‹ طلوع ›
قشنگی شهر ما به همین تابلوهای
سبزش است همینهایی را میگویم
که رویش نوشته میدان فلان و یا
نشانی بلواری را داده است ، من
عاشق خواندن همین تابلوها هستم
آن هم به دلیل پیدا کردن آنهایی که
رویش نوشته کربلا چندصد کیلومتر دیگر .
که بعدش غرق در خیال شوم و کیف
کنم که در تخیلاتم میشود طیالارض
کرد و مشرف شد به حضورتان . .
با خودم میگویم مگر فُطرس یک
فرشته با بالهای سوخته نبود که در
چنین شب مبارکی گوشهی بالَش را
به پر قنداقهتان زد و برای همیشه از
سوی خداوند بخشیده شد . . ؟!
آقای امام حسین ، محبوب دلهایِ
کوچک و بزرگ ، یا بهتر صدایتان
کنم همانطور که محمدصالح علاء
صدایتان میزند آقای رنجهای عظیم ؛
ما را که فُطرس های بال سوختهتان
هستیم ، امشب بغل کنید . که آغوش
شما ، کُنفیکون میکند با ما که ما
اگر هم چارهی تمام عالم بشویم باز
هم بیچارهی نگاهتان هستیم ،
آقایِ تمام آقاها . . مبادا اینکه در روز
تولدتان هم برایتان اشک میریزیم ،
ناراحتتان کند . آخر از خیلی قدیمها
در گوش ما خواندهاند که اصلاً
حسین جنس غمش فرق میکند . .
.
گرامی باد روز پاسدار ؛
بر آنان کہ از جنس شهیدان
و هم پیمان با حسین (ع)
و از نسل فصل سرخ استقامتند .
‹ طلوع ›
تولدت مبارک عموی رقیه🤍 (:
من به فدای قمر بنی هاشم 💚:)
که اگه الان حالم خوبه و زندهم همش ُ
میدون خود حضرت ابوالفضلم ؛