eitaa logo
تنهامسیری های تهران
3.7هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
4.7هزار ویدیو
85 فایل
سلام به کانال تنها مسیر آرامش تهران خوش آمدید💐 ما برای رسیدن به لذت های عمیق ازعلاقه های سطحی خود عبور خواهیم کرد 🫡 جهت ارائه نظرات و پیشنهادات و انتقادات @Faraju
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ‌ 🌸سحر دوم.... ✍ یک روز... گذشت! به همین سادگی لحظات مهمانی، بسرعت به پیش می روند... و من نمیدانم، چند سحر ، فرصت آرام گرفتن در آغوش تو را دارم؟ به خودم که می نگرم؛ حتی لحظه ای از این ضیافت را، چشم انتظاری نتوانم کرد. اما ؛ کرامت تو که بر من مستولی می‌شود؛ دلم برای تمام سحرها،برنامه می چیند! 💢جانِ عالم به فدای یک بوسه ات...خدا همه ی سال، دلواپسی، مهمان دلم بود؛ نکند از سجاده رمضانت جا بمانم! و این تویی که باز گداپروری کردی... و مرا، گوشه ای، در لابلای اشراف ضیافتت، جای دادی... 👈و من نشسته ام اینجا؛ درست سر بر زانوان تو..... و حرارت آغوشت را به هیچ مأمن دیگری، نمی دهم! اما دلم شور میزند...؛ دلبرم نکند؛ امراضِ دلم، مرا از تو بگیرند. نیمه شب را ، به قصد علاج آمده ام... طبیب تویی؛ نَفْسِ بیمارم را، شفا نداده، رها مکن! ✨دستان خالی ام، پر از تکرار "یا طبیب" شده. یقین دارم بی اجابت، رهایم نخواهی کرد. ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ 👇 @Tehrantanhamasiri
‍ ‌ 🌸سحر سوم.... ✍سلام... ستاره غریب زمین دو سحر از رمضان گذشت.. و سومین سیاهی هم، آسمان رمضان را فراگرفت... اما... هنوز خبری از ظهور تو در دل زنگار گرفته من نیست! آموخته ام؛که سفره دار رمضان تویی... و کسی در این ضیافت، محبوب تر است، که تو، سهم بیشتری از قلبش را، تسخیر کرده باشی. ❄️هر چه در لابلاي تپش های دلم، جستجو می کنم...؛ خبری از شیدایی نمی یابم. 👈من همان فرزند گریزپای توام، که به درد نداشتنت عادت کرده است، و همه سهمش از انتظار، فقط و فقط هیاهویی توخالی است! که اگر؛ درد تو به استخوانش زده بود؛ سحری از رمضان را، تنها به امید یافتنت، سجاده نشینی می کرد. وای یوسف تنهاي من، این ماه رمضان حاجتی عظیم، قلب مرا احاطه کرده است: 💓تــــــو... درد نداشتن تــــو... و دویدن مدام برای یافتنت، همه آرزويي است که در لابلاي مناجات سحر، بدنبالش می گردم. ❄️برای قلب بیمار من، چاره ای بينديش. قلب بیمارم، جای خالی، برای حضور مداوم تو ندارد. به امید علاج آمده ام. مرا دست خالی،از گوشه سفره ات، رد مکن ! به امید اجابت آمده ام؛ یا مُجیبُ... یا مجیب ... یا مجیب ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ @tehrantanhanasiri
‍ ‌ 🌸سحر_ششم ... ✍ ساعت ها خواب نمی مانند... این منم، که عمريست، در خواب_زیستن را، تجربه میکنم! ⏰ساعت ها، خواب نمی مانند... هر سحر، دور چشمان تو می گردند، و در جذبه مهربانیت، چونان ذره ای فنا شده ، گم می شوند. 👈خواب مانده؛ منــم که هر رمضان، بوسه بارانم می کنی... و باز، چونان آهوی رمیده ای، از آغوشت، می گریزم! ❄️ششمین سحر است؛ که آرام، پلکهایم را باز میکنی... و خودت اولین لبخندی میشوی، که چشمان تارم، می بیند و به شوق می آید! ❄️راستی... من مانده ام! تو بنده دیگری، جز من نداری، که حتی یک نگاه هم، رهايم نمی کنی؟ و مــــن... چنان فراموشت می کنم، که گویی هزار دلبرِ عاشق پیشه، جز تو، احاطه ام، کرده است! ❣مرا ببخـــش؛ دلبرِ همه چیـــز تمامِ من سجاده ام، بوی عطر گرفته است... عطر "مغفــرت" تـــو را! ششمین سحر را به نام "مغفــرتت" می گشایم... و نام تـــو را، چنان جرعه جرعه، سر می کشم، که نور چشمانت، تمام لجن های قلبم را، به چشم برهم زدنی، تار و مار کند. 💠قنـــوت من ...و نـامِ نـامی تو؛ یا غفــارُ.....یا غفــارُ... یا غفــار..... @Tehrantanhamasiri
‍ ‌ 🌸سحر هفتم ..... ✍ این بار، تو قلم را در دستان من، بچرخان... ناتوان ترین سرانگشتان، همان هايي اند که بی اذن تو می نگارند و بی نام تو، تکرار می شوند! دستان خالی من کجا، و تکرار مکرر نام تو، کجا! 💓دلبر رعناقد من؛ نیمه شب، بدون تو، یعنی سکــوت... نیمه شب، بدون تو، یعنی هیــــچ... نیمه شب، بدون تو، یعنی تمـــام... من... هر سحـــر، با تـــو "آغاز" می شوم. ✏️قلم را در دستان من بچرخان، همان قدر که هفت سحر است، کام سرانگشتان مرا، به لذت عاشقی ات، سیراب کرده ای! ✏️قلم را در دستان من بچرخان. تا طعم هفتمین بوسه های عاشق کش تو را نیز، برای همه کاغذهای زمین، ملموس کند. 💞می دانی دلبرم...؟ سجاده ام، بال در می آورد، وقتی که سحرهای رمضان، عطر تو، در خانه مان، می پیچد! آنقدر که حتی قلمم، جان می گيرد، و نجواهای بی جان مرا، به گوش تو می رساند! ✨سجاده ام، بال در می آورد، وقتی تو، سفره‌دار ضیافتش هستی.... چرا که هیـچ نقطه کوچکی را، از ادراک این ضیافت خالی نمی گذاری... 👈قلم را در دستان من بچرخان... میخواهم؛ تو را با قلمم فریاد کنم! یا اللــهُ....یا اللــهُ... یا اللــهُ...✨ @Tehrantanhanasiri
😭یا فالقَ الحَبّ وَالنَّوی گویا آن روز را به چشم می بینم که اراده می کنی و جان از بدنم می رود... 😱لحظه ی خداحافظی جسم و روح چه جانگداز است ، سالها مونس و همدم و همسفر هم بودند ، جانم را می بینم که رفتن و دل کندن از جسم برایش سخت است... می رود و باز می گردد و جسمم را تنگ در آغوش می کشد و با نهیب ملک مامور، باز به سختی از تنم جدا می شود ... و می بینم که جسم بی جان مرا در خاک سرد می گذارند 😭 ✅ و روح من در عالم برزخ بر سفره ی کرامت تو میهمان می گردد اگر تو بخواهی و اگر رحم تو شامل نشود سخت پریشان و حیران خواهد شد♨️ ⭕️ در ابتدای جدایی جسم و جان هر دو دلتنگ هم می شوند ، روحم به قبرم وارد و جسمم را می نگرد که بی توان و خسته از زندگی افتاده است ... و چندی بعد به امر تو آثار فساد بر تنم می نشیند و بند بندم از هم می گسلد و روحم آرام بر این فساد اشک می ریزد 😢 چندین سال بعد، تن من شاید غباریست نشسته بر چادر دخترکی رهگذر و یا خاکیست زیر پای زائری خسته و یا سنگیست ته اقیانوسی ژرف ... ♻️ و میبینم که با بانگ سفیر تو ذره ذره ی وجودم از هر گوشه عالم جمع می شوند و شتابان به سوی هم آغوش می کشند ، دوباره وقت نو شدن می شود ، وقت بودن، سلولهای من به یاران دیرین خود می رسند و مرکب قیامت من ساخته می شود و باز روح و جسمم ملاقات می کنند ... یکی می شوند و مهیای رفتن به قیامت عظما می گردند 🤝 و کاش در این مردن و زنده شدن باشم نه 🤲 پروردگارا تو کسی هستی که زنده را از مرده و مرده را از زنده خارج می کنی ، من مرده ای هستم که به نفس مسیحایی تو زنده خواهم شد ✍ صالحه کشاورز معتمدی 🆔 @salehe_keshavarz
‍ ‍ ‌ 🌸سحر هشتم..... ✍هفت سفره از ضیافتت، جمع شد... و تو همچنان،به سفره داری ات، مشغولی. ❄️خسته نشدی...؟ خدا از بس آغوش گشودی و... من، رمیدم! از بس، بوسه بارانم کردی و... من ساده از کنار بوسه های بی نظیرت رد شدم! از بس، سفره گستردی و... من به هنر رنگ رنگِ تو، دل ندادم؟😭 💥خودم... از خودم خسته ام، خدا! از قلبی، که توان دریا شدن ندارد، از بالهایی، که جانِ بال زدن ندارد، از سجده هايي، که به درآغوش کشیدنت، ختم نمی شود، 👈هشت سحر است که؛ زمین را برایم خلوت کرده ای تا مــن، دست در دست تو... گوشه ای از آسمان را بگیرم و پرواز کنم. امـــــا، سنگینی روح کوچکــم، چنان زمین گیرم کــرده، که حتی هوس پرواز هم، به سرم نمی افتد!🕊 چه کنم، محبـــوبم؟ بی تــو همه آسمان هم، در یک شیشه دربسته، حــبس می شود؛ چه رسد به روح تنــگ من، که عمريست در چهارچوب بدنم، حبس شده است! 💠امشب برای دریا شدنم، قنوت می گــیرم، برای رها شدنم از زنجیرهایی، که پای دل مرا ســـخت بسته اند. ✨تــو؛ تنها گشاینده گره های کور زمینی. من جز تــو، هیچ گره گشایی را نمي شناسم. ✨یک سوال؛ خدا ؛ امشب گره های کوری را که همه عمر، به پای قلبم زده ام، باز می کنی؟
‍ ‌ 🌸سحر دهم .... ✏️فردا دومین جمعه رمضان است! و ما، باز هم بی تو شب زنده داری می کنیم یوسف فاطمه!!. می بــینی ؛ درد یتیمی، به قلبمان هیــچ تلنگری نزده! و دربدری های صبح و شبت، یک ساعت نیز،، از آرامشمان را سلب نکرده است! ❄️می بــینی؛ به نمازی دلخوش کردیم و روزه ای! دریـــغ که اگر دستمان به تو نرسد، هیچ عبادتی، راهمان را به بهشت باز نکرده است! دریغ که اگر درد نداشتنت، به استخوانمان نرسد، نه نمازمان پروازمان میدهد، و نه روزه های روزهای بهاری مان! ❄️یوسف فاطمه.... قصه غصه های تو را، هــزار بار شنیدیم و یک بار هم زلیخایی زار نزدیم. می بــینی؛ هنوز، زنجیرهای زمین، در قلبمان، از تو محبوب ترند!😭 ❄️سحر است... دعا میکنی..ـ می دانم! دعا کن، قلبمان برایت درد بگیرد! دعا کن...دستهایمان، از قنوت گرفتن برای تو ، درد بگیرند! دعا کن ... دعایمان، بوی درد بگیرد؛ درد انتظار.... درد عاشقی... درد دویدن برای لحظه درآغوش کشیدنت! فقط همین درد؛ درمان همه دردهای ماست! 👈سحر دهم را، بدنبال درد انتظار، قنوت گرفته ايم !🤲 ما دعا می کنیـــم؛ آمینش با تــو.... ❣
‍ ‌ ‌ 🌸سحر یازدهم... ✍ کویری بودم تشنه؛ که بارش باران نگاه تو، سیرابم کرد. ❄️ جنس نگاه تو، از جنس سحرهای رمضان است؛ یوسف فاطمه؛ من، اولین نگاه تو را، در رمضانی بی نظیر، پیدا کرده ام! ❄️نميدانم میان "تــو" و "لیلــه القدر"، چه سری است که هر آنچه را، تو نگاه میکنی، لیله القدر، بر قيمتش می افزاید. 👈راز میان شما هر چه هست، باشد! من دلخوشم به تو، که همین حوالی نفس می کشی و سیاهی قلب هايمان، نگاهت را از ما، ساقط نمی کند. ❣فقــــط.... یک درد می ماند، که سالهاست، در کنار اطمینان قلبهایمان، خودنمایی می کند. "نداشتنت"... درد بی درمانی است! و اين درد را تنها کسی لمس می کند، که یکبار حرارت آغوش تو، مَستش کرده باشد. ❄️یقیـــن دارم؛ بی تو ماندن، محال است... بی تو رسیدن، محال است... بی تو نفس کشیدن، محال است... اما من همچنان بدون تو، زنده ام! ❄️تا آمدن تو... فقط یک قدم راه مانده است.. مـــن، باید، قدم...بردارم، تا تــــو را، پیــــدا....کنم! ❣درد نداشتنت...با نسخه زیر...درمان میشود... راکد....نباش! بی خیال...نباش! ساکن...نباش! برو....می یابی اش! ✍ و من، این رمضان، بسویت، قدم برمی دارم. برای قدم هايم، امن یجیب بخوان! ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ #👇 @tehrantanhamasiri
‍ ‌ 🌸سحر چهاردهم..... ✍ فقط یک سحر مانده، تا رمضان، قرص قمرش را رونمايي کند. نیمی از ماه را در انتظار تجلی "کرامتت"، لحظه شماری کرده ايم. و تنها... یک سحر، تا پایان انتظار مان، باقی مانده است... ❄️چه سری است ، دلبرم...؟ که درست در همان ثانیه ای که قرص رمضان، کامل میشود، زمین آیینه کرامت تو را رو میکند؟ ❄️سفره داری، خصلت رمضان است... و تو همه این سفره داری ات، را یکجا در سینه پسر فاطمه، جای داده ای! مگر ميشود، مولود نیمه رمضان بود، پسر ابرمرد آسمان، و شیرزن زمین، بود، امــــا، کریم ترین انسان زمین نبود...؟ ❣به چشمان عاشق کش تو قسم؛ من یقین دارم...؛ روبروی نام "کریم "ات آیینه گرفته ای...تا مجتبی را برای اهل زمین، خلق کرده ای. ❄️قنوت چهاردهم سجاده عاشقی ام؛ اوج می گیرد به نام نامی کرامتت... سهمی از کرامتت را در وجود من نیز، جای میدهی؟ ❄️این سحر... انقدر.. تو را تکرار میکنم... ؛ تا آیینه داری نام "کریم" ات را، به قلب من نیز، هدیه کنی. آیا میشود، مرا به خودت شبیه کنی؟ یا کَریمُ.....یا کَریمُ.... یا کَریم.... ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ 👇 @Tehrantanhamasiri
بسم الله النور ‍ ‌ 🌸سحر پانزدهم.... ✍ و..... وعده دیدار رسید.... ســـلام مادر! برای عرض تبــــریک آمده ام! قدم نو رسیــــده ات، مبـــ🌸ـــارک. ❄️همه این سحرها، دلم را، به امید سرزدن به خانه تو، لنگ لنگان، تا پانزدهمین سحر، کشانده ام. چقدر دلم، تنگ آغوشت، بود.... و اولین دردانه تو... اولین بهانه من، برای کوفتن درب خانه ات.... ❄️هلال رمضان، به قرص ماه، بدل گشته...تا زمین آماده رونمايي فرزند تو شود. ماه زاده را، جز قرص قمر، چه کسی رونمايي تواند کرد؟ ❣صدای نوزدات، خواب را از چشمان مان ربوده است. نوازش های تو بر قنداقه مجتبی، قند در دلمان، می کند! کمی آهسته تر، نوزادت را بنواز... مادر دلمان شیشه ترک خورده ایست، که در حسرت آغوش تو، سالهاست، بر چادر مشکی ات، بوسه می زند. ❄️آغوشت، مأمن بی همتای دربدری های من است، کاش، لحظه تولدم به آسمان، مرا نیز، چون دردانه ات، در آغوش بکشی، و هزاار بار، عاشقانه بنوازی ام؛ مادر ❄️پشت قنوت امشبم، گرم است به آغوش تو... من به دنبال لمس حرارت بوسه هايت، سجاده گرد سحر پانزدهم، شده ام. آنقدر به تکرار نامت، مست ، میکنم... تا تمام آرامش نَفْس تو را ، به یک جرعه سر بکشم. ❣مادر.... چــون دردانه ات، مرا نیز...بوسه باران می کنی؟ @Tehrantanhamasiri
‍ ‌ 🌸سحر شانزدهم... ✍ رمضان، به پیچ نهایی اش، نزدیک می شود، و لحظه های قدر از راه می رسند شب های قدر، فرصت میوه چینی اند! و ما... برداشت می کنیم، همه آنچه را که یکسال در زمین قلبمان، کاشته ايم! ❄️عمر یکساله ام را که برانداز میکنم، هیــچ نقطة روشنی، برای دریافت کرامتت نمی بینم. اما... مهربانی یکساله تو را، که مرور می کنم؛ دلم به لیلةالقــدرِ این رمضان نیز، قرص می شود. 💢سالهاست که رسم میان من و تو، همین بوده است ؛ من... یکسال...را خراب کرده ام! و تو....سال بعد را به نیکوترین تقدیر، نوشته ای! چه رازی است میان تو و اسم "رحمانت"... که از هر چه بگذری، مِهر پاشیدن بر بندگانت را، رها نمی کنی؟ ❄️سیاه دل تر از همیشه... و شکسته تر از هر سال... چشم براه لیلةالقدرت نشسته ام.... امـــا یقین دارم؛ که سهم عظیمی از "عشـ❤️ـق" را برایم، کنار گذاشته ای. ❄️من، بی تو، تمام می شوم...؛ دلبرم. دفتر تقدیرم را، از هر چه خالی می کنی، خیالی نیست؛ امــا، تقدیر مرا، از لمس وجودت، خالی مکن. مــن...بدون تــو.... یعنــی؛ تمـــام تــو، تنها ثروت قابل شمارش منی...خدا و من... به انتظار سهم بیشتری از تو، گوشه سفره رمضانت را، رها نکرده ام. ⭐️رحمان، مگر جز مهر، می داند؟ لیلةالقدر مرا، به طوفانی از مِهَــــرت، تکان بده. یا رحمانُ....یا رحمانُ... یا رحمان 👇 @Tehrantanhamasiri
‍ ‌ 🌸سحر هفدهم..... ✍ تنها از یک "قلب بیمار"، گم کردن ردپای تو، انتظار می رود. بیماری دلم، یک سو... و گم کردن های مکرر تو، از سوی دیگر... تمام حجم دلم را، به درد، آلوده کرده است. ❄️هر دم که نگاهم، از آسمان کنده می شود. چاره ای ندارد،جز آنکه، بر پهنای وجود خاکی ام، سایه بیندازد. و آنوقت، من بجای روی ماه تو... فقط سایه ای از خودم را می بینم، که دائماً بر گستره دلم، سنگینی می کند! ❄️سنگین شده ام.... دلبرم اصلا دیگر دلی برایم نمانده، که تو دلبرش باشی... و این سنگینی، شرح حال دل بیماریست، که چشمانش، تو را از خاطر برده اند. ❄️تا چشمانم، به خودم، می افتند... به چشم بر هم زدنی،تو را گم می کنم. و تازه میفهمم، که فاصله مــن تا تــو فقط همیــن یک قدم است؛ خودِ خودِ خودم! ✨پا روی خودم که بگذارم... بی پرده تو را در آغوش خواهم کشید. 💢سحر هفدهم... عجیب از بوی طبابت تو، پر شده است. میدانی..!؟ انقدر دلم را قرص کرده ای، که هرگاه دلم بیمار می شود، هراسی از آن، مرا احاطه نمی کند. زیرا به اعجاز سرانگشتانِ طبیبم، ایمان دارم. ❄️امشب، کتاب نسخه های تو را باز می کنم. تا نسخه ای برای درد دلم پیدا کنم. اما، یادم می آید؛ تمام سطر سطرِ نسخه های تو... شفاي سینه های بیماریست که بدنبال نور، سَرَک می کشند. طبیب من... درد دلــ💔ـم را... سـامـان می دهی؟
‍ ‌ 🌸سحر هجدهم... ✍ و..... هجدهمین سحر رمضان، "دردناک ترین" ساعات این ضیافت است... ❄️آسمان و زمین، عجیــب بوی درد گرفته اند. میدانی.... ؛ شق القمری در کوفه، درپيش است، که بر غربت هزار ساله تو، تلنبار شده است. 💢بی قراری، جان مرا به آتش کشانده است... حِصن حَصین زمین، آماده پرواز می شود. و این اولین بار است که شیعه، درد یتیمی را به جان خویش، می خرد! تصور دردهای فردا، استخوان سوز است! عـلـی، با همه هیبتی که آسمان را به تعظیم واداشته است، به محرابی میرود، که قرار است، ماه را در آن بشکافند. وای، که درد این ثانیه ها، پای قلمم را لنگ می کند! ❄️یوسف فاطمه... من نخستین بار، بوی درد را از مشام رمضان، ادراک کرده ام. علــی... همه پناه من... و همه پناه اهل زمین و آسمان است. من؛ بی علی، هزار بار، یتیمی را تجربه کرده ام. ♨️فاجعه ایست رمضان های بدون تو! نميدانیم... بر کدامین درد، شکیبایی پیشه کنیم؟ بر هیبت آنکس، که از دست میدهیم، یا بر غربت آنکس که بدستش نمی آوریم؟ ❄️تو بگو..... شیعه چند سال دیگر، به تحمل این درد، محکوم است؟ لیلةالقـــ✨ـدر در پیش است... و مـــن.. فقط یک نشانی از پیراهنت، می خواهم! تقدیر مرا، به همین یک نشانه، زیبـــا کن. ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ 👇 @tehranTanhamasiri
‍ ‌ 🌸سحر نوزدهم... ✍ برای رفتن... چقــــدر بی تابی؟ از لحظه ای که سیاهی، یَقِـــه ی آسمان را گرفته است ، چند بار نگاهت را به بالا دوخته ای؟ منتظر کدام اشــــاره ای؟ ❄️دل دل میکنـــم، بی خیالِ رفتن شوی... با رفتن تــو، فقط زینب، نیست؛ که زمین می خورد! که تمـام فرزندانت، تا قیامت، به خاک می افتند! ❄️نــــرو ... دردِ نداشتنت ، سلولهای قلب مرا، از هم باز میکند. وقارِ حیدری ات، حتی اجازه پلک زدن را هم، از من ، ربوده است. تو می روی....و تمامِ چشم مرا، با خودت میبری! تو میروی ، تا با یک ضــربــه، رستگار شوی. اما من با همان یک ضربه، به غربتی هزار ساله، مبتلا می شوم. ❄️تکرار هر رمضان، تکرار از دست دادن قدم های سنگینی است، که راه نَفَس های مرا ، مسدود می کند. همان قدم هايی که سنگ و کلوخِ خیابان نیز، از رفتنــش، به درد آمده اند. هنوز هم ، درد امشب زینب، چون آتشفشانی مذاب، در میان قلبمان می جوشد. من یقین دارم...؛ تا لحظه دیدارت، هیــچ مرهمی، این انفجار مداوم را خاموش نخواهد کرد. 💢تمام رازِ زمیـــن؛ تویی علــی! و خداوند، لیلةالقدرش را نیز، با تــو هماهنگ کرده است. و این؛ شرافتیست، که، جان مرا در تحمل این درد، تسکین داده است. ❄️می روی.... چاره ای نیست جان دلم! اما به جان بی نظیرت قسم؛ من به اعتبار تو ، در زمین راه می روم. و به اتصالِ تــو ، راه آسمان را ، طی می کنم. ✨دستان خالی مــرا، تا آخر بازار دنیا....رها مکن. شلوغی اش، مرا نابود خواهد کرد! ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ # @tehrantanhamasiri
🌸سحر بیستم... ✍ فقط... ده ضیافت دیگر، تا جمع شدن خوان رحمتت باقی مانده است. و من هنوز، جامانده ترین مسافر پرواز رمضانم! ناله های الغوث الغوث مرا شنیده ای.... و اگر اذن تو یاریم کنــد، باز هم خواهی شنید. ❄️من از "خودم"، عجیــب به تنگ آمده ام، که اینگونه دستانم را، مضطرانه بالا گرفته ام. آنقدر، منيت هايم، زمین گیرم کرده اند، که صد بار فریاد الغوث الغوث سر داده ام. ❄️من آتشـ🔥ــی به سوزانندگی خودم، سراغ ندارم؛ خدا هر الغوث من، استغاثه به فریادرسی است، که تنها قدرت رها کننده من، از حصار منيت هایم است. ❄️باز هم می آیم دلبرم. و تو را به "خودت" قسم می دهم ؛ تا مرا از "خودم" برهانی. بِــکَ یا اللّـه.... آیا مرا در زمره آزاد شدگان از نفسم، قرار می دهی؟ وعده فردا شبمان، هراس به دلم افکنده است؛ می ترسم از چشمانی که گناه، خشکشان کرده است! می ترسم از دستانی که غرور... فقر را، از لابلاي سرانگشتانش، دزدیده است! می ترسم از قلبی که نجاسات نَفْسَم، بال پروازش را شکسته است. ❄️به فریاد دلم برس... من جز تو، فریادرسی سراغ ندارم.😭 نام محبوب ترین بندگانت را پیشکش کرده ام، شاید به اعتبار هیبتشان، مرا نیز، به پروازی بلند، مفتخر کنی! ✨ترس دلم را بریز... همیشه مرا به هر بهانه ای بخشیده ای! من سالهاست که جز بخشــش، خاطره ای از تو، به یادم ندارم 🤲دستانم را بالا گرفته ام، مرا از میان لجن زار منيت هايم، بیرون می کشی؟ ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ # @tehrantanhamasiri
‍ ‌ 🌸سحر بیست و یکم.... ✍ بدون تــو آسمان و زمین، بی تابند! می بیـــنی؟ ؛ همه دریاها، کاسه شیر، پیشکش کرده اند ؛ تا راهی نشوی.... عـــلی ❄️حسنین... زینب... عباس... التماست می کنند..... و این مائیم؛ که از پس قرن ها فاصله، التماست می کنیم! 💢شیعه بدون تو، به کدام دیوار تکیه کند؟ آنقدر در نگاه اهل آسمان عزیزی، که شب تولدت به آغوش خدا را... شب قدر نام گذاشته اند. تو... همه ی اعجاز خدایی، حیدر... و ما باز درد نداشتن تو را، برای هزارمين بار، لمس می کنیم. 💠یگانه دلبر من... ؛ علی... سهم تـــو بود... نه مــا! که هزار سال است، در انتظار سهممان از آخرین فرزندش، خیره به راه مانده ايم. امشب، فقیرترین بنده ات منم، و دستان خالی ام... به امید تحفه ای عظیم، بالا آمده اند! مــــــن؛ سهمـــــم را می خواهــــــم!! سهمم را از خانواده علی... سهمم را از دامان مادر... مــــن، یوسفـــم را، می خواهــــم؛ خدا ❄️اذن دعا داده ای و اجابتش را ضمانت کرده ای. من یقین دارم، که مرا، بدون توشه، راهی نخواهی کرد. ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ @tehrantanhamasiri
‍ ‌ 🌸سحر بیست و دوم ✍ سحر بیست و دوم... اولین سحر بدون علی است. و قلب زمین، برای هضم نداشتَنَش، در انقباضی سخت، درگیر شده است. 💔 ❄️دیروز...آئینه ی خدا روی زمین، ترک خورده است... و دیگر هیــچ کس نیست، که چهره کاملی از خدا را، برایمان رونمايي کند. ❄️زمیــن؛ بی علی، فقیرترین مخلوق خداست. بیچاره زمیـ🌎ــن! من مانده ام، دردهای عظیمی را که به خود دیده است...چگونه او را از گردش روزمره اش، باز نداشته است؟ ✨همه درد زمین یک سو... فــراقِ علــی... یک سو... و انتظار هزار ساله پسر علی، از سوی دیگر، سرگیجه به جانش انداخته است. و من... در این درد زمین، همیشه، با او شریک بوده ام. ❄️آخرین لیلةالقدر در پیش است. و من، برای تسکین همه دردهای اهل زمین، قنـــوت می گیرم. اما... عظیم ترین غصه اش، همان آینه ترک خورده ایست، که باید ترمیم شود. ❄️تا زمیــن، "پسر علی" را رو نکند. هیچ آينه ای، توان ترسیم چهره خدا را، نخواهد داشت. ❄️باید برای عظیم ترین درد اهل زمین، دعا کنیم. برای ثروتـی که داریــم، اما دستمان به او نمی رسد. ❄️باید تقدیرات زمین را، با دستان رو به آسمانمان عوض کنیم. زمین، با پسر علی، دیگر فقیرترین مخلوق خدا، نخواهد بود! 💠برای غربت پسر علی، دعا کنیم.... اللهم عجل فی فرج مولانا صاحب العصر و الزمان🤲 ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ @tehrantanhamasiri
‍ ‌ 🌸سحر بیست و سوم..... ✍ از لحظه ای که سیاهی، زمین را خلوت کرده است، اذن "دعای فرج"... بر همه اهل زمین، وارد گشته است.. ❄️ لیلةالقدری که برترین اعمالش، دستان منتــ🙏ـظرِ رو به آسمان، است؛ تمام باطن قدر را رو می کند. و این یعـــــنی ؛ تـــ👈ـو؛ رازِ همه تقدیرهای عظیم، در لیلةالقدری؛ یوسف فاطمه نشسته ام اینجــا در لابلاي جمعیتی که، امتداد نگاهشان، به آغوش تو می رسد، جمعیتی که قرآن بر سر می گذارند، تا شاید، باطن قرآن را، در میان خود، حاضر ببینند، جمعیتی که بعد از علی، دلخوش به نفس های آخرین دردانه اش هستند، که جایی، همین حوالی، فضای زمین را معطر کرده است. 💢سالهاست که، بیست و سومین سحر رمضان را، گوش به زنگ نشانه ای از تـــو تا صبح، چشم انتظاری می کنیم. امــــا... گویی هنوز دلهای زنگار گرفته مان، برای دریافت اجابت آماده نشده اند. خستــــه ايم؛ از آمد و رفتِ رمضان هايي که به ملاقات چشمانِ دلکش تو، ختم نمی شوند. خستـــــه ايم؛ از رمضان هايي که نماز عيدش، همچنان بی حضور تو اقامه می شوند. خستــــه ايم؛ از شلوغی های دنیایی که خالی از خواستن های صادقانه توست. ❄️برای جانهای خسته از گناه مان، امن یجیب بخوان...یوسف دعای تـــو، حتما راه اجابت را باز خواهد کرد. ❣دعا کن؛ دعاهاي بی رمق مان، تا آسمان بالا روند. دعـــــا کن شایـــد اجابــــت شویـــم؛ یوسف فاطمه....✨ ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ تهران👇 @Tehrantanhamasiri
‍ ‍ ‍ 🌸سحر بیست و پنجم.... ✍ فقط چهار سحر مانده، تا جامه مهمانی مان را، از تن بدر کنیم. یادم هست؛ زیباترین سحر این مهمانی، بنام نامی تو رقم خورده بود؛ مـ💝ـادر ❄️حضور شما، در لابلاي مناجات های سحرم، چقدر پررنگ بود. چقدر گریستن بر دامانت، سحرهای مرا روشن می کرد. چقدر دور شما گشتن مرا آرام می کرد. چقدر چادرت را بو کشیدن، در سلولهای قلب من، معجزه هايي عظیم، را رقم می زد. ❄️مادر... سفره داری رمضان، رو به پایان است. دلم برایت تنگ می شود، برای دستان مهربان و خسته ات.... برای چشمان معصوم و عاشقت... کاش، اذن قنوت همه سحرهای رمضانم، به نام نامی تو، صادر می شد؛ تا هیــچ گاه، تو را در لابلاي سجاده ام، گم نکنم. ❣تو کلیدِ همه درهای آسمانی! چه دارد، آنکس که تو را در آغوش ندارد؟ مادر.... تمام هستی ام به قربان ناز یک لبخندت چه کنـــم، بیشتر، دوست بداری ام؟ چه کنـــم، بیشتر، عاشقانه ببوسی ام؟ من یقین دارم؛ راز محبت تــ👈ـو، عزیز_دردانه آخر توست. که هر چه بیشتر زلیخایش شوم، بیشتر، در پیش چشمان تو، خواهم درخشید!✨ ❄️دعایــم کـن؛ مــــادر 🤲 دستانـت را بالا بگیر، و برایم، عشــق بخواه. عشقی که مــرا از نشستن، باز دارد! عشقی که مرا از دم فرو بستن، باز دارد! عشقی که همه عالم، آنرا از نگاهم، بخوانند. دعـا کـن... عاشقــ❤️ـت بمانم مــادر. ┅ @tehrantanhamasiri
‍ ‌ ‌ ‌ 🌸سحر بیست و ششم... ✍ دیگر سحرهای آخــر است. و مـــا... همچنان سهام دارِ دردهای ناتمام شماییم؛ یوسف فاطمه امـــا، این آوارگی را به هزار عافیت دیگر نمی دهیم! ❄️فرزند شما بودن، هزینه میخواهد. و مــا... برای چنین عظمتی، هر هزینه ای را به جان می خریم. ❄️تمام عزت مان این است که، شریک درد شماییم. اینکه؛ ما را در جامه مِشکی تان شریک می کنید. اینکه ؛ جرعه ای از دردتان را به جانمان میندازید. اینکه؛ از غربتتان، به ما نیز سهمی داده اید. اینکه؛ بی شما زیستن برایمان محال است. اینکه؛ بی شما مُـردن برایمان محال است. اینکه؛ وقتی دستمان از لابلای انگشتانتان رها میشود، دیگر اثری از شادی در رخسارمان نمی ماند! ❄️اینکه؛ درد خانواده شما، جانمان را به آتش کشیده است! و این؛ شرح حال یک درد مبارک است؛ درد عاشـ❤️ـقی ❄️هزار الحمدلله، که عاشقمان کرده اید! هزار الحمدلله که در دل سیاهمان تجلی کرده اید! و اینگونه بود که ما قیمت گرفته ایم! و اینگونه بود که ما عزت گرفته ایم! ❄️الحمدلله که چشمان ما را برای چشم انتظاری، برگزیده اید. الحمدلله که دل ما را، برای خون جگری، انتخاب کرده اید. الحمدلله که دستان ما را، برای التماس حضورت، فراخوان کرده اید. الحمدلله یوسف فاطمه، که هنوز زلیخا نشده، ازدردتان به ما خورانده اید. ❄️هزار سال دیگر هم که طول بکشد، ما منتظرت میمانیم. اصلاً کارِ دیگری در زمین نداریم. منتظر ملاقات چشمان دلبرت میمانیم. منتظر لمس حرارت آغوشت. منتظر شنیدن صدای عاشق کش ات. ❣مــــا.... منتظـــرت میمانیـــم! ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ @Tehrantanhamasiri
" ‍ ‌ سحر بیست و هفتم.... ✍ و ایــــن؛ آخرین لیلةالقدری است که خدا آنرا برای جاماندگانی چو من، ذخیره کرده است. رمضان گذشت... و من حتی یک نگاهِ ویژه، مهمان صاحب الامرِ زمین، نشده ام. دویدن های صبح و شبم ، نیز، آنقدر آلوده است، که راهِ آسمان را برایم، باز نمی کند! ❄️اما دلخوشم، به این سحـــر! شاید، امشب برایم راهی باز شد. شاید من هم، با اهل آسمان محرم شدم. شاید گوشه ای، مرا نیــز، پذیرفتند. امشب شاید به سوی خانه عزیز مصر که نه، به سوى خانه عزیز اهل زمین، کوچه ای را پیدا کنم. ❄️آی اهل آسمان؛ امشب کاش، نگاهم کنید. کاش، قبولم کنید، کاش نامِ مرا هم، در گوشه ای از سفره آخرین منجی زمین، بنویسید. به جان عزيزش قسم، فقط گدای یک نگاه ویژه اویم...همـــین ❄️گذشت.... همه رمضان گذشت.... و مــن، دور آخرین سفره های سحرم، همچنان، به دنبالش، می گردم. اما گاه فراموش میکنم، او همیــن جاست..... و این منم، که سفره دار زمین را، گم کرده ام. خدا کند، پیدا شوم، خدا کندکه.... پيدايم کند! ❣پيدايم کن؛ پادشاه تنهاي زمین من، در مهمانی رمضان هم پيدايت نکرده ام. □■□■□■□■□■ تهران 👇 @Tehrantanhamasiri
" 🌸سحر بیست و هشتم.... ✍ دلم می لرزد، خــــدا فقط یک سحر دیگر تا سوت پایان باقی مانده است. ❄️دلم می لرزد، خـــدا از شیطانی که پشت دروازه های رمضان، کمین کرده است. از دنیای شلوغی، که منتظر است، چنان مشغولم کند، که تو را در هیاهوی روزهايش، گم کنم. از نفس خبیثی، که آرامش امروزش را، حاصل عبادت هایش می داند، نه حاصل عنایت هايت! ❄️خـــدا..... دلم، تو را برایِ همیشه می خواهد! آغوش گرم و بی همتای تو را، که آرامشش را حتی در آغوش مادرم نیز، تجربه نکرده ام. مـن....از دنیای بدون تو، می ترسم. از شبهای سیاهی که نور یاد تو، دلم را روشن نمی کند. از روزهای سپيدي، که بدون هم نفسی با تو، تاریک ترین لحظه های عمر من هستند. قلبــ💔ــم... بهانه های لحظه وداع را آغاز کرده است. و دستانم، لرزش ثانیه های وداع را، پیش کشیده اند. ❄️چه کنــــم...؟ بی سحرهای روشـــن؟ بی زمزمه های ابوحـــمزه؟ بی اشکهای افتتــــاح؟ 😭 ❣نـــرو از خانه ما، دلبـــرم! من بی تو، از پرِ کاهی سبک ترم، که به اشاره ای، اسیر دست شیطان می شود. ❄️نـــرو از خانه مـا، بمــان، همین جــا، در لابلاي تارو پود سجاده ای که به نگاهت خو گرفته است.✨ بمـــان! مــن، بی تـــو....فقیرترین انسانِ زمینم؛ خدا✨ ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ @Tehrantanhamasiri
✍هستید ولی نیستید... و این غم انگیزترین نوع بودن است. راستش از اینکه به بودنی اینچنین عادت کنیم می‌ترسم. از عادت به ظلم و جنگ و بی‌عدالتی و از عادت به روزمرگی و دلخوش بودن به آن می‌ترسم. من اصلا از شاد بودن بی‌شما می‌ترسم! مگر نه اینکه امام حیّ و حاضرید؟ پس چرا ما شما را لا‌به‌لای شیرینی‌ها و تلخی‌های زندگیمان فراموش کرده‌ایم؟ یاد ما از خاطر شما نمی‌رود ولی من از اینکه یاد شما را از خاطر ببریم می‌ترسم. ➖ چه کنیم؟! ضعیفیم و فراموشکار... برگردید تا بیش از این بنده دنیا نشده‌ایم. الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 🌿🌼🌿 @TehranTanhamasiri
2_5190651909190451619.mp3
4.09M
✍پنجمین سحر است؛ که آرام، پلکهایم را باز میکنی، و خودت اولین لبخندی میشوی، که چشمان تارم، می بیند و به شوق می آید... @TehranTanhamasiri
2_5195332504420090278.mp3
4.05M
✍امشب؛ شرمِ سیاهیِ تمامِ عمرم را پشت قشنگ ترین نامِ تو پنهان میکنم... و دل به دلِ دریا می سپارم... من حتما تطهیر خواهم شد؛ ✨یا الـــهِ العاصین .... @TehranTanhamasiri