روزهای جنگی- ۱۰
ایستاده زیر پهبادها
۱۷مهر:
سرصبحی مهدی گفت دو تاجر شیعه قطری و اماراتی ۱۰۰هزار دلار واریز کردند. همه ذوق کردیم.
آوارهها یکمیلیون نفری میشوند؛ از جنوب لبنان تا ضاحیه.
در بیروت، ۲۰۰هزار نفر در مدارس شیعی، سنی و مسیحی و بیمارستانهای متروکه و گاه پیادهروها جمع شدند. گرچه نخودی هم در این جنگ نمیشود.
غالب خانوادههای آواره، حتما یک رزمنده در جبهه جنگ دارند؛ مردها در جبهه، زنوبچهها آواره...
حزب همزمان در دو جبهه مشغول است؛ جنگ زمینی در جنوب و ساماندهی آوارهها.
اکثر آوارهها فقط با چند دست لباس از خانه زدند بیرون. تمیزند و مرتب. کلا زیست حزب اینگونه است.
اصلا دوست ندارند تصویری مستاصل و درمانده ازشان ساخته شود. این را نوعی مقاومت دربرابر جنگ روانی اسراییل میدانند. حال فکر کنید ما جای آنها در جنگ بودیم، سلبرتی جماعت چه بهروز تصویر ایران و ایرانی میآورد!
مسئول کمپهای آوارهها را یافتیم؛ شیخظاهر. حزب تشکیلات اجتماعی بسیار منسجمی دارد. هر کمپ تشکیلات خود را دارد. خانمها میداندارند. فضا شبیه پشت جبهههای جنگ خودمان شده.
به چند مدرسه شیعی، سنی و مسیحی رفتیم.
صدای ویز ویز پهپادهای بالای بیروت آزار میدهد.
هرچند خانواده در یک کلاس هستند. سالن را هم با چادر به چند قسمت تقسیم کردند.
پیرمردی و پیرزنی نشستهاند. مدیر گفت پسرشان تازه در جنوب شهید شده. پیرمرد تا چشمم به مهدی افتاد زد زیر گریه. گفت پسرش شبیه او بوده. مهدی با بغض دستش را بوسید. خانمی رسید، مادر شهید را بغل کرد. هقهق گریه...
آوارهها با دیدن ایرانیها ذوق میکنند.
گویی سندی است درمقابل جنگ روانی اسراییل که ایران پشت حزب را خالی کرده. دستشان خالیست ولی برایمان شکلات و چای میآورند.
مجروحی از انفجار پیجرها روی تخت خوابیده. دو فرزند خردسالش کنارش. پیجر روی کمرش بوده. پهلویش شکافته.
شیخظاهر لیست اولویتها را داد: پتو، شیرخشک و خشکبار. رفتیم شمال بیروت؛ کارخانه تولید پتو.
سفارش دادیم: ۱۰هزار پتو.
#جواد_موگویی
https://t.me/javadmogoei
روزهای جنگی-۱۵
انفجار پیجرها
گازهای سمی
۱۹مهر:
قرار گذاشتیم در کافه قلیونی.
مسلط به فارسی، ساکن ضاحیه و با سابقه چندساله در حزب. هنوز شروع نکرده، صدای انفجار آمد. العربی زد وفیق صفا ترور شد. ابوسعید گفت «مسئول حفاظت حزب است. العربی، اول از همه سوژه ترورها را اعلام میکند. به اسراییلیها وصل است.»
با دور تند پک میزند به سیگار:
«دوماه قبل ۱۶هزار پیجر خریده بودند. ۴هزارتا را پخش و بقیه در انبار بود. بچههای من همیشه سر بازی با پیجر دعوا داشتند. موقع خواب هم میگذاشتم کنار بالشت خودم و بچههایم. پیجرهای جدید نسبت به قبلیها بزرگتر بود. با دکمههای سفتی که حتما نیاز به دو دست باشد. آنروز روبروی رفیقم نشسته بودم. پیجر توی کیفم بود. زنگ خورد. نمیدانم چرا اعتنا نکردم. یکهو رو به رفیقم ترکید. سروصورتش پر ترکش شد.
پیام با خط ریز آمده بود که بچهها حتما بگیرند جلوی صورتشان. اگر دکمهOK را میزدی آنی و اگر نه، ۲-۳ثانیه بعد خودش منفجر میشد. خدا رحم کرد. پیجر من همیشه دست بچههایم بود. در بقاع، پدری کنار دخترش بوده. با انفجار پیجر در جیبش، صورت دخترش متلاشی میشود.
همسرم میگفت «من تو آشپزخانه بودم که هر دو سهثانیه صدای یک انفجار میشنیدم! سرم را از پنجره بیرون کردم، دیدم یک ماشین رفته توی درخت! یکی افتاده توی جوب! یکی کنار دیوار ناله میزند!»
آن روز مثل فیلمهای آخرزمانی بود. در ضاحیه جلوی هر بلوکی میرفتی رد خون روی زمین بود.
انفجارها، آسیبهای یکسان نداده. برخی پیجرها شارژ نداشته و اصلا خاموش بوده یا همراه بچهها نبوده. برخی گوشه اتاقی یا جایی بوده. یا از جیب درنیاورده، منفجر شده.
تعدادی کمی دو چشمنابینا شدند. برخی یکچشم و برخی فقط قطع انگشت یا جراحت ران و شکم. بستگی به موقعیت پیجر و چگونگی پاسخ به زنگ آن بوده.
فردایش بیسیمها هم ترکید. با پیجرها خریداری شده بودند. تا یک روز همه در شوک بودند. اما بلافاصله ارتباطات برقرار شد. تا اینکه سید را زدند. من تو ماشین بودم. یکهو ماشینم از زمین بلند شد! از شدت انفجار.
من بالا سر پیکر چندتا از شهدای کنار سید رفتم. بدنها همه سالم بود. اما صورتها همه کبود و سیاه با لبهای ورم کرده. همه از خفگی گاز سمی شهید شده بودند.
الان همه چیز ممنوع است. شبکه ارتباطی کند شده اما امنتر است.»
#جواد_موگویی
https://t.me/javadmogoei
روزهای جنگی-۱۹
آقازادههای حزبالله
.
۲۱مهر:
مهدی قمی و سجاد مدام در پی سوراخی برای رفتن به جبهه جنوباند! سجاد چندماهی در جنگ سوریه بوده، دست به اسلحهشدن مهدی را هم دیدهام، مسلط است.
به شیخظاهر گفتند، جواب رد داد!
گفتم خیال کردید با دادن چهار تا پتو، طرف شما را میبرد خط مقدم؟!
یکی از مسئولان تشکیلات تنظیمی حزب به کمپ آمد. دو روزیست پسرش در جنوب شهید شده. همه بغلش کردند. خم به ابرو نیاورد.
پسر شیخظاهر هم از جبهه آمده. متولد ایران است.
اینجا با هر ردهای از حزب همکلام میشوی، یکنفر از اهل خانهاش در جبهه هست. اینجا آقازدهها و دامادها همه در خط مقدماند. همین چیزها، حزب را در لبنان محبوب کرده.
اینجا گاه، رهبران و فرماندهان با کل خانواده ترور میشوند؛ از سیدعباس دومین دبیرکل حزب گرفته تا همین فرماندهان اخیر. آقازادهها از نوجوانی وارد سازمان رزم حزب میشوند، در چشم نیستند و بعد از شهادت شهره میشوند.
«مقاومت» شعار و لقلقه زبان رهبران حزب در سخنرانیها و سمینارها نیست. از داخل خانه و از فرزندان خودشان شروع میکنند. این رسم را سیدحسن بناکرد؛
سال ۱۹۹۷ سه نیروی حزب پس از حمله به صهیونیستها در عملیات جبل الرفیع بهشهادت رسیدند. تلویزیون اسراییل بیخبر از هویت آنها فیلم اجسادشان را پخش کرد. بلافاصله مشخص شد یکی از آنها سیدمحمدهادی فرزند دبیرکل حزب است.
سیدحسن و همسرش گفتند تنها در صورت بازگشت دیگر اسرا و پیکرهای شهدای لبنانی حاضر به دریافت پیکر هادی هستند. سال بعد، پیکر به همراه بسیاری از شهدا طی عملیات تبادل به لبنان برگشت.
سیدحسن در میان مقامات لبنانی اولین فردی بود که فرزندش در راه آزادی لبنان را از دست داد. همین او را محبوب قلبهای نه فقط شیعیان، بلکه مسیحیان و اهل سنت کرد. عماد مغنیه نیز همین راه پیمود، با شهادت پسرش جهاد مغنیه.
براستی که تسخیر قلبها با عمل بدست میآید نه با شعار و گندهگویی.
سید حسن میگفت:
«ما فرزندانمان را برای آینده نگه نمیداریم، به خط مقدم جنگ با اسراییل میفرستیم.»
مگر میشود این ملت را شکست داد؟!
#جواد_موگویی
https://t.me/javadmogoei
روزهای جنگی-۲۲
نفوذیهای موساد در حزبالله
۲۲مهر:
حمله پهپادی حزبالله به سالن غذاخوری پایگاه تیپ گولانی، قوت قلب داده به مردم.
سیدامین(عضو ایرانی حزب) میگفت: «حزب چند نسل فرمانده جوان نخبه دارد که پشت خط فرماندهان قدیمی ماندهبودند. درگوشی بگم! این ترورها ستاد فرماندهی را جوندارتر کرد!»
هنوز همه ۳۰هزار پتو را تحویل نگرفتیم! کلا جماعت لبنانی حوصلهسربرند. از بس تاخیریاند در انجام کارها!
اقتصاد لبنان پس از انفجار مهیب ۴سال پیش بندر ببروت، وحشتناک ضربه خورده. سالها ۱۵۰۰لیر لبنان به ارزش یک دلار بود. اما الان ۹۰هزار لیره شده یک دلار!
دیشب یک جاسوس در ضاحیه گرفتند. با این اقتصاد، جاسوسی شغل همهگیری شده.
در جنگ ۳۳روزه اسراییل نتوانست تلفاتی از فرماندهان رده اول حزب بگیرد. مغنیه را هم چندسال بعد در سوریه ترور کردند.
اینجا خود اعضای حزبالله، معتقدند ضربات متعدد این روزها حاصل نفوذ است تا تکنولوژی جنگنوین. این را دیشب سیدامین میگفت.
اسراییل پس از جنگ۳۳روزه، نفوذ در بدنه حزب را راهبرد اصلی قرار داد. سال۲۰۱۱ سیدحسن از دستگیری «هیثم محمد شوربه» مسئول واحد عملیات خارجی خبر داد. واحدی که مسئول عملیاتهای خارج از لبنان علیه اسراییل بود.
سیدامین:
«میلیونها لبنانی در خارج از لبنان زندگی میکنند. فقط ۱۰میلیون در برزیل هستند. نقل است رییسجمهور لبنان به رییسجمهور برزیل گفته بوده من اگر در انتخابات برزیل کاندیدا بشوم بیشتر از تو رای میآورم!»
واحد عملیات خارجی حزب، افرادی که چهره اروپایی داشتند را جذب کرد. این شبکه در اختیار شوربه بود.
من او را دیده بودم. ۵۰ساله بود. شنیدم تله دستگیریاش را حاج قاسم گذاشته بود. به او مشکوک شده بودند. حاجی قرار فریب یک جلسه ۵نفره گذاشته بود. از لو رفتن جلسه فهمیدند نفوذی شوربه است. در اعترافات گفته بود من بعد جنگ۳۳روزه فهمیدم با این روند حزب همه شیعیان لبنان را بکشتن خواهد داد! الان در زندان هست.
اما دروغ میگفت! شوربه در کار در اروپا خیلی ولخرجی میکرد. چندبار مسئول مالی حزب با او گلاویز شده بود، همین باعث اختلاف و در نهایت کینه و خیانتش به حزب شد.
نفوذ شوربه خیلی به حزب ضربه زد. تمام شبکه انسانی حزب در اروپا در تور اطلاعاتی موساد قرار گرفت. حزب در نهایت، این واحد را بهکل منحل کرد. دیگر نمیشد به این شبکه اعتماد کرد.
نفوذی دیگر «ابوتراب» مسئول نیروی انسانی حزب بود. او اطلاعات همه نیروها را به موساد داده بود. اختلافش با مغنیه او را به خیانت کشاند. چند سال پیش در زندان سرطان گرفت و مرد.»
دنیا چه چرخشها دارد! یک عمر رزمنده باشی و بعد سر بزنگاه به خیانت برسی!
#جواد_موگویی
https://t.me/javadmogoei
روزهای جنگی-۲۵
جنگ را آخرالزمانی میدانند!
۲۶مهر:
از صبح تب و لرز شدید دارم.
دو تا قرص خریدم ۵۰۰هزار تومان!
درمان را متوقف کردم!
امروز کلا زیر پتو بودم. وقتم رفت.
تا الان یکمیلیارد به حسابم واریز شده.
از صبح حساب بسته شده! حسین قاسمی(پاسدار) با همتی (وزیراقتصاد) هماهنگ کرد، مشکل برطرف شد. دم ایشان گرم.
برخی از آوارهها در خانه اقوام و آشنایان مسیحی و سنی ساکن هستند. شیخظاهر میگوید «برخی پیغام دادند بعد یکماه خجالت میکشند که نمیتوانند در خرج خانه شریک شوند.»
مهدی ۴۰-۵۰هزار دلار به شیخ داد که بین آنها تقسیم شود.
الجزیره زد یحیی سنوار را زدند.
سال۲۰۱۲ وقتی در کنفرانس خبری از او پرسیدند نمیترسی ترورت کنند؟ گفته بود «۲۰دقیقه دیگر بعد از کنفرانس میروم در خیابان. محافظان هم فاصله میگیرند تا هرکاری اسراییل خواست بکند!»
واقعا هم این کار را کرد!
اما امروز ظاهرا شانسی با او درگیر شدند. سربازان حماقت کردند بلافاصله عکس جنازه و فیلم پهپاد را منتشر کردند. وگرنه روال جنگ روانی اسراییل، افسانهسازی از این دست عملیاتهاست. عکس سپاه که توان تصویرسازی از یک اتاق فرماندهی را هم ندارد!
اینکه اسراییل یکسال در یافتن سنوار در غزهی ۴۰۰کیلومتری عاجز بوده، یعنی کار اطلاعاتی حماس از حزبالله خیلی قویتر است.
راستش بازخوردی از شهادت سنوار در اینجا ندیدم! کلا اینجا یکجو بیحسی حاکم است! حال یا از بهت یا عادیشدن ترور رهبران. نمیدانم.
ما خیلی از اخبار جبههجنوب اطلاعی نداریم. مگر تک رزمندههای مرخصیبرگشته که چند کلامی بزور حرف میزنند.
من اسیر کلمات و فضا نمیشوم اما بدون اغراق چهرههای عجیبی دارند! نورانی و زلال.
سیدامین (عضوحزبالله) میگفت:
«یک بیسیمچی حزب اسیر شده. اما هنوز اسراییل خبری نکرده. اسراییلیها خیلی اعتقادی میجنگند! ما یکدهم این ضربات رو در جنگ۳۳روزه میزدیم، آن جنگ همان چند روز اول جمع میشد. اما الان سخت میجنگند. انگار این جنگ را آخرالزمانی میدانند.»
تابنیاوردن اسراییل در جنگ ۳۳روزه، جبهه مقاومت را در خواب عمیق فروبرد. همه از ترسو بودن سربازان یهود گفتند و اینکه اسراییل همیشه تاریخ، تاب جنگهای بلندمدت را ندارد. اما اسراییل خود را بازسازی کرد؛ هم عقیدتی و هم اطلاعاتی.
با اینحال هنوز در جبهه جنوب به موفقیتی نرسیدند. گرچه سیدامین میگوید در روستاها باید از روی نقشه حرکت کنیم! از بس با خاک یکسان شده!
بالاخره اولین بار ۵هزارتایی پتوهای خریداری شده رسید.
شیخظاهر اصرار دارد که روی تکتک پتوها پرچم ایران بزنیم: «مردم ما خیلی خوشحال میشوند که بدانند این کمکها از طرف مردم ایران است.»
#جواد_موگویی
https://t.me/javadmogoei