🍃🌼🍃
" زندگینامه امام زمان عج "
#قسمت_3
#مادر_امام_زمان_عج
روزی کافور خادم امام علی نقی(ع) بنزد من آمد و مرا طلب نمود، چون بخدمت آن حضرت رفتم و نشست فرمود که تو از فرزندان انصاری، ولایت و محبت ما اهلبیت همیشه در میان شما بوده است از زمان حضرت رسول(ص) تا حال و پیوسته محل اعتماد ما بوده اید و من تو را اختیار می کنم و مشرف می گردانم بتفضیلی که بسبب آن شعیان سبقت گیری در ولایت ما و تو را به رازهای دیگر مطلع می گردانم و بخریدن کنیزی می فرستم، پس نامهٔ پاکیزه نوشتند بخط فرنگی و لغت فرنگی و مهر شریف خود بر آن زدند و کیسهٔ زری بیرون آوردند که در آن دویست و بیست اشرفی بود، فرمودند بگیر این نامه و زر را و متوجه بغداد شو و در چاشت فلان روز بر سر جسر حاضر شو چون کشتیهای اسیران بساحل رسد جمعی از کنیزان در آن کشتیها خواهی دید و جمعی از مشتریان از وکیلان امراء بنی عباس و قلیلی از جوانان عرب خواهی دید که بر سر اسیران جمع خواهند شد، پس از دور نظر کن ببرده فروشی که عمروبن یزید نام دارد در تمام روز تا هنگامیکه از برای مشتریان ظاهر سازد کنیزکی را که فلان و فلان صفت دارد و تمام اوصاف او را بیان فرمود و جامهٔ حریر آکنده پوشیده است و ابا و امتناع خواهد نمود آن کنیز از نظر کردن مشتریان و دست گذاشتن ایشان باو، و خواهی شنید که پس از پرده صدای رومی از او ظاهر می شود،پس بدانکه بزبان رومی می گوید وای که پردهٔ عفتم دریده شد، پس یکی از مشتریان خواهد گفت که من سیصد اشرفی می دهم بقیمت این کنیز، عفت او در خریدن مرا راغبتر گردانید، پس آن کنیز بلغت عربی خواهد گفت به آن شخص که اگر به زی حضرت سلیمان بن داوود ظاهر شوی و پادشاهی او را بیابی من بتو رغبت نخواهم کرد مال خود را ضایع مکن و بقیمت من مده.
پس آن برده فروش گوید که من برای تو چه چاره کنم که بهیچ مشتری راضی نمی شوی و آخر از فروختن تو چاره ای نیست، پس آن کنیزک گوید که چه تعجیل. میکنی البته باید مشتری بهم رسد که دل من باو میل کند و اعتماد بر وفا و دیانت او داشته باشم.
پس در اینوقت تو........
ادامه دارد.
📚کلیات منتهی الآمال _ زندگانی چهارده معصوم(ع) _باب چهاردهم _ فصل اول _"در ولادت با سعادت حضرت العصر ع و احوال والدهٔ ماجدهٔ آن حضرت")
💠مؤلف: مرحوم حاج شیخ عباس قمی (رحمة الله)