eitaa logo
◕◕ اخبار تیران و کرون ◕◕
16هزار دنبال‌کننده
16.8هزار عکس
4.5هزار ویدیو
113 فایل
💟 #اولین و #تنها پایگاه خبری #رسمی و دارای #مجوز شهرستان پل ارتباطی: @shokranebanoo ✴️ پیام رسان ایتا ✴️ http://eitaa.com/TkKhabar ✴️ پیام رسان تلگرام ✴️ https://t.me/TkKhabar 🟥 پیام رسان روبیکا 🟥 https://rubika.ir/TkKhabar
مشاهده در ایتا
دانلود
شخص خسيسی در رودخانه‌ای افتاد و عده‌ای جمع شدند تا او را نجات دهند. دوستش گفت:" دستت را بده، تا تو را از آب بالا بکشم. "مرد در حاليكه دست و پا می‌زد دستش را نداد. شخص ديگری همين پيشنهاد را داد، ولی نتيجه‌ای نداشت. در این حال خردمندی که از آن محل می‌گذشت و اوضاع را دیده بود، رو به مرد گفت:" دست مرا بگير تا تو را نجات دهم. مرد بلا فاصله دست او را گرفت و از رودخانه بيرون آمد. " مردمان شگفت زده گفتند: "ای مرد ، اعجاز کردی؟" خردمند گفت :" این مرد خسیس است از این رو دستِ بده ندارد، دستِ بگير دارد. اگر بگویی دستم را بگير، می گيرد، اما اگر بگویی دستت را بده، نمی دهد. تهيدست از برخی نعمت‌های دنيا بی‌بهره است، اما خسيس از همه نعمت‌های دنيا." 🆔 @TkKhabar
🔹مردی نابینا زیر درختی نشسته بود! پادشاهی نزد او آمد ، ادای احترام کرد و گفت : قربان ، از چه راهی میتوان به پایتخت رفت؟ پس از او نخست وزیر همین پادشاه نزد مرد نابینا آمد و بدون ادای احترام گفت : آقا ، راهی که به پایتخت می رود کدام است؟ ‌ سپس مردی عادی نزد نابینا آمد ، ضربه ای به سر او زد و پرسید :‌‌ احمق ،‌ راهی که به پایتخت می رود کدامست؟ هنگامی که همه آنها مرد نابینا را ترک کردند، او شروع به خندیدن کرد! مرد دیگری که کنار نابینا نشسته بود، از او پرسید : به چه می خندی؟ نابینا پاسخ داد : اولین مردی که از من سوال کرد، پادشاه بود مرد دوم نخست وزیر او بود و مرد سوم فقط یک نگهبان ساده بود! مرد با تعجب از نابینا پرسید : چگونه متوجه شدی؟ مگر تو نابینا نیستی؟ نابینا پاسخ داد : فرق است میان آنها پادشاه از بزرگی خود اطمینان داشت و به همین دلیل ادای احترام کرد‌ ، ولی نگهبان به قدری از حقارت خود رنج می برد که حتی مرا کتک زد! "طرز رفتار هر کس نشانه شخصیت اوست" 🆔 @TkKhabar
روزی، گوساله ای باید از جنگل بکری می گذشت تا به چراگاهش برسد، گوساله ی بی فکری بود و راه پر پیچ و خم و پر فراز و نشیبی برای خود باز کرد! روز بعد، سگی که از آن جا می گذشت از همان راه استفاده کرد و از جنگل گذشت. مدتی بعد، گوساله راهنمای گله، آن راه را باز دید و گله اش را وادار کرد از آن جا عبور کنند! مدتی بعد، انسان ها هم از همین راه استفاده کردند : می آمدند و می رفتند به راست و چپ می پیچیدند، بالا می رفتند و پایین می آمدند، شکوه می کردند و آزار می دیدند و حق هم داشتند، اما هیچ کس سعی نکرد راه جدید باز کند! مدتی بعد آن کوره راه، خیابانی شد! حیوانات بیچاره زیر بارهای سنگین، از پا می افتادند و مجبور بودند راهی که می توانستند در سی دقیقه طی کنند، سه ساعته بروند، مجبور بودند که همان راهی را بپیمایند که گوساله ای گشوده بود ... سال ها گذشت و آن خیابان، جاده ی اصلی یک روستا شد، و بعد شد خیابان اصلی یک شهر همه از مسیر این خیابان شکایت داشتند، مسیر بسیار بدی بود! در همین حال، جنگل پیر و خردمند می خندید و می دید که انسان ها دوست دارند مانند کوران، راهی را که قبلا باز شده، طی کنند و هرگز از خود نپرسند که آیا راه بهتری وجود دارد یا نه؟ روی هیچ چیزی تعصب نداشته باشین شاید راه درست تری ، راه آسون تری ، راه مناسب تری باشه که فقط لازمه شما کشف کنید .🌱 🆔 @TkKhabar