟ یکی از دوستان آقا مجتبی یک مرتبه ایشان را در خواب می بینند و متوجه مقام بالایشان می شوند. از شهید صالحی می پرسند شما چگونه به این مقام رسیدی؟ ایشان سه مرتبه فرموده بودند: « »   ⚡️تا روز قیامت در شک بمانند⚡️ 💠 مرحوم فلسفی از بنده خواسته بودند اگر شهید را در خواب دیدم از ایشان در مورد آینده جنگ بپرسم. وقتی شهید صالحی را در خواب دیدم پرسیدم  اما از پاسخت دادن امتناع کردند. به ایشان گفتم: «از نامه زهرا بگو». پرسیدند: «شما هم شک داری؟!» گفتم: «نه والله، من شک نکردم ولی به مردم چه بگویم؟» فرمودند: «کسانی که شک کردند در حال شک باشند تا روز قیامت. نامه زهرا را من امضا کردم.»✅   💠 هم اکنون نسخه اصلی این نامه در موزه شهدای تهران نگهداری می شود.💠
راوی 💠 وقتی شهید صالحی نانوایی کردند! آقا مجتبی خیلی خوش اخلاق بودند. با همه جور آدمی از هر سن و سال و هر طیفی ارتباط برقرار می کردند. همه شیفته ایشان بودند. خیلی آدم فعالی بودند؛ آرام و قرار نداشتند. از 7 روز هفته، فقط 2 روزش را قم بودند. بقیه روزها به تهران می رفتند و آنجا مشغول برنامه ها و فعالیت هایشان بودند. آدمی نبودند که وقتی کاری بیرون انجام می دهند بیایند منزل بگویند. کمک های مردمی و خیرین را جمع می کردند و برای فقرا و مستمندان هزینه می کردند. نزدیک عید که می شد زیر زمین منزلمان را برای ایتام، فروشگاه خوراک و لباس و کفش می کردند. 💠محل فعالیتشان حسینیه «خوانساری ها» در خیابان نیروی هوایی تهران بود. در آنجا برای پشتیبانی جبهه هم فعالیت می کردند. یک دفعه که می خواستند تعداد زیادی نان برای جبهه بفرستند می بینند نانوا خسته شده و چون کسی هم نبوده که به او کمک کند، کار را متوقف کرده. آقا مجتبی آستین هایش را بالا می زند و مشغول کمک به نانوا می شود گاهی اوقات آنقدر مشغول کار می شد که فراموش می کرد ناهار بخورد!