خواهرش پیراهن برایش فرستاده بود ، من
هم یك شلوار خریدم کھ وقتی از منطقھ آمد
با هم بپوشد ؛ لباسها را کھ دید گفت : تو این
شرایط ِ جنگی وابستهام میکنید بھ دنیا !
گفتم آخر یك وقتهایی نباید بھ دنیایِ ما هم
سر بزنی ؟! بالاخره پوشید . . وقتی آمد ، دوباره
همان لباسهای کهنه تنش بود . چیزی نپرسیدم ،
خودش گفت : یکی از بچههای سپاه ، عقدش
بود لباس درست و حسابی نداشت . .
#شهیدمهدیزینالدین🌿