دلنوشته دختر شهید رئیسی
امروز داشتیم یک دسته از دارو ها را جابجا می کردیم. مامان گفتند ببین روی این کرم ها چی نوشته بلند خواندم کرم ترک پا ، کرم ....، ...
دلم تکان خورد دیدم مامان زیر دست هایشان بی صدا گریه می کنند.
مدت زیادی بود که به خاطر سفر های زیاد و پشت هم و سفر با ماشین تو جاده های سخت زانو های بابا درد های زیادی داشت . گاهی حتی نشستن در نماز براشون سخت میشد . به زحمت نماز می خواندند. این هفته های قبل از شهادت درد پا اذیت میکرد. یک دکتری آمده بود چسب درد زده بود . نمی دونم چسب درد رو بد زده بود، چسب بد بود یا پوست حاجاقا خیلی حساس بود که اطرافش پر از تاول شده بود. کار به اورژانس و پانسمان و...کشید. من با شنیدن این خبر خیلی بهم ریختم. از تصور دردی که می کشند خیلی اذیت بودیم. حساسیت فصلی پوستی هم اضافه شده بود . پاشنه پاشون ترک میزد. این همه کرم برای همان بود.
وقتی می رفتند تبریز هنوز پاشون پانسمان داشت.
پوست حساس لطیف و پانسمان و تاول ها همه در چند ثانیه سوخت .
بعد تر ها فهمیدیم بخشی از پای ایشان در ورزقان جا مانده بود و دوستانمان همانجا به خاک سپرده اند.
پیکر اربا اربا سهم روضه های شب هشتم محرم بود برای حاجاقا..
ما را بخرد کاش
‹ طلوع › 🇮🇷
دلنوشته دختر شهید رئیسی امروز داشتیم یک دسته از دارو ها را جابجا می کردیم. مامان گفتند ببین روی این
با هر خط بغض کردیم ؛
آخ آقای رییسی حلالمون کن ..💔
آنان که وقتشان پایان یافته ،
خواستار مهلت اند و آنان که
فرصت دارند ، کوتاهی میورزند ؛
[ مولا علی ]
‹ طلوع › 🇮🇷
.
عاشق به خواب تن ندهد جز به خوابِ مرگ
وآن هم بدین امید که بیند جمال دوست . .
.
ولی رفقا ؛
از قضا شدن نماز صبحتون بترسید !
میگفت : خدا ، اگه بخواد خیری رو از یه
بندهای بگیره ، نماز صبحش رو قضا میکنه . .
بزرگی هرکس به بزرگی غمی است ،
که در دلش پنهان کرده است .
غم شوکت دارد ، مهابت دارد ؛
هیجان میآفریند و حرارت میبخشد .
هرکسی به اندازه ادراکش از حقیقت غم دارد !
[ کتابنخلونارنج ]